دنیای فانتزی دنیایی است که اجازهی برآورده کردن بسیاری از آرزوها را میدهد. دنیایی جذاب و هیجانانگیز که نویسندگانی توانمند و کمنظیر آنها را خلق کردهاند و بسیاری از قصهها و شخصیتهایشان جایگاه خود را بهخصوص در میان نوجوانان پیدا کردهاند و سینماگران هم تعدادی از آنها را به شکل فیلم و سریال به تصویر کشیدهاند. دیوید گمل یکی از نویسندگانی است که فانتزیهای زیادی آفریده و سلطان فانتزیهای قهرمانی انگلستان نام گرفته است. یکی از کتابهای بسیار جذاب او «پادشاه آنسوی دروازه» است که نمایشی از دلاوری و شجاعت در دنیای قهرمانها است. این کتاب جذاب میتواند لحظاتی متفاوت برای شما رقم بزند.
پادشاه آنسوی دروازه که نام اصلی آن «the king beyond the gate» است رمانی فانتزی است که سال 1985 منتشر شد. این دومین کتاب دیوید گمل نویسندهی مشهور بریتانیایی داستانهای فانتزی است و یک سال پس از کتاب اول که در ایران با نام «اسطوره» منتشرشده به بازار آمد. پادشاه آنسوی دروازه بهنوعی دنبالهی کتاب اول است و در دنیای درنائی که فضای داستانی آن کتاب است اتفاق میافتد، اما اختلافزمانی وقایع دو کتاب به یک قرن میرسد و شخصیتهای کتاب اول هم نقش خاصی در پادشاه آنسوی دروازه ندارند.
سِسکا سلطنت را غصب کرده است و با گذشت زمان به فرمانروایی دیوانه و حریص تبدیلشده است و دیکتاتوری ترسناکی را به وجود آورده است. باید راهی برای سرنگونی ستمگر پیدا شود و انسانها را از وحشیگری او رها کند و این اتفاق به دست مردانی که شجاعت و قدرتی بیش از مردان عادی دارند خواهد افتاد. تناکا و همراهانش باید در این دوران وحشت و آشفتگی اتحاد و دوستی برقرار کنند... دیوید گمل در ادامهی این کتاب «waylander» را نوشته است.
پادشاه آنسوی دروازه یکی از فانتزیهای حماسی بسیار جذابی است که خوانندگان زیادی در سراسر جهان دارد و تاکنون به چندین و چند زبان مختلف ترجمه شده است.
دیوید گمل نویسندهی بریتانیایی قرن بیستم و یکی از بهترین فانتزی نویسان تاریخ است. او سال 1948 در لندن به دنیا آمد و به دلیل نبودن پدرش کودکی سختی را گذراند. بعدها مادرش ازدواج کرد و ورود ناپدری به زندگی او، او را از کودکی انزواطلب که به کتاب خواندن علاقه داشت به کسی تبدیل کرد که در دعوا برای حق خودش میجنگید.
البته گمل نوجوانی آرامی هم نداشت و ماجراجوییهای زیادی کرد و در نهایت به کمک مادرش در روزنامهای مشغول به کار شد و این همهچیز را برای او تغییر داد. ذهن تازه و تخیل کمنظیر گمل او را به نویسندهای موفق تبدیل کرد و سالها در روزنامههای مختلف مینوشت.
او سال 1984 اولین رمانش یعنی اسطوره را منتشر کرد و بعد از آن سالها بیوقفه به آفرینش آثار فانتزی مشغول بود. از میان آثار این نویسنده میتوان به کتابهای «گرگی در سایه»، «آخرین محافظ»، «شبح شاه»، «آخرین شمشیر قدرت»، «شمشیری در طوفان»، «تولد یک قهرمان» و «ماه سیاه» را نام برد. گمل در مصاحبههایش گفته است الهامبخشترین اثری که در زندگیاش خوانده «هابیت» بوده است.
دیوید گمل سال 2006 با بیماری قلبی درگیر بود و علیرغم اینکه مراحل اولیه درمانش را بهخوبی گذرانده بود چند روز پیش از تولد 58 سالگیاش بر اثر انسداد شراین درگذشت. سال 2008 جایزهای تحت عنوان جایزهی دیوید گمل برای داستان فانتزی به نام او نامگذاری شد که 18 نویسنده بر روند آن نظارت دارند و برندهی جایزه از میان آرای عمومی انتخاب میشود.
