کربلا نه تنها رستاخیز عشق، برپا دارندهی قیامت تاریخی انسانها و رستخیزِ جانِ مردم مرده است. به قول محتشم، در کربلا جهان از هم میگسلد و محشر کُبرای الهی برپا میشود، از آسمان خون میبارد و حتی سُرادقِ گردون نگون میگردد؛ اما مانند رستخیز، به تن مردگان، جان میدمد و انسانها بر صحنهی حیات و پهنهی هستی، از تأثیر آن، برپای میایستند.
برپای میایستند تا حسین(ع) و راهِ او را بشناسند، و به سوگ بنشینند تا خود حسینی شوند. از این روی، واقعهی «طف» تنها یک حادثهی تاریخی نیست، کارنامهی حیات سیاسی یک امّت و نیز حیاتِ فلسفی یک جامعه و فلسفهی حیات یک اجتماع است. واقعهی طفّ قصه نیست و اگر هست، تنها «قصهی عشق» است «کز هر زبان که میشنوی نامکرّر است» و بیش از هزار و سیصد سال است که آن را از هر زبان میشنوی؛ از منابر، در مجالس، تکایا، محافل ادبی، کتابها، در مراثی که مردم سینه به سینه باز میگویند... و در خون شهیدان ما تکرار میشود.
در حقیقت، از کلام هر کس که از ستم میخروشد، ندای حسین (ع) میجوشد و ندای سرخ وی، چون پرچمی، بر چکادِ هر قیام، در اهتزاز بوده است و تا قیامت نیز خواهد بود....