سریال صوتی «تهران؛ فصل پیادهرویهای طولانی» روایت شش زن و مرد است که زندگی آنها با داستانی عاشقانه در گذشته و حال که هرکدام در محلهای از تهران رخ داده گره خورده است. به همراه هر قسمت نیز یک نقشهی راهنما برای پیادهروی در مسیر داستانها منتشر میشود که در همین صفحه پیدایش میکنید.
سرانجام «تهران؛ فصل پیادهرویهای طولانی» به قسمت پایانی خود رسید. پیادهروی ششم را «ماهور» روایت میکند که به عنوان یک شخصیت فرعی در قسمت اول و دوم حضور داشت. این بار اما او در روزی مهم قهرمان روایت شخصی خود خواهد بود.
و در پایان باید به یک اصلاح مهم اشاره شود: در قسمت سوم نام «بهروز افخمی» به اشتباه «مهدی افخمی» ذکر شده که نویسنده ضمن عذرخواهی بابت این خطا از شنوندگانی که این اشتباه را گوشزد کردهاند سپاسگزار است. از اینکه تا قسمت ششم با «تهران؛ فصل پیادهروی های طولانی» همراه بودید قدردان و مفتخریم. به امید دیدار در زمانی دور یا نزدیک.
مهام میقانی متولد مهرماه ۱۳۶۴ در تهران است. عمدهی فعالیتهای میقانی حول دو محور اصلی ِتئاتر مستند و ادبیات جرم شکل میگیرد و در این دو حوزه پژوهش، نویسندگی، کارگردانی و تدریس میکند. او به واسطهی این دو موضوع، از تاریخ معاصر کشورمان کانونی میسازد که عرصهی مطالعه و ارائه آثار خلاقه است. به این ترتیب کل فعالیت او به جرمشناسی تاریخ معاصر میماند که گاه در هیئت نمایشنامه خود را نمایان میکند و گاه به شکل رمان، مقاله و یا خطابه-اجراهای مستند. مهام میقانی نویسندهی چندین کتاب از جمله «ترکیببندی در سرخ»، «گرمازده»، «پروندهی کارآگاه عاشق: قتلهای زنجیرهای عباسآباد» و... است. عمدهی فعالیتهای او علاوه بر بیش از نود نمایشنامهی رادیویی، چندین نقد، جستار، ترجمه و یادداشت در مطبوعات، تلهفیلم و فیلمنامه بوده است.
سریال صوتی «آخرین دکه تا تهران» نخستین همکاری مشترک میقانی و فیدیبو بود که به یکی از پرشنوندهترین آثار صوتی سال گذشته تبدیل شد.
میقانی در «تهران: فصل پیادهرویهای طولانی» به سراغ شش داستان عاشقانهی معاصر از شش محلهی تهران رفته است.
این مسیر مکانهایی است که در قسمت ششم با آن مواجه میشوید.
پیادهروی این قسمت سراسر در محوطهی دور دریاچه چیتگر در غرب تهران اتفاق میافتد. برای کسانی که مایل به پیادهروی ضمن شنیدن این قسمت هستند، پیشنهاد میشود در طول زمان یک ساعت و چهل دقیقهای قسمت آخر، دو بار دور دریاچه پیادهروی کنند و در سوی مقابل دریاچه یعنی حاشیهی جنگل مصنوعی چیتگر استراحت کنند.
