ایتالیا کشوری پر از آثار تاریخی و ردپای تمدنهای گذشته است. از جایجای این کشور داستانهای تاریخی زیادی برای جهان روایت شده است. از طرفی، ایتالیا کشور فراری، مازراتی و لامبورگینی است. ایتالیا، خانهی مافیاست. داستانهای پر رمز و راز هم زیاد دارد. ادورادو، یکی از این قصههای معمایی است که ماجرای زندگی پسر یک خانوادهی مشهور ایتالیایی را تعریف میکند که آشنایی با یک کتاب سرنوشتش را برای همیشه تغییر میدهد.
ادواردو همه چیز دارد. در خانوادهای متولد شده که بزرگترین کارخانههای ماشینسازی ایتالیا، اروپا و شاید هم دنیا مال آنهاست. پدرش سناتور و مادرش پرنسس است. ثروت بسیار این خانواده، نام آنها را در ایتالیا به یک ضربالمثل تبدیل کرده است. اما ادواردو آسوده نیست. گمشدهای دارد که یک روز اتفاقی آن را پیدا میکند. یک کتاب در کتابخانه او را به خودش میخواند. ادورادو کتاب را میخواند و از همهی تعلقات مادی که روحش را آزار میداد، رها میشود. آن کتاب، قرآن و رهایی ادواردو، اسلام آوردن اوست. ادواردو اول کدام آیهها را از قرآن خوانده و موقع خواندن آن آیات چه حسی داشته است که به آن همه زرق و برق دنیایی پشت میکند؟ او با دیدن صفحههایی که مملو از سپاس و ستایش خداوند و توصیف آفرینشش است، چشم دوخته و با خواندن آنها دلش خواسته بیشتر دربارهی این کتاب بداند. کتابی که دستاورد بشر نیست و رنگ و بوی الهی دارد.
هرچه ادواردو دربارهی اسلام بیشتر میخواند و به مسلمانها بیشتر نزدیک میشود، کسانی هستند که عصبانی و خشمگین میشوند. خشم آنها تاب تحمل وجودی پاک مثل ادواردو را ندارد. ادواردو جوانی مشهور است، از خانوادهای قدرتمند و پرنفوذ آمده است، کوچکترین کارهای او در رسانهها بازتاب دارد. جوانان ایتالیایی او را میبینند که با این جایگاه و منزلت رو به اسلام آورده و شیعه شده است. جوانان از خود میپرسند اسلام چیست و شیعه چه دارد که ادورادو را از بهشت زمینی به خود کشیده و توجه او را به آسمان جلب کرده است؟ کتاب ادورادو شرحی بر بیداری اسلامی اوست.
کتاب ادواردو لحنی روان و ساده دارد که نویسنده به دو صورت متفاوت زندگی ادواردو را در آن روایت میکند. یک بخش مربوط به خبرنگار بخش حوادث یکی از نشریات ایتالیایی است که دربارهی مرگ ثروتمندترین جوان ایتالیایی تحقیق میکند. بخش دیگر مربوط به گروه مستندسازان ایرانی است که برای ساخت یک فیلم مستند بر اساس زندگی یک جوان تازه مسلمان به ایتالیا سفر کردهاند. در ادامهی کتاب، این دو گروه با هم ملاقات کرده و به دنبال رمزگشایی از زندگی ادواردو با هم همکاری میکنند.
ادورادو آنیلی (1954-2000) در خانوادهای بسیار ثروتمند ملقب به پادشاه ایتالیا به دنیا آمد. پدرش، سناتور «جیووانی آنیلی» میلیاردر کاتولیک ایتالیایی، صاحب کارخانهی ماشینسازی «فیات»، «فراری»، «اوبکو»، «لامبورگینی»، «لانچیا»، «آلفارمو»، چندین کارخانهی صنعتی، بانکهای خصوصی، شرکتهای طراحی مد و لباس، روزنامههای «لاستامپا»، «کوریره»، «دلاسرا» و «باشگاه فوتبال یوونتوس» است. مادرش «مارلا کاراچیلو» یک پرنسس یهودی است که ادورادو تنها پسرش است.
