سریال صوتی «تهران؛ فصل پیادهرویهای طولانی» روایت شش زن و مرد است که زندگی آنها با داستانی عاشقانه در گذشته و حال که هرکدام در محلهای از تهران رخ داده گره خورده است. به همراه هر قسمت نیز یک نقشهی راهنما برای پیادهروی در مسیر داستانها منتشر میشود که در همین صفحه پیدایش میکنید.
قسمت اولِ «تهران؛ فصل پیادهرویهای طولانی» در محلهی بهار شمالی اتفاق میافتد. داستان از یک قرعهکشی در ابتدای دههی هفتاد آغاز میشود تا در خیابان ورزنده در تابستان هزار و چهارصد و سه به پایان برسد. گذشتهی روی هم تلنبار شدهای که روایت سالها عشقی است که نه دوریها آن را کمرنگ کرد و نه نزدیکیها سیرابش.
دربارهی نویسنده و گوینده:
مهام میقانی متولد مهرماه ۱۳۶۴ در تهران است. عمدهی فعالیتهای میقانی حول دو محور اصلی ِتئاتر مستند و ادبیات جرم شکل میگیرد و در این دو حوزه پژوهش، نویسندگی، کارگردانی و تدریس میکند. او به واسطهی این دو موضوع، از تاریخ معاصر کشورمان کانونی میسازد که عرصهی مطالعه و ارائه آثار خلاقه است. به این ترتیب کل فعالیت او به جرمشناسی تاریخ معاصر میماند که گاه در هیئت نمایشنامه خود را نمایان میکند و گاه به شکل رمان، مقاله و یا خطابه-اجراهای مستند. مهام میقانی نویسندهی چندین کتاب از جمله «ترکیببندی در سرخ»، «گرمازده»، «پروندهی کارآگاه عاشق: قتلهای زنجیرهای عباسآباد» و... است. عمدهی فعالیتهای او علاوه بر بیش از نود نمایشنامهی رادیویی، چندین نقد، جستار، ترجمه و یادداشت در مطبوعات، تلهفیلم و فیلمنامه بوده است.
سریال صوتی «آخرین دکه تا تهران» نخستین همکاری مشترک میقانی و فیدیبو بود که به یکی از پرشنوندهترین آثار صوتی سال گذشته تبدیل شد.
میقانی در «تهران: فصل پیادهرویهای طولانی» به سراغ شش داستان عاشقانهی معاصر از شش محلهی تهران رفته است.
نقشهی مسیر پیادهروی اول:
این مسیر مکانهایی است که در قسمت اول با آن مواجه میشوید.
برای دیدن نقشه با کیفیت بالا، اینجا کلیک کنید.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 193.۴۵ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۲:۱۷:۳۳ |
نویسنده | مهام میقانی |
راوی | مهام میقانی |
ناشر | فیدیبو |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۴/۱۳ |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
همواره برای من جدالی میان واژه story و history وجود دارد که کدام بر دیگر تفوق دارد. داستان که برساخته ذهن نویسنده است یا تاریخ که مدعی واقعیت مرقوم مورخ. جدال میان این دو بخش جذابی از تاریخ ادبیات را به خود اختصاص داده است. نگرش سیاسی نویسندگان به برهههای تاریخی یا حتی برشهای ذهنیشان از جغرافیایی خاص، محل جدال آرا و نظرات است. آنچه مهام میقانی در داستان سریالیش انجام داده، یعنی دستمایه قرار دادن یک رویداد تاریخی در بستر یک نقطه جغرافیایی معین، به چالش کشیدن این جدال فلسفی است و آنچه داستان مهام را برجسته میکند در میانه ایستادن و تعلق دادن آن به طبقهای است که بستر تاریخی را با جزییاتش لمس کرده است. همه چیز