برای دیدن نقشه با کیفیت بالا، اینجا کلیک کنید.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 141.۲۴ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۱:۴۰:۲۶ |
نویسنده | مهام میقانی |
راوی | مهام میقانی |
ناشر | فیدیبو |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۵/۱۷ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
اغلب اثار فارسی معاصر رو که می خونین بی اغراق چیزی جز حدیث نفس ، خود نمایی، خودار-ضایی قلم و دغدغه مندی های سطح پایین طبقه متوسط یا حرف های از مد افتاده فقیر فقرا که چهل سال پیش هم لنگه این حرف ها موجود هسته اما واقعا میشه این رمان صوتی رو درست و دقیق یعنی هر قسمت حداقل دو بار گوش داد و به این نتیجه نرسید که یک صدای متفاوت در ادبیات فارسی به رشد و نمو خودش داره ادامه میده؟تو کدوم رمان فارسی یک بیسیست هست که از ارزو هایی که بهشون نرسیده تبدبل به ادم وامونده ای شده که شکست هاشو فرافکنی میکته؟ تو کدوم رمان فارسی زنی هست که تصمیم میگیره با اغوش باز به رابطه های تموم شده گذشته خودش نگاه کنه و کینه به دل نگیره؟ تو کدوم فارسی سیل تجریش دهه۶۰ هست که از پشتش همچین داستان عمیقی در بیاد؟ تو کدوم رمان فارسی هست که یک عقاب و یک جوان مشهدی سر عشق یک زن میانسال باهم مبارزه کنن و قهرمان داستان زنی باشه تصمیم داره سرطان سینه اش رو پنهان کنه و بهمون ژاپنی بره که خانواده اش رو از هم پاشوند ؟ تو کدوم رمان ایرانی و فارسی هست که یک داستان عاشقانه با داستان یک قرعه کشی و یک محله تاریخی از یک شهر بزرگ و جان بخشی به یک حبوان باهم پیوند بخورن؟ تو کدوم رمان فارسی هست که پرنده ها و ادما دوشادوش هم قصه رو پیش ببرن اونقدر که نفهمی کدومشون مهم ترن؟ بلاخره یک رمان فارسی جوندار شنیدم که ای کاش نسخه چاپیش هم بیاد یک روز
به پایان این دفتر رسیدیم و حکایتها همچنان در دل ما باقی خواهد ماند. با شش ماجرای عاشقانه زندگی کردم و در گیر و دارِ روایتهایِ آن، دلِ خود را جا گذاشتم. با حزن و حسرت، بیماری و سردرگمی و عشق شخصیتها اشک ریختم. قضاوت نا به جا کردم، دلسرد شدم، و سپس با امید به جاودانی عشق ادامه دادم. جناب میقانی، داستان شما علاوه بر عاشقانه بودن، پر از جنبههای آموزشی بود، که از ظن من باید بارها نوت برداری شود. پر از احساسات و جزئیاتی که با ظرافت در کنار هم چیده شد و با وجود صوتی بودن، تمام تصاویر را به وضوح در ذهن القا میکرد. جذابترین صحنهی عاشقانه از نظر من عشق ماهور به فرزندان خیالیاش بود که با ترس و توقعات نا به جا، فرصت واقعی بودن آن ها را از خود گرفت... سبک نوشتار شما، هم در آخرین دکه تا تهران و هم این داستان که هر دو با محوریت محلههای تهران نوشته شده بود ارزشمند است و سبک خوانش میتوان گفت فوقالعاده است و تا عمق جان نفوذ میکند. امیدوارم این پایان روایتهای شما نباشد قلمتان مانا و در مسیر ادبیاتمان درخشان باشید.
تا حالا یه چیز با ارزش داشتین؟ که دوسش داشته باشین؟ که دلتون بخواد همیشه باشه که دلتون براتون تنگ بشه ؟ من دلم برای اینکه یک قسمت جدید از تهران فصل پیاده روی های طولانی بیاد و من اولین باربشنومش تنگ میشه لحظه به لحظه این سریال صوتی رو نوشیدم به گوش جان سپردم در اغوش گرفتم لذت بردم خدا پدر و مادرتون رو نگه داره یا اگر از دنیا رفتن ایشالا تو اون دنیا هم تراز بهترین ادما دنیا کنه اگر میشه بگید ما یه امضایی چیزی جمعی کنیم این سریال ادامه پیدا کنه چیکار کنیم بیایم دم فیدیبو؟ چطور میشه این حس رو دوباره تجربه کرد؟ یا این ادامه پیدا کنه حداقل اخرین دکه کاش یدونش ادامه پیدا کنه خدا تن سالم بهتون بده و جیب پر پول که انقد برنامه های قشنک تولید می کنین قسمت محبوب من پنج بود از بین اینا یه کار سریالی وقتی قسمت پنجمش بهترین بوده نشون دهنده رشدشه قسمت ششم هم دومین محبوب من بود و برای همین میگم ادامه داشته باشه چون داشت بهتر و بهتر میشد به امید دیدار تا زمان دور یا نزدیک پنج تا کمشه کاش میشد شیش تا ستاره بدم