ادواردو درجهی دکترا در رشتهی فلسفه ادیان و تمدن شرقی از دانشگاه «پرینستون» آمریکا دریافت میکند.
او مسلمان شدنش را چنین شرح میدهد: «زمانی که در دانشگاه نیویورک درس میخواندم، یک روز در کتابخانه قدم میزدم و کتابها را نگاه میکردم که چشمم افتاد به قرآن و کنجکاو شدم که ببینم در قرآن چه چیزی آمده است. آن را برداشتم و شروع کردم به ورق زدن و آیاتش را به انگلیسی خواندم، احساس کردم این کلمات، کلمات نورانی است و نمی تواند گفتهی بشر باشد، این بود که بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم. این شد که آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را میفهمم و قبول دارم».
او پس از انجام مطالعات بیشتر دربارهی اسلام در نهایت در سن بیست سالگی در مرکز اسلامی در نیویورک اسلام آورد و نام «هشام عزیز» را برای خود انتخاب کرد. پس از مشاهدهی یک مصاحبه از دکتر «محمد حسن قدیری ابیانه»، رایزن مظبوعاتی سفارت ایران در ایتالیا به مذهب شیعه علاقهمند شد و پس از پژوهش دربارهی آن با انتخاب نام مهدی تشیع آورد.
ادورادو آنیلی پس از تشرف به اسلام چندین بار به ایران سفر کرد. دیری نگذشت که با مشاهدهی وضعیت کشتار مسلمانان در فلسطین، در حمایت از مظلومیت آنها جنایات صهیونیستها را محکوم کرد. او در راستای تلاش برای نجات مردم فلسطین با نخستوزیر ایتالیا دربارهی شرایط کمک به مسلمانان صحبت میکند. ادورادو مشغول چنین فعالیتهایی بود که جسدش را زیر پلی در کنار رودخانه پیدا میکنند. مرگی نابهنگام و عجیب که ساختگی بودن آن بسیار واضح بود. شواهدی موجود است که مجموعهی رفتارها و مخالفت او با صهیونیستها را عامل مرگش معرفی میکند؛ همانطور که خودش نیز مرگش را پیشبینی کرده بود.
«جیوسپه پوپو»، روزنامهنگار ایتالیایی با انجام تحقیقاتی دربارهی پروندهی ادواردو به این نتیجه رسید که او به قتل رسیده است. در سال 2009 او کتابی در اینباره منتشر کرد و نوشت:« هیچکس ادواردو را ندیده است که از روی پلی که بر روی بزرگراهی که در هر لحظه خودروهای فراوانی از روی آن میگذرد، به پایین بپرد. ادواردو در ان زمان میلنگیده و از عصا استفاده میکرده است و حداقل دو دقیقه طول میکشیده که از دیواره بزرگراه بالا برود و خود را پایین بیندازد و این احتمال دیده شدن را بالا میبرد.» همچنین او را بدون کالبدشکافی، سریع دفن کردند و رسانهها را طوری کنترل کردند که مرگ ادواردو را خودکشی نشان دهند.
نویسنده در کتاب به ماجرایی در چند هفته پیش از مرگ ادواردو اشاره میکند که شک و شبهه دربارهی قتل او را بیشتر میکند. بر اساس منابع مختلف اطلاعاتی اعلام شده که از ادواردو خواستهاند سندی را امضا کند و تمام حقوق خود در کارخانه فیات را در عوض مقادیر فراوانی پول واگذار کند که ادواردو آن را نپذیرفته است.
مستند شهید «ادواردو آنیلی» به کارگردانی «سیاوش سرمدی» و تهیهکنندگی «حبیب الله کاسه ساز» بر مبنای زندگی او ساخته شده است و در آن تصاویری از حضور او در ایران نیز نمایش داده شده است.
کتاب «من ادواردو نیستم؛ ۷۲ داستانک از زندگی ثروتمندترین شهید شیعه» نیز مجموعهای از خاطرات ادواردو برای نوجوانان کتابخون است که انتشارات شهید ابراهیم هادی آن را چاپ کرده و در گروههای کتابخوانی با استقبال خوانندگان روبهرو شده است. فایل پی دی اف کتاب الکترونیکی آن برای خرید و دانلود در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است.
