زمانی که صحبت از کتاب و کتابخوانی میشود نام فیودور داستایوسکی و ادبیات با ارزش روسیه هم به میان میآید. سالها از نگارش کتابهای این نویسنده گذشته اما هر بار خواندن کتابی از او ما را با شاهکاری تکرار نشدنی مواجه میکند. او بهخوبی جنبههای روانی و مفاهیم مهم زندگی را به تصویر میکشد. عشق، خیانت، حسرت، نفرت و شهرت به شکل موشکافانه و حرفهای در داستانهای او مطرح میشوند. این بار هم این نابغه روسی با کتاب همیشه شوهر شاهکاری کمنظیر را به مخاطب ارائه میکند.
پاول واولوویچ مردی است که زندگی خوب و آرامی با همسرش ناتالیا دارد. او خودش را مردی خوشبخت میداند و همسرش را بسیار دوست دارد؛ اما بعد از مرگ ناتالیا او یادداشتهایی از همسرش پیدا میکند که تمام تصورات گذشته را از بین میبرد. نظر واولوویچ برای همیشه نسبت به همسرش تغییر میکند. علاقهای که او را در نهایت با احساس تنفر و انزجار تنها میگذارد.
همیشه شوهر عنوان رمانی از نویسندهی بزرگ روس فیودور داستایوسکی است که در سال 1869 نوشته شده است. یکی از نکاتی که دربارهی این کتاب وجود دارد تاثیر برههای از زندگی نویسنده است که در نگارش آن تاثیر گذاشته است. داستایوسکی این کتاب را زمانی نوشت که از نظر مالی و روحی در بدترین وضع خود قرار داشت. او در این زمان در اروپا زندگی میکرد و قمارباز شده بود. همسرش باردار بود و از طرفی فرزند دیگرشان را از دست داده بودند. هیچ پولی نداشت و سخت بیمار بود.
همیشه شوهر در ابتدا قرار بود یک داستان کوتاه باشد اما نوشتن آن به درازا کشید و تبدیل به یک رمان شد. در این رمان دغدغهها و مسائل و ارزشهای انسانی مانند دیگر آثار داستایوسکی مطرح میشود. خیانت زن به همسرش، علاقه و عشق مرد به زن، تنفر و دوستی و مرز آن در این داستان به خوبی ترسیم شده است. دغدغههای انسانی که تنها در آن زمان که در عصر حاضر هم مشغله بسیاری از افراد است دستمایهی خلق این اثر شد. این نویسنده با قلم توانا و پختهاش، با شخصیتپردازی منحصر به فرد و ایجاد فضای متفاوت تمام احساسات برانگیخته شده در یک انسان را نسبت به اتفاق تلخی همچون خیانت برانگیخته میکند.
داستایوسکی زمان تکمیل این داستان در اروپا به سر میبرد و برای انتشار آن در نشریهی «شفق» که متعلق به دوستش «استراخوف» بود باید کتاب را به مسکو میفرستاد؛ اما فشار مالی و فقر باعث تاخیر در انتشار کتاب شد. در نهایت داستان همیشه شوهر در ژانویه و فوریه 1870 منتشر شد.
بیشک هر کتابخوانی اگر از فیودور داستایوسکی هم کتاب نخوانده باشد نام این نویسنده بزرگ روسی را شنیده است. داستایوسکی نویسندهای است که زندگی پر فراز و نشیبی داشته است. او زمانی که جوان بود در دانشکده نظامی سن پترزبورگ با درجه افسری فارغالتحصیل شد. نوشتن و ترجمهی آثار مختلف هم کاری بود که او از این زمان شروع کرد.
داستانهای «نیکلای گوگول» که از پرآوازهترین نویسندگان قرن نوزده روسیه بود بر داستایوسکی تاثیرگذاشت.
داستانهای این نویسنده یکی پس از دیگری مورد توجه قرار میگرفت و عمق روانشناسی آنها به قدری بالا بوده که میتوان گفت هر کدام آنها میتواند مثل یک روانشناس برای ما عمل کند.
