کتاب «نامهای به یک دوست قدیمی» نوشته سید مرتضی آوینی (۱۳۷۲-۱۳۲۶) است.
آوینی فیلمساز مستند و روزنامهنگار حوزه دفاع مقدس بود که در سال ۱۳۷۲ بر اثر ترکش مین به شهادت رسید.
از او آثار بسیاری به جامانده است. کتاب «نامهای به یک دوست قدیمی» شامل مطالب خوشخوان و جذابی است که میتواند لایههای درونیتر نویسنده را به خوانندگان معرفی کند، شاید تاکنون تصویری رسمی و کلیشهای از شهید آوینی ارائهشده باشد، اما این کتاب میتواند وجوه متمایزی از تفکر او را انعکاس دهد.
در بخش آغازین کتاب «نامهای به یک دوست قدیمی» میخوانیم:
«دوست من! سالهاست که از تو خبری ندارم؛ سه سال، چهار سال، نمیدانم. آخرین نامهی تو آن بود که به همراهش عکسی هم ضمیمه بود، از تو و همسر و فرزندانت. یک عکس کاملا خانوادگی. اما من دیگر در جستوجوی جاودانگی نیستم؛ هستم، اما میدانم که آن را در عکس نباید جست.
این شــاید آخرین نامهای باشد که برایت مینویسم. چه بگویم؟
ایکاش هنوز هم چیزی باقیمانده بود که من و تو را به هم پیوند دهد.
دوست قدیمی من! اکنون که این نامه را مینویسم، روبهروی پنجره نشستهام؛ همان پنجرهای که به یاد داری... و از این پنجره ستارهای به من خیره شده است. برق به اینجا نیامده و نور فانوس هم از برق ستارگان نمیکاهد. فانوس را روشن نگه داشتهام که این نامه را بنویسم؛ اگرنه، نور فانوس هرچه باشد چشم را فریب میدهد.
دیگر پذیرفتهام که به حکم دلم دربارهی ستارگان گردن بگذارم؛ اگرنه، هنوز هم من نمیدانم که چگونه باید به ستارهها و آســمان اندیشید؛ مثل آن شبهایی که زیر آسمان میخفتیم. زورق شکستهی وهم و اقیانوس بیکران کهکشان: «آیا در آن ستارگان دور نیز کسی زندگی میکند؟ آیا او نیز در اندیشهی ماست و از خود میپرسد: آیا در آن ستارگان دور نیز کسی زندگی میکند؟»
یادت هست؟ آن شبهایی را که سر در آغوش هم گریه میکردیم و نمیدانستیم که چرا گریه میکنیم؟ میگفتی: «چقدر این ستارهها آشنا هستند، نکند که ما از آسمان آمدهایم».