از چشمانداز یک کودک دهه شصتی، تصویر آشنایی است برای بزرگترین گروه سنی زنده در ایران. مهام سخاوتمندانه آن بخشهای به جا مانده از گذشتهاش بیرتوش و دستکاریهای عجیب و غریب با مخاطبش به اشتراک گذاشته است تا به جای روایت تاریخ دیگری به نفع خود، تاریخ خود را به نفع عام نقل کند. نتیجه آنکه تاریخ دیگر محل جدال نیست. تاریخ رخ داده، اما نه در چشمان یک کودک که تلاش میکرده همچون بزرگسالان داستان بیاندیشد. کودکی که از قضا در قرن جدید کماکان کودک است. گویی تاریخ برای مهام نمیمیرد، تاریخ حمل میشود تا کودک دیگری سپرده شود. چنین تاریخی آنچنان در قبضه نسل ماست که جنجالگران را میلی به ورودش نیست. تاریخی که مهام به سراغش رفته، تاریخی بود برای فراموش شدن از ذهن مورخان، تاریخ حاشیه همچون نسل عظیم دهه ۶۰ در چنگال ماشین تجربه تغییر حکومت. تاریخ نسلی که شاید به لحاظ اجتماعی و عاطفی، نسلی است فرودست. همه آن عواطفی که در حین شنیدن داستان در ما غلیان میکند احیای چنین تاریخ به حاشیه راندهای است، تاریخی که مهام در همه داستانهایش جار میزند که آهای بچهها دهه شصت تنها جنگ نبود، این هم بود، آن هم بود. داستانهای مهام روایتهای فروخورده یک نسل است که هنوز در کف توییتر فحش میخورد و در اینستاگرام درک نمیشود. همچون میلش به موسیقی راک که در دل داستان هم دست از سر مهام برنداشته است، مهامی که بیس مینوازد و بیس ساز مردمان حاشیه است.
من نظرم رو دسته بندی میکنم: 1: من خیلی خوشحال شدم دیدم از مهامومیقانی یک کتاب صوتی دیگه اومده. اونقدر که نگه داشتم تا امروز صبح که میدونستم با حوصله و وقتی کسی خونه نیست گوش بدم و خدا رو شکر که خیلی بیشتر از قبلی خوشم اومد. 2: این کتاب صوتی خیلی پرجزییات و دقیق به نظر میرسه. زن سابق راوی زنگ میزنه به راوی و در مورد گم شدن وسایل میهمانان میگه. یک نشونی دیگه یک جای دیگه از داستان هست. اونجا که راوی میگه گروهی که با دوستهام داشتم به خاطر گم شدن یک چیزهایی به هم خورد. راوی کاملا در حالت انکار هست و این رو خیلی زیر پوستی لو می ده به طوری که اگر دقت نکنی نمی فهمی و در روایت خودش لو نمی ده که علاوه بر کاری که قصد داشت با طوطی دخترش بکنه حتما اقدام به دزدی هم کرده. این جزئیات البته خیلی هستند به طوری که با تجربه قبلی ام از کتاب های چاپی و صوتی نویسنده میدونم اگر دوباره بشنوم بازهم پیدا می شن این جزئیات. 3: دنیای داستان خیلی تلخ و تیره و نا امید کننده به نظر می رسه اما در عین حال تلاش می کنه بگه از چیزهای کوچیک از لحظات کوچیک باید لذت برد و زندگی همین لحظه های کوچیک هست هر چند خیلی کم باشن. هر چند اغلب توی زندگی ناراحتی باشه اما لحظه های خوب رو باید اهميت داد. 4: من دلم می خواست داستان بیشتر ادامه داشت. راوی کمی بیشتر از زندگی اش با شمیم می گفت. و می دونستیم دقیقا چی شد از هم جدا شدن. یا لحظات عاشقانه درباره نهال بیشتر ادامه داشت و آنقدر زود وارد توهمات نمیشد و ما فرصت میکردیم باز هم توصیفات جالب راوی رو بشنویم. 