کتاب ادواردو به قلم بهزاد دانشگر شرحی خواندنی از سرگذشت این شهید است که انتشارات «عهد مانا» آن را منتشر کرده است. دانلود کتاب ادواردو در نسخهی pdf در فیدیبو امکانپذیر است.
کتاب ادورادو 19 فصل دارد. فصلها غالبا یک در میان به روایت خبرنگار ایتالیایی و مستندسازان ایتالیایی مربوط میشوند. یکی از شرححالهای خواندنی کتاب دربارهی علاقهی ادواردو به مسائل دنیای شیعه و اسلام است. ادواردو همیشه آماده بود تا با استفاده از امکاناتی که داشت در این راه باسلام و برادران دینیاش خدمت کند.
ادواردو پس از انتخاب مذهب شیعه چندباری به ایران سفر کرد. در این سفرها هم به زیارت امام رضا (ع) رفت و هم به دیدن امام خمینی (ره). در فصل کتاب به ملاقات ادواردو با امام در خانهی جماران اشاره میکند. کوچکی و سادگی خانهی رهبر ایران را با خانههای بزرگ و مجلل دیگر سیاستمداران مقایسه میکند. خانهی کسانی مثل «قذافی» با کاخهای عربی و باشکوه، باغ و ساختمانهای مدرن «کیسینجر» و کاخ ملکهی انگلستان در مقایسه با جماران، جایی کوچک که برای ورود به آنجا کفشها را از پای درمیآورند و در اتاقی کوچک روی زمین مینشینند. در این ملاقات امام از وضعیت جوانان انقلابی و ارتباطشان با جوانان اروپایی میپرسد. ادواردو به شرایط سخت اعضای اتحادیهی دانشجویی انجمن اسلامی اشاره میکند. از شوق بسیاری که در جوانان اروپایی برای شناخت انقلاب و آرمانهایش پیدا شده است.
ادورادو وقتی از ماجرای ناپدید شدن «امام موصی صدر» در لیبی باخبر میشود، تلاش میکند تا از طریق شناخت و ارتباطش با پسر «معمر قذافی» اطلاعاتی دربارهی وضعیت امام موسی صدر به دست آورد. به سوریه و بعد لبنان سفر میکند. طی این سفر از وضعیت نامناسب شیعیان باخبر و ناراحت میشود.
«ادواردو یک مرد عادی نبود. او یک قدیس بود. شبها از اتاقش صدای آواز زیبایی میآمد. بهخصوص نیمهشبها. بعضی شبها که از دست کارلو دلخور بودم، میرفتم مینشستم پشت در اتاقش. به آوازش گوش میدادم. نمیفهمیدم چه میخواند. فقط دلم میخواست بنشینم و به آوازش گوش بدهم. یک شب که روزش از کارلو کتک خورده بودم، موقع آواز ادواردو گریهام گرفت. یکموقع دیدم کنارم نشسته. پرسید که چرا گریه میکنم. فکر کردم بفهمد به آوازش گوش میکردهام عصبانب میشود. زبانم بند آمده بود. دستم را گرفت و من را برد توی اتاقش. فقظ چندتا شمع روشن بود. یک کتاب هم روی تختش بود. برایش از کارلو گفتم. از اینکه خرج من و بچهمان را نمیدهد. فقط میرود اینقدر میخورد که مست میافتد یک گوشه. تازه این بهترین حالتش است. چون اگر مست بیاید خانه، من را زیر کتک میگیرد. برایش گفتم که تنها دلخوشیام همین است که شبها بیایم و به اوازش گوش بدهم.»