سال 1845 این نویسنده شهیر روسی با داستان «بیچارگان» تحسین منتقدان را برانگیخت و رفتهرفته داستاننویسی را به شکل جدی و حرفهای دنبال کرد.
شرایط اجتماعی نابسامان قرن نوزدهم در آثار داستایوسکی بسیار مشهود بوده است. او بعد از نوشتن کتابهای «همزاد»، «آقای پروخارچین»، «زنِ صاحبخانه»، «شبهای روشن» به گروه فعال نویسندگان معترض در آن زمان روسیه پیوست. مدتی بعد هم به جرم بر اندازی حکومت دستگیر شد و برای خدمت سربازی راهی سیبری شد.
فیودور داستایوسکی هیچگاه از دیدن و شنیدن پیرامون خود دست نکشید. او جامعهی خود را به خوبی رصد میکرد و آدمها را زیر ذرهبین خود قرار میدهد و از آنها درجهت طرح و خلق شخصیتهای داستانیاش استفاده میکرد.
او بعد از آزادی در بهار 1859 به مسکو برگشت و مدتی را به خبرنگاری مشغول شد. او در زمانی که به اروپا سفر کرده بود کتابهای «همیشه شوهر»، «جنزدگان»، «جوان خام» و «برادران کارامازوف» را نوشت.
معروفترین اثر داستایوسکی کتاب جنایات و مکافات است که با گذشت سالها هنوز فیلمها و تئاترهای زیادی بر اساس آن ساخته میشود. داستایوسکی در فوریه سال 1881 براثر خونریزی ریه از دنیا رفت. او را در گورستان «تیخوین» در سنپترزبورگ روسیه به خاک سپردند.
کتاب همیشه شوهر با ترجمهی «علیاصغر خبرهزاده» را انتشارات نگاه منتشر کرده است. او در این ترجمه توانسته به خوبی زبان و لحن نویسنده را منتقل کند. علیاصغر خبرهزاده مترجم این کتاب در مصاحبهای گفته است: «سبک داستایوسکی، نه سلیس است و نه روان و نه زیبا؛ اما قوی است و محکم و رسا و کاملا مختص به خود اوست.»
نسخه صوتی همیشه شوهر با همین ترجمه را «آوانامه» با خوانش «آرمان سلطان زاده» منتشر و در دسترس علاقهمندان به کتاب صوتی قرار داده شده است.
من وقتی نمیتوانم خودم را شرافتمندانه از خودم، هر قدر که کم باشد، آزاد سازم برای چه همهی اینها را به خاطر میآورم؟ و هر چند که تاریخچهی زن معلم معلم مدرسه تکرار نمیشد، هر چند که یک پای چوبی به کسی هدیه نمیشد ولی تنها فک رو خیال بود که، موقعیت، آنها را ایجاد میکرد و دائما دوباره به خاطرش میآمدند و گاهی...از پا درش میآورند. با وجود این نمیشود مدام به وسیلهی این خاطرات مورد شکنجه و آزار قرار گرفت. آدم حق دارد در فواصل آنها کمی استراحت کند، کمی گردش کند. و همین کار را ولچانیف میکرد؛ حاضر بود در این فواصل گردش کند، اما زندگی در پترزبورگ بیش از پیش برایش دشوار میشد. ماه ژوئیه داشت فرا میرسید.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 409.۴۸ مگابایت |
مدت زمان | ۰۷:۲۵:۵۷ |
نویسنده | فئودور داستایفسکی |
مترجم | علی اصغر خبره زاده |
راوی | آرمان سلطان زاده |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۷/۲۵ |
