پی بردن به بعضی از رازهای خانوادگی گاهی ممکن است در نهایت ما را به کشف چیزهای دیگری هم بکشاند که هرگز به نفع ما نخواهد بود چرا که در این میان ممکن است پای مرگ و زندگی در میان باشد. کتاب «سالاریها» نوشته «بزرگ علوی» روایتی است از راز خانواده ثروتمندی به نام سالاری که در پایان خواننده را با برملا شدن راز با موضوعات عجیبی روبهرو میکند.
سالاری خاندان ثروتمندی در بروجرد هستند که از املاکداران و زمینداران بزرگ هستند، این خاندان طوری هستند که حتی دامادهای خانواده هم فامیلیهایشان را تغییر دادند و به نوعی سالاری شدهاند؛ اما راز خانواده زمانی برملا میشود که دو برادر از خاندان سالاری به نامهای سالار نیا و سالار نظام برای تقسیم ارثومیراث سالاریها به بروجرد میآیند. رازی که هنوز معلوم نشده که این خاندان ثروت خود را از کجا به دست آوردند اما در این میان اتفاقاتی مثل قتل، خیانت، فعالیتهای سیاسی و ... شاید به فهمیدن این موضوع کمک کند.
کتاب سالاریها رمان کوتاهی است نوشتهی بزرگ علوی که اولین بار در سال 1354 در برلین منتشر شد. این کتاب در ایران از سوی انتشارات نگاه منتشر شد. بزرگ علوی امضای خاصی در نوشتههایش دارد و آن رد سیاست در آثارش است. در این رمان هم میتوان باشخصیت پردازی و صحنهسازیهای ریز و جزئی که علوی خلق کرده پی به مهارت این نویسنده در روایتی که در عین پیچیدگیها به زبان ساده و ملموس فضایی از یک دوره سیاسی را به شکل خانواده نشان میدهد دید. در این رمان اگرچه قصه حول محور تقسیم ارث است اما نویسنده از این فرصت استفاده کرده و تاریخ و سیاست را در فرهنگ متفاوت زندگی اقشار نشان میدهد. پیچیدگی روابط فامیلی و تعدد اسامی کتاب ممکن است در درجهی اول احساس مبهمی برای خواننده داشته باشد اما در ادامه مخاطب خود را در برابر اثری متفاوت و جالب میبیند.
روزهای اول خرداد بود. بابا دم در روی سکوی خانه نشسته بود. ریش قرمزش را میخاراند. شبکلاه چرکتابش را برمی داشت. دست بر سر طاسش میکشید و زیرلب دعا میخواند. چشمش دیگر سو نداشت. گوشش، اما تیز بود. هر وقت مهمانی میآمد از جایش برمیخاست. در حیاط بیرونی را باز میکرد، سرش را بهسوی هشتی میبرد، «یااللّه» میگفت و تازه وارد را به حال خود میگذاشت. این یک سنتی بود. از این گذشته ضروری نبود به چادر به سران خبر بدهد که نامحرمی دارد میآید. مهمانها فرضا که محرم نبودند، زنانشان از مردان خانواده رو نمیگرفتند.
خویشان هرشب جمعه در تالار پنجدری روی حوضخانه سالار، در بیرونی، گاهی تنها و گاهی همراه زن و بچهشان، جمع میشدند. همه بابا را میشناختند. او دیگر جزو اثاث خانه شده بود.
همهشان روزهای عزت و جلال او را دیده بودند و هم دوران ذلتش را که دیگر چشمهایش یارای قرآن خواندن نداشتند و پیرمرد فقط میتوانست روزهای مهمانی و روضهخوانی وظیفه دربانی را انجام دهد، گاهی آفتابهلگن بیاورد و فرمان ببرد و پیغام بیاورد. یکی از وظایفش هم این بود که در سقاخانه زیر بازارچه شمعی روشن کند.
با چه مصیبتی توانست خود را در این خانه جا دهد. آن زمان که او را در کنار چوبه دار نیمهجان بلند کردند و قزاقی به او گفت: «بلند شو برو پی کارت. خدا عمری دوباره به تو داد.» تاب برخاستن نداشت. سرش گیج میخورد. چشمهایش از خاک و اشک گلین شده بود. چون به حال آمد چند قدم آنطرفتر نعش آقاموچول دامادش را دید. بعد گاری آوردند و دو مرده را بار کردند و بردند. بنده خدائی به او یک تکه نان داد. آن را نیش کشید. پای پیاده برگشت رو به قهوهخانهای که شب پیش آنجا با زیور و آقا موچول اطراق کرده بود. دخترش را ندید. هرچه گشت پیدایش نکرد. زن مش رحیم افسار الاغ را در دست داشت. زنک هاج و واج بود. نمیفهمید چه خبر شده. برای چه مش رحیم صبح سحر رفته و دیگر برنگشته. موقعی که قزاقها آمدند، اصلاً هفت پادشاه را خواب میدید. از این و آن شنیده بود که زیور برای نجات پدر و شوهرش به خانه حاکم رفته. زن مش رحیم هرچه زور به خرج داد نتوانست توله را نگه دارد. سگه دنبال زیور رفت و غیبش زد.