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۸۳ مگابایت |
تعداد صفحات | 320 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۰:۴۰:۰۰ |
نویسنده | بهزاد دانشگر |
ناشر | انتشارات عهد مانا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۴/۱۱ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 125,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتاب «ادواردو» نوشتۀ آقای بهزاد دانشگر است که توسط انتشارات «عهدمانا» به چاپ رسیده و حدودا ۲۰۰ صفحه است. داستان کتاب «ادواردو» از روز درگذشت مرموز ادواردو آنیلی شروع می شود. در واقع مخاطب از گذشتۀ ادواردو فقط از طریق داستانی که توسط دوستان و آشنایان ادواردو روایت شده، باخبر میشود. این کتاب از دو زاویه بیان می شود. بخش اول یک گروه مستندساز ایرانی هستند که راهی ایتالیا می شوند تا پرده از مرگ مرموز ادواردو بردارند. راوی این بخش یکی از اعضای تیم مستندساز، به اسم حسین است و افراد و وقایعی که توسط این گروه روایت می شوند، کاملا واقعی هستند و فقط توسط نویسنده پر و بال داده شده اند. حسین، که راوی این بخش از داستان است، خود درگیر علاقه به دختری می شود که در پی ترغیب او به دین مسیحیت است؛ موضوعی که خیلی با اعتقادات حسین که متولد یک خانوادۀ مسلمان و مذهبی است، جور در نمیآید. در اصل، نویسنده تلاش میکند با بازگویی خاطرات ادواردو، به حسین کمک کند تا از سردرگمی ای که درگیرش شده، نجات یابد. و اما زاویه دوم، ماجرای تلاش های یک خبرنگار و همکارِ اجباری اش برای کشف واقعیت مرگ ادواردو است. جوآنی پوپو خبرنگار معروف شهر، و همکارش آنجلا که به مرگ ادواردو مشکوک می شوند، تلاش می کنند با افراد، دوستان و همکاران ادورادو مصاحبه کنند؛ اما این کار راحت نیست و مافیای قتل ادواردو اجازه رسانه ای شدن خبرهای این تیم را نمی دهند و از طرفی مدارک نصفه و نیمه جوآنی او را سردرگم کرده تا اینکه دست تقدیر او را با همان تیم مستندساز ایرانی روبه رو می کند. در جریان همین اتفاقات او به آنجلا علاقه پیدا می کند و بدین ترتیب بخش هایی از کتاب مربوط به زندگی شخصی جوآنی و آنجلا است. همچنین آنجلا در ادامه داستان به شخصیت ادواردو علاقه مند می شود. من این کتاب را به همۀ جوانان و حتی نوجوانانی که شاید در بین یک سری انتخاب ها سردرگمند و برای رسیدن به آرزوهایشان ممکن است به برخی عقایدشان پشت پا بزنند، معرفی میکنم، چرا که ادواردو یا همان مهدی آنیلی علی رغم داشتن ثروت هنگفت و موقعیت اجتماعی خیلی بالا که دست یافتن به یک دهم آن ها آرزوی هر جوانی است، مسیر حق را انتخاب کرد و به تمام داشته هایش پشت پا زد. و اما تجربه من از خواندن این کتاب: در ابتدا خیلی با روند داستان ارتباط برقرار نکردم اما در ادامه، هر چه داستان پیش میرفت، من هم بیشتر وارد فضای داستان میشدم تا اینکه در اواخر کتاب، کاملا با فضای آن عجین شده بودم! همین مستند بودن داستان، قلم روان و جذاب نویسنده، صحنه سازی های خوب از وقایع و محل آن ها و روایت های متفاوت و بدون اغراق و جبهه گیری بود که باعث جذاب تر شدن داستان و همراهی من با آن شده بود. اما به نظرم اصلی ترین اشکال کتاب این بود که خود ادواردو مسئله نشده بود! در واقع این ماجرای قتل اوست که مسئلۀ کتاب است! در بخش هایی از متن شاید شما فراموش کنید که این داستان دربارۀ شخصی به اسم ادواردو است، در حالی که به جای این همه جزئیات و داستان پردازی ها بهتر بود بیشتر از خود ادواردو میشنیدیم اما خاطرات ادواردو به حاشیه رفته بود و موضوعیت خودش را از دست داده بود. به نظر من بهتر بود بیشتر به خصوصیات اخلاقی ادواردو، پیشینه اش و مبارزۀ او برای رسیدن به حق، روایت شود تا مخاطب بیشتر با شخصیت ادواردو آشنا شود. اما در کل خواندن این کتاب تجربه بسیار شیرینی برای من بود. آن را به شما هم پیشنهاد میکنم:)
شهید ادواردو آنییلی، پسر مالک باشگاه یوونتوس و شرکت فیات. روحش شاد و قرین رحمت
کتاب خوب و جذابی بود. امیدوارم ما که از بدو تولد مسلمان بودیم ، با خواندن اعتقاد قوی این افرادی که با وجود داشتن تمامی امکانات ، مسلمان شدند و به همه لذایذ پشت پا زدند ، عبرت بگیریم.