دیوید گمل نویسندهای است که شهرت داستانهای فانتزیاش در تمام جهان فراگیر شده است. کتابهای او جذابیت بسیار زیادی بهخصوص برای گروه سنی نوجوان دارد و در بسیاری از نقاط جهان ترجمه شده است. در ایران نیز انتشارات کتابسرای تندیس تعدادی از کتابهای این نویسنده را روانهی بازار کرده است که پادشاه آنسوی دروازه یکی از آنهاست. سهیلا فرزین نژاد برگرداندن این کتاب به فارسی را بر عهده داشته است. خرید آنلاین نسخهی الکترونیکی پادشاه آنسوی دروازه در فیدیبو ممکن است. با نصب نسخهی موبایل یا دسکتاپ اپلیکیشن فیدیبو میتوانید این کتاب را روی موبایل، تبلت یا کامپیوتر شخصیتان مطالعه کنید.
ادبیات فانتزی جذابیتهای به خصوصی دارد. جذابیتهایی که آنها را به چیزی بیش از یک کتاب تبدیل میکند و مخاطبانش را بهشدت درگیر خود خواهد کرد. پادشاه آنسوی دروازه نیز یکی از کتابهایی است که نویسندهی خلاق و خوشذوقش توانسته ماجرایی بسیار جذاب و هیجانانگیز را در آن به تصویر بکشد و مخاطبش را از زندگی روزمره جدا کرده و به سرزمینی عجیب در دل تاریخ ببرد و با قهرمانان داستانش همراهش کند. خواندن این داستان شبیه تماشای یک سریال پر از هیجان است و میتواند ساعتهای زیادی از وقت شما را پر کند. این داستان بیش از 470 صفحه است و برای علاقهمندان به داستانهای بلند و پرهیجان بسیار مناسب است.
آنانائیس هنگام غروب، سوار بر اسب از شهر خارج شد، مشتاق بود که هر چه زودتر از مرزهای پر سروصدای آن رها شود. زمانی زندگی در شهر را خیلی دوست داشت، با جشنها و شکار رفتنهایش. زنان زیبایی بودند که میشد دوستشان داشت، مردانی که میشد در مبارزهی ساختگی با شمشیر یا کشتی بر آنها پیشی گرفت. شکار قوش و مسابقات و مجالس جشن بود که باهم مصادف میشد، زیرا که ممتدترین ملل سرشار از خوشی بودند.
اما خوب در آن زمان او زرین مرد بود و موضوع تمام اسطورهها. نقاب را از روی صورت درهم دریدهاش برداشت و احساس کرد که وزش باد، طپش وحشیانهی زخمهایش را آرام کرد. به قلهی تپهای در آن نزدیکی راند که پوشیده از درخت بارانک وحشی بود. از روی زین پایین آمد، نشست و به کوهستان زل زد. تناکا درست میگفت – هیچ دلیلی برای کشتن افراد لژیون وجود نداشت. حق داشتند که میخواستند برگردند- وظیفهی آنها بود؛ اما آن موقع تنفر نیرویی زورمند بود و آنانائیس تنفری را حمل میکرد که بر قلبش حکشده بود. او از سِسکا متنفر بود به خاطر بلایی که بر سرزمین و ساکنین آن نازل کرده بود و از مردم متنفر بود به خاطر اینکه به سِسکا اجازهی چنین کاری را داده بودند. از گلها متنفر بود به خاطر زیباییشان و از هوای اطرافش به خاطر این که نفس او را فراهم میکرد.
بیش از همه از خودش متنفر بود، به خاطر آنکه شهامت نداشت به نکبت و زجر خود پایان دهد.
این دهقانان اِسکودایی از دلیل بودن آنانائیس در میان خود چه میدانستند؟ آنها، روز جنگ او را تشویق کرده بودند و دوباره روزی که به شهر وارد شد، از او استقبال کردند و مورد تشویق قرارش دادند. «سیه نقاب» صدایش میکردند- قهرمانی از گذشتهها، قهرمانی که با شکل و شمایل فناناپذیر ساخته شده بود.
دربارهی رنج و اندوه او چه میدانستند؟
به نقاب خیره شد. حتی در این هم تظاهر و نخوت وجود داشت؛ زیرا روی آن به شکل بینی ساختهشده بود. اگر به دست خودش بود، فقط دوتا سوراخ روی آن باز میکرد.
او مردی بود بدون صورت و بدون آینده. فقط گذشته برایش لذت در برداشت- اما آن شادی و لذت هم با درد همراه بود. تنها چیزی که الآن داشت قدرت شگفت انگیزش بود... آنهم داشت تنزل میکرد. او چهلوشش سال داشت و زمان بهسرعت میگذشت...
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۸۷ مگابایت |
تعداد صفحات | 471 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۵:۴۲:۰۰ |
نویسنده | دیوید گمل |
مترجم |