قیمت ارزی | 9 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
"همیشه شوهر" داستان رویارویی نقش اصلی "وِلچانینُف" با "پاوِل پاوْلوویچ"، یک "همیشه شوهر" است. ولچانینف در اواخر دهه ۳۰ زندگیش به سر میبره و به لحاظ روحی اوضاع خوبی نداره. اون دچار مالیخولیا شده و دائم در خاطرات گذشته خودش غرق میشه. از طرفی، به خاطر این بیماری، درک درستی از زمان حال نداره و بدخلقی و بدبینی به خصوصیات اخلاقیش اضافه شده. در همین زمان مردی از گذشته پا به زندگیش میذاره؛ پاول پاولوویچ، همسر "ناتالیا واسیلیونا"، زنی که ولچانینف سابقا او را دوست داشته و با او در ارتباط بود. حالا ناتالیا فوت کرده و پاول پاولوویچی که خودش رو گم کرده، سر از زندگی رقیب عشقی خودش درمیاره، اونم با تظاهر به اینکه اصلا از رابطه بین همسرش و دوست قدیمش خبر نداشته. از داستان بیشتر نمیگم که اسپویل نشه. برداشتم از شخصیت پاول پاولوویچ (اگر به اسپویل داستان حساس هستید این بخش رو نخونید): پاول پاولوویچ، هویت و ارزش خودش رو در زندگی بخشیدن و همسری کردن برای یک زن میبینه. اون متوجه رابطه ناتالیا و ولچانینف شده بود اما به روی خودش نیاورد چون نمیتونست زندگیش رو جدا از ناتالیا تصور کنه. همچنین بعد از مرگ ناتالیا نمیتونست از فکر از دست دادن همسرش در بیاد و دائم خاطرات رو زیرورو میکرد تا اینکه بالاخره به سراغ دختر دیگری رفت و حتی این بار دختری زیر هجده سال رو پسندیده بود و دلیلش هم نیازمند بودن دختر به مراقبت بیشتر بود و پاول پاولوویچ هم برای چنین فداکاری خودش رو کاملا آماده و مناسب میدید. درباره ارتباطش با ولچانینف هم احساسات مختلفی کنار هم جمع شدن و اونو به سمتش کشوندن. کنجکاوی درباره اینکه ولچانینف چطور دل زنها رو میبره، کنجکاوی درباره عکس العملش به هر خبر تازهای که بهش میداد، علاقه به اون بخاطر رفتار خوبی که ازش در خاطر داشت، تنفر از اون به خاطر همسر و فرزندی که حقیقتا به خودش تعلق نداشتن و مسخره کردن ولچانینف به طرق مختلف برای گرفتن انتقام، که همه اینا کشمکشی ذهنی درون پاول پاولوویچ ساخته بودن و اون نمیدونست بالاخره به کدوم یک از این موارد باید بها بده. در نتیجه، در رفتارش تضاد و ضدیت دیده میشد. بنظرم همونطور که در ابتدای کتاب در مقدمه گفته شد، داستایفسکی به دلیل بحران های روحی، جسمی، مالی و مسائل جامعه تحت فشار بود و سریعا داستان رو جمع کرد. وگرنه داستان میتونست خیلی بیشتر تاثیرگذار باشه. با این حال جزو کتاب های مورد علاقه من در بین آثار داستایفسکی هست. به عنوان اولین کتاب از داستایفسکی پیشنهادش نمیکنم چون بنظرم کسی که کمی با آثار دیگر ایشون آشنایی داشته باشه، از خوندن این کتاب لذت بیشتری میبره. اما در کل به عنوان یکی از کتابای داستایفسکی پیشنهادیه.