کتاب خوبی بود شهید ادواردو آنیلی شخصیت بزرگی هستند و یادگاری از بزرگی اسلام برای ما نوجوانان هستند اما کتاب چند مشکل داشت یک: کلمه قرم و قاط از زبان حسین بسیار تکرار شده بود و اصطلاحا رومخی بود دو: کتاب حاشیه های زیادی داشت من قبل لز این کتاب، کتاب رویای یک دیدار را خوانده بودم نویسنده در این کتاب پا به پای شخصیت اصلی داستان پیش رفته بود و این برای من خوشایند بود نویسنده روابط و اتفاقات جوآنی و آنجلا و یا اتفاقات گروه مستند ساز و خیالات حسین در مورد ادواردو و خاطراتش با نسرین زیاد بود و از نظر من از بحث اصلی خارج شده بود
نویسنده محترم اگر دنبال نوشتن رمان عاشقانه هستند لطفاً اسم یه شهید رو با این ادبیات ضعیف لکه دار نکنن ظاهرا آقای دانشگر میخواستن با استفاده از اسم ادواردو آنیلی و کلمه ی یخ و نچسبِ قرم قاط کتاب عاشقانه ی ایرانی - ایتالیایی بنویسند اینم از غربت این شهید عزیزه حیف وقت و پول! البته یادم رفت بگم مستند شهید رو هم لابلای متن کتاب گنجوندن! سمِّ تلخ این کتاب، با خوندن کتاب دیالمه از نشر معارف تا حد زیادی از بین رفت هرچند تاسفم برای سوءاستفاده از نام شهید همچنان پابرجاست
کتاب بیشتر در مورد افرادی هست که در مورد شهید شدن ادواردو تحقیق می کنن... و اطلاعات کمی در مورد ادواردو میده، در واقع شخصیت اصلی کتاب ادواردو نیست و همه اش یه سری تخیلات و توهمات رو در مورد ادواردو میگه که در نهایت نمی فهمی کدومش واقعی هست یا کدومش خیالی... و یه مشکل دیگه در مورد کتاب اینه که اصلا نمی فهمی در چه زمانی داستان داره رخ میده تا اواخر کتاب که یه سری صحبت های مبهمی بهت میده و این خیلی گیج کننده هست...
مستند این این کتاب از صداوسیمای ایران پخش شده. خیلی هم زیبا کار کردن. اگه به فکر گسترش فرهنگ و ادب هستید اگه به فکر گسترش روحیه ایمان و جهاد هستید الان دیگه باید این کتاب رایگان بشه. لطفا یه مقدار از پول فاصله بگیر فیدیبو جان
کتاب خوبی بود اما من دنبال اطلاعات بیشتر و جزئی تری بودم که متوجه شدم مثل اینکه کمتر کسی از اطرافیان ایشون حاضر به صحبت شده بود و در کتاب های دیگه ای که از ایشون خوندم مطالب تقریبا مشابه بود و انگار هیچ کس چیز بیشتری نمیدونه .اما با این حال من خیلی دنبال شنیدن صحبت های شهید لوکا گاوائنتی دوست ایشون بودم که اتفاقا خودشون هم چند سال بعد به شکل مشابهی به شهادت رسیدن .
کتاب داستان زیبایی داشت و من کلیت داستان رو دوست داشتم. ولی یک ایراد خیلی بزرگ داشت که کلمه قرم قاط بسیار تکرار شده بود شاید حدود۳۰ یا۴۰ بار که وحشتناکه و متاسفانه دایره لغات نویسنده رو بسیار ضعیف نشون می ده و من اعصابم خورد شد تا تونستم این نقص رو نادیده بگیرم و به خوندنم ادامه بدم.
کتاب بسیار خواندنی هست و بخشی از سختی هایی رو که یکی از ثروتمندترین مردان جهان به خاطر اعتقادش کشید به خوبی به تصویر میکشه. دردی بالاتر از این که مادرت علیهت باشه؟