چقدر جذاب و تاثير گذار بود من شخصا از ربط قصه ها و شخصيت ها و به نوعي تركيب داستانهاي موازي لذت بردم ، از تصور پياده روي در خيابانهاي تهران كه اين قصه ها باعث شدن در ذهنم تجسم كنم، از اينكه يك مرد ميتونه تا اين اندازه به جزييات و مسائل كوچك ، به خصوص در مورد زنان توجه داشته باشه و دقت كنه و با مهارت در موردشون صحيت كنه و به تصوير بكشه شگفت زده شدم البته اين دقت به جزييات در مورد تمام شخصيت ها و اتفاقات و خيابانها و تمامي اركان قصه جريان داشت، از جناب ميقاني سپاسگزارم هم براي نوشتن و هم خوانش پياده روي ها كه به عنوان نويسنده اثر با تاثير گذاري بيشتري همراه بود، اميدوارم اين نوع قصه و سريالهاي زيبا در فيديبو ادامه دار باشه…🙏🌸🦋
از امروز عصر که دیدم منتشر شده مدام گوش دادنم رو به تعویق انداختم با اینکه مشتاق شنیدن پیاده روی ششم ولی از طرفی نمی خواستم باور کنم تموم میشه تا ساعت یک شب شد و دیگه طاقت نیوردم پیاده روی تموم شد و اون خداحافظی اخر باعث شد خنده و گریه رو باهم تجریه کنم دلم گرفته از اینکه تموم شده چون شیش هفتس با این ادما زندگی می کنیم با مهرپویا و حس غرور مردانگیش با شمیم و دلدادگیش با میثم و درگیریش با نهال و بیماریش با مقداد و سرخوردگیش با ماهور و بچگیش شیش هفتس به زیبا ترین نحو درگیرشونیم و فکر می کنم تا همیشه یجای ذهنم جا خوش کنن
چه حال غریبی داشت این قسمت! هم خود حس جدا شدن از این سفر شش قسمتی و هم ماجرای ماهور که دوست داشتم بشنومش. مرسی جناب میقانی که با چینشی حساب شده، ما رو به پیاده روی در روزگار آدم هایی بردین شبیه بخش هایی از بودن خودمون؛ با گام هایی که هر بار به چاشنی خاصی گره خورده بود تا آگاه تر بشیم و آشتی تر با دنیاهای به ظاهر روزمره اطرافمون؛ از سینما و غذا تا پرنده ها و هزارتوی روان و ...باز هم. بله، ما فرای مرزهای بودن همگی آشناییم و رد پای هر حضوری، کم یا پررنگ، تا ابد جاریه. به امید سفری نو در نقشه یک داستان خودی دیگر!
حسرتهای آدمهای "تهران، فصل پیادهرویهای طولانی" داستان را تا لبه رئالیسم جادویی کشاند و پایان داد. در رمان فارسی اثری به این انسجام و به این اندازه تاملبرانگیز کمتر پیدا میشود. فرم انتشار بصورت سریال صوتی نباید باعث شود که در جدی بودن اثر شک کنیم که برعکس در زبان انگلیسی هم حالا خیلی آثار جدی حتی خارج از حوزه داستانی، ذاتا برای نسخه صوتی تالیف میشوند و این نوع انتشار نشان از زمانهشناسی نویسنده دارد. با تشکر از کسانی که در تولید این یادگار گرامی نقش داشتند و ممنون از مهام میقانی عزیز که اگر این نظر را میخواند؛ بنویس آقا! بنویس، که ما حسابی منتظر بعدی هستیم.
قطعا نویسنده محترم توانایی بالایی در داستان سرایی و پیشبرد داستان و خلق لحظه های دراماتیک دارند، اما در این سری از داستانها، با جلوتر رفتن قسمت ها مخصوصا قسمت پنجم و ششم یک افت محسوسی داشت. به اینصورت که حتی اگر چند دقیقه ای هم جلو میکشیدی چیز خاصی از دست نمیدادی. من فکر میکنم نویسنده محترم در فشار زمانی این داستان رو نوشتند و آسودگی همیشه رو نداشتند. بهترین قسمت ها به نظرم اول و سوم بود. تشکر و خسته نباشید بر تمام عوامل خوش ذوق تهیه این سریال. نور مهربانی خدا بر شما❤
همیشه نوشتههای مهام میقانی برای من پر از اشارههای آشناس. خیلی همه چیز ایرانیه، و خیلی تهرانی. این سری ولی شاهکار بود. بار اول بود میدیدم کسی در مورد سیل تجریش حرف میزنه. با این که خیلیهامون یادمونه اون روز رو. یا ماجرای مهاجرت به ژاپن برای کار. نمیدونم چرا همچین چیزایی رو کمتر خوندیم. با همهٔ قسمتها ارتباط برقرار کردم. حتی اون شخصیتهایی که خیلی ازم دور بودن. خیلی واقعی و ملموس بودن همهشون. ولی با نهال یه حس دیگهای رو تجربه کردم. خیلی تلخ و خیلی عمیق.
ای کاش ادامه داشته باشه این رمان صوتی. من کامنت گذاشتم ولی نمی دونم چرا ارسال نشد. خیلی عادت کرده بودیم همه خانوادگی. ای کاش باز هم این سریال صوتی یا رمان صوتی قبلی فصل دوم داشته باشه. خیلی خیلی عادت کرده بودم به چهارشنبه ها. بهترین قسمت ها برای من حالا که دیگه تموم شد: اول قسمت پنجم دوم قسمت چهارم سوم قسمت دوم چهارم قسمت ششم پنجم قسمت سوم و ششم قسمت اول قسمت پنجم به نظرم آموزنده ترین قسمت این کتاب صوتی بود که باید بیشتر از یک بار گوش داده بشه.