سید مجتبی آقابزرگ علوی نویسنده و فعال اجتماعی در 13 بهمن سال 1282 در تهران در خانوادهای سطح بالا و روشنفکر متولد شد. او در جوانی برای تحصیل به آلمان رفت و رشتهی علوم تربیتی و روانشناسی را دنبال کرد. او از دانشگاه «مونیخ» آلمان فارغالتحصیل شد و نوشتن داستان را بهطورجدی از همان دوران آغاز کرد. او با انتشار آثارش فضای داستانهای فارسی را متحول کرد و در کنار افرادی همچون «صادق هدایت» و «صادق چوبک» بهعنوان پدران داستاننویسی نوین ایرانی قرار گرفت.
بزرگ علوی با توجه به شرایطی که داشت توانست در 18 سالگی به آلمان سفر کند و تحصیلات دانشگاهی را در آنجا ادامه دهد. علوی بعد از اینکه تحصیلات دانشگاهی را با موفقیت به پایان رسانید به ایران بازگشت و در گروه مارکسیستی تقی ارانی عضو شد. او در سال 1315 به اتهام داشتن افکار سوسیالیستی، با عدهای دیگر از همفکرانش به زندان افتاد و تا برکنار شدن رضاشاه (شهریور 1320) در زندان ماند. علوی به همراه ۵۲ نفر دیگر که کم و بیش در یک زمان با هم دستگیر شدند و به گروه ۵۳ نفر معروف شدند در این زمان در زندان بودند.
«بزرگ علوی» پس از انتشار کتاب «گیله مرد» بهعنوان یک نویسندهی برجسته شناخته شد. این اثر شامل 9 داستان «نامهها»، «گیله مرد»، «اجاره خونه»، «دزاشیب»، «یه رهنچکا»، «یک زن خوشبخت»، «رسوایی»، «خائن» و «پنج دقیقه پس از دوازده» است که «انتشارات نگاه» آن را در میانهی دههی هفتاد منتشر کرد.
«چشمهایش» مشهورترین اثر بزرگ علوی است که دربارهی رابطهی عاشقانه یک زن از طبقه بالای جامعه با یک مبارز سیاسی است. کتابهای «سالاریها»، «پنجاه و سه نفر»، «چمدان»، «گیله مرد»، «میرزا»، «موریانه» و «نامهها» از دیگر آثار بزرگ علوی هستند.
بزرگ علوی نویسندهای واقعگراست که مضامین سیاسی و اجتماعی را به خوبی روایت میکند. او با خلق داستانهای ویژه جایگاه ویژه و ارزشمندی در میان نویسندگان معاصر دارد. او از مشهورترین نویسندگان چپگرای آن زمان است که وقایع سیاسی و اجتماعی را در میان داستانهای شیوا و جاودان روایت میکند. یکی از نکات برجسته در نثر علوی شرح و توالی وقایع داستان است به گونهای که خواننده میخواهد خود را هرچه زودتر به پایان داستان برساند.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1,019.۱۲ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 178 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۵۶:۰۰ |
نویسنده | بزرگ علوی |
ناشر | انتشارات نگاه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۲/۰۸/۱۳ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 20,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتابی جالب بود من از آن نکات بسیاری آموختم با توجه به اینکه این کتاب قبل از انقلاب نوشته شده اما حالا با گذشت بیش از چهل سال از انقلاب می توان بکمک نوشته های این کناب بسیار در سیاست و سیاستمداران دین و دبندارها و امور اجتماعی تامل و درنگ کرد.
رمان خوبی بود. من لابلای کتابهایی که میخونم اینو خوندم و لذت بردم در مقایسه با رمان چشم هایش یکم ضعیف تره ابتدای داستان یکم روابط پیچیده و گیج کننده است ولی به مرور خوب میشه
داستان خیلی رو موضوع اصلی تاکید نکرده بود (البته اگه شخصیت اصلی رو زیور در نظر بگیریم) یه مقدار خط داستان میتونست جالبتر باشه آخراش انگار سرسری جمع شده
درک ارتباط شخصیت ها یکم پیچیده ست در آغاز داستان اما به مرور، روان تر می شه. در کل خوب بود
داستان خیلی جالبی داره کتاب.حال و هوای کتاب های بزرگ علوی جور خاصی هستن.دلنشین و البته تلخ
متن کتاب روان است اما درمورد داستان کمی باید حوصله کرد.
کتاب های اقای علوی همیشه عالی اند.پیشنهادمیکنم بخونیدش!
رمان خوبی بود
از خوندنش راضیم.
خوب بود