سلام یه پیشنهاد دارم اگه بشه تو رادیو یا خو د فیدیبو یا هر رسانه فرهنگی که مخاطبای کتابخوان دارید یه تقدیر و تشکر ویژه از اقای سلطان زاده بابت اجرای فوق العاده و لحن گویا و بیان عالیشون بشه انثافا خیلی از دوستای منو با بیان خوب داستان سه شنبه ها با موری کتابخون کردند همیشه سالم و عاقبت به خیر باشند ولی حتما از طرف من بینهایت بینهایت ویژه از ایشون تشکر کنید
کلا داستایوفسکی تخصص در بیان کنش های درونی و ذهنی شخصیت هاش داره، در این داستان، من واقعا پاول پاولوویچ را فردی بسیار شکننده و اسیب پذیر دیدم که همواره به دنبال جبران اتفاق تلخ گذشت (شوهر خیانت دیده) با تکرار اون به اون صورت که آن را ایده آل میدید( انتخاب همسر بهتر از قبلی) که متاسفانه موفق ظاهر نمیشد. با خودم فکر میکنم اگر جای این شخصیت قرار میگرفتم چه راهکاری داشتم. به نظر من داستایوفسکی یک مساله ای را مطرح کرده که ما باید به دنبال پاسخ براش باشیم که در چنین شرایطی واقعا راهکار و چاره چیست. تکرار اتفاق تلخ گذشته (شوهر خیانت دیده) با جابگزینی فرد جدید (همسر جدید)، کشتن مردی که مرتکب این کار با همسر شده، که شخصیت اصلی سعی داشت انجام بده یا چی؟ لطفا اگر کسی راهکاری برای چنین شرایطی به ذهنش میرسه خوشحال میشم بیان کنه، چون من خودم به شدت ذهنم درگیر شده و چیزی به ذهنم نمیرسه
داستان فوق العاده کاملی از کشاکشهای ذهنی یک انسان کاملا واقعی. داستایفسکی واقعا در پرداخت پیچیدگی های تاریک یک انسان فوق العاده است. صدای آقای سلطان زاده عالی است. واقعا بارها در حین گوش دادن این گوینده را تحسین کردم. واقعا حلال باشد پولی که بابت این کتاب پرداخت شود...
آرمان جان خدا حفظ کند تو را عالی هستی. همیشه برایت صدقه می دهم . پسر عزیزم
داستان جذاب دیگر از نویسنده بزرگ داستایوفسکی که البته شاید کشش و جذابیت آثار دیگر او نظیر ابله و قمار باز را نداشته باشد ولی در نوع خود بسیار زیبا است. مردی عیّاش، که در گذشته خود ارتباطی با زن متاهل داشته و حالا درگیر نتایج این ارتباط در کشمکشی عجیب بین خود و شوهر معشوقه سابق است و حالات و اندیشه هایی که دارای ظرایف و جزییات فراوان است. اما صدای جناب سلطان زاده که واقعا عالی بود .کاش روزی رمان شیاطین با صدای ایشون منتشر بشه
و این چهارمین کتاب از سری کتاب هایی که آرمان سلطان زاده گویندش بود،تمام شد،لذت بخش بود مثل همیشه .دستمریزاد👏🌺
متاسفانه بر خلاف رمان جنایت و مکافات ، اصلا نمیشه روند اصلی داستان رو بصورت خطی دنبال کرد. یک سر در کمی خاصی در رمان حس میشه که برای من جالب نبود. قلم داستایوسکی واقعا خاصه، اما این کتاب اصلا منو جذب خودش نکرد. شاید اگر صدای جذاب جناب آقای سلطان زاده نبود برای اتمام آن کم می آوردم.
اگر نام هر نویسنده دیگه ای روی این کتاب بود،شاید راحتتر میتونستم نظر بدم. گیرا نبودن سوژه اصلی ، گرههایی که تا پایان کتاب گشوده نمیشه، شخصیت ابزاری زنان در قصه و مواردی از این دست جذابیت کتاب رو کم کرده. با احترام به طرفداران متعصب داستایوسکی کتاب رو نپسندیدم و توصیه نمیکنم. خوانش و اجرای آقای سلطان زاده کم نظیره?
شخصیت پردازی های عالی بود. یک رمان روانکاوانه و روان. تبعات تحقیر، را به خوبی نشان میدهد. داستان کم کم آنچنان تو را با خود میبرد که گویا با شخصیت ها زندگی کرده ای! فقط در باره نام کتاب من با توجه به ترجمه به دیگری که از کتاب دیده ام، به نظرم (شوهرباشی) به مفهوم داستان نزدیک تر است. اجرا هم بی نقص بود.