کتاب کالیگولا نشر انتشارات جامی

کالیگولا(همچنان در حال کوبیدن) گناهکاران را وارد کنید، من گناهکار لازم دارم، و اینها همه گناهکارند. (هنوز می‌کوبد) من می‌خواهم محکومین به مرگ را وارد کنند. من تماشاچی‌های خود را می‌خواهم، من تماشاچی می‌خواهم! قضات، شاهدها، متهمین، تمام محکومین سابق! آه! کائسونیا. من به آنها، آنچه را که ندیده‌اند، نشان خواهم داد، تنها مرد آزاد این امپراطوری!

با صدای سنج، کاخ کم‌کم پر از هیاهو می‌شود. همهمه‌ها بیشتر می‌شود، نزدیک می‌شوند، برخورد سلاح‌ها، راه رفتن‌ها و پاکوبیدن‌ها. کالیگولا می‌خندد و هنوز می‌کوبد. نگهبانان داخل می‌شوند و بعد خارج می‌شوند. کالیگولا همچنان بر سنج می‌کوبد.

و تو، کائسونیا، تو از من اطاعت خواهی کرد،

تو همیشه به من کمک خواهی کرد، این عالی خواهد بود، کائسونیا سوگند بخور که به من کمک کنی.

کائسونیا: (سرگردان، میان ضربه‌های سنج) من احتیاجی به سوگند ندارم، چون دوستت دارم.

کالیگولا: (با همان حالت) من هر آنچه به تو بگویم خواهی کرد؟

کائسونیا: (با همان حالت) هر کاری که بگویی می‌کنم، کالیگولا، امّا آرام باش.

کالیگولا: (همچنان می‌کوبد) تو ستمگر خواهی شد.

کائسونیا: (اشک‌ریزان) ستمگر.

کالیگولا: (با همان حالت) سرد و تسکین‌ناپذیر.

کائسونیا: تسکین‌ناپذیر.

کالیگولا: (با همان حالت) تو هم رنج خواهی برد.

کائسونیا: آری کالیگولا، امّا من دیوانه خواهم شد.

-از متن کتاب-