در دستشویی مردانه، آپولو به مرد مسنی که شغلش تولید لباس بود اجازه داد که بخشی از وجودش را لمس کند. از این عمل او احساس لذت زایدالوصفی کرد؛ لذتی که تاکنون آن را تجربه نکرده بود و بهای آن افزودن هشت سال از زندگی خودش به عمر آن مرد بود.
سپس، خدایان در میخانه مشغول گفتوگوی گُنگی دربارهی ماهیت بشر شدند. آنها برای سرگرمی به زبان یونان باستان صحبت میکردند. در آن میان آپولو گفت: «انسانها در میان همهی موجودات مثل ککها و فیلها نه از موجودی بهترند، نه بدتر.» آپولو معتقد بود انسانها هیچگونه شایستگی خاصی ندارند و فقط خودشان را برتر میبینند. هرمس با نظر آپولو مخالف بود. او چنین استدلال میکرد که انسانها نمادها را ایجاد و از آنها استفاده میکنند. این بسیار جالبتر از رقص پیچیدهای است که زنبورها انجام میدهند.
آپولو گفت: «زبان بشر خیلی ابهامآمیزه.»
ـ شاید اینطور باشه، اما همینه که آدما رو سرگرمکنندهتر میکنه. به حرفهاشون گوش کن! اونوقت حاضری قسم بخوری که اونا منظور همدیگه رو درک کردن. اما هیچکدوم، کوچکترین تصوری دربارهی تأثیر واقعی حرفهاش روی طرف مقابل نداره. چطور میتونی تماشای چنین نمایش خندهداری رو رد کنی؟
ـ من نگفتم سرگرمکننده نیستن، اگه اینطور باشه، قورباغهها و مگسها هم سرگرمکنندهان.
ـ اگه قصدت اینه که آدمیزاد رو با مگس مقایسه کنی، خودتم میدونی که بحثمون به جایی نمیرسه.
در این حال آپولو با لهجهی انگلیسی ربّانی ــ طوریکه هرکدام از مشتریان میخانه، آن را دقیقاً با لهجهی خود میشنید ــ گفت: «کی هزینهی نوشیدنیهامون رو پرداخت میکنه؟»