5: کلا سطح کتاب های صوتی فیدیبو که به اسم سریال صوتی عرضه میشه یک سر و گردن از کارهای دیگه بالاتره. هم آخرین دکه تا تهران هم فصل پیادهروی های طولانی در یک لِوِل دیگه هستن و خیلی طول نمیکشه بفهمی چه قدر فرق داره به لحاظ حرفه ای و موسیقی و خوانش و پیچیدگی های داستانی. به لحاظ تولید حرفهای تفاوتش بینهایت واضحه 6: ای کاش قصهای به محله ما در نارمک هم بیاد. خیلی دلم میخواد ببینم نویسنده بخواد درباره نارمک بنویسه چی مینویسه. ممنونم
«تهران فصل پیاده روی های طولانی» سریال صوتی است که فیدیبو به اشتراک گذاشته، این سریال دلنشین و شنیدنی، روایت شش زن و مردی است که زندگی آنها با داستانی عاشقانه گره خورده است. در هر قسمت، یکی از آن شش نفر ، به عنوان اول شخص، راوی قصه ی خویش است. در آن قسمت، ما «دیگری» را از لنز روایت گر داستان می بینیم و خود نیز لاجرم از پرتو روایت راوی، او را قضاوت می کنیم. در قسمت بعدی که آن « دیگری» ، خود مستقیم و بی واسطه، راوی آن سوی داستانی می شود که اولی روایتگر آن بود، متوجه می شویم که راوی اول و چه بسا خود ما ، تنها یک وجه شخصیت او را دیده ایم و با همان یک وجه، قضاوت کردیم. اما وقتی با وجوه دیگر شخصیت او آشنا می شویم و نسبت به روابط خصوصی و عمومی او بیشتر آگاهی کسب می کنیم و با خلق و خو، احوال نفسانی و باطنی، آرزوها و حسرت ها، شادی ها و غصه ها، درد و رنج ها، موفقیت و شکست ها، بی خوابی ها و کابوس ها، خوشبختی ها و شوربختی ها، امید ها و یأس ها، شور و نشاط، جوانی و میانسالی و در کل با احوال اگزیستانسیال فرد بی واسطه و مستقیم، روبرو می شویم، در می یابیم که چه بی جهت و از سرنادانی و از لنز تنگ و تاریک راوی و شناخت اندک خودمان او را قضاوت و داوری کردیم. متوجه می شویم که در بیشتر مواقع، قضاوت و داوری ما نسبت به دیگری و دیگران، بر اساس شناخت اندک ما، تنها از یکی از وجوه شخصیت آن هاست. مثل نور چراغ قوه ای که به قعر غاری وسیع تابانده می شود و ما از شعاع آن نور اندک و متمرکز ، نقطه ای کوچک از آن غار بزرگ را می بینیم . محسن صبا ، تورنتو/ کانادا
سلام به همه ادامه قسمت ها نمی شه هفته ای دو بار بیاد ؟ هفته یک بار چون کم هست وقتی شیش تا هم بیشتر نیست چون تو مسیر پیاده روی زیاد اومد من دوبار مسیر رو رفتم اما اگر هفته ای دو بار باشه دو تا مسیر پیاده روی منتشر میشه میشه ادم بزاره تو گوشش بره چون من هر روز پیاده روی میکنم سر صبح ساعت پنج صبح رفتم با سکوت صبح و چنان کیفی کردم با این سریال صوتی که حتی بیشتر از ایستگاه ها ایستادم روی نیمکت دم منبع اب هم ایستادم نیم ساعت گوش دادم خونه ی ما سه راه طالقانیه از وقتی اومده بودیم تو این محل زیاد از اینجا خوشم نمیومد اما حالا خیلی بیشتر خوشم اومده یا اگر نمیشه هفته ای دو قسمت ای کاش قسمتا طولانی باشن مثلا سه ساعت باشه که یه دور صبح گوش بده ادم یه دور غروب موقع پیاده روی از بس که صدای این نویسنده ارامش بخشه انگار که نه انگار هیچ مشکلی دردنیا وجود داره ادم از دنیا پرت میشه و زندگی براش قابل تحمل میشه من پر حرفی کردم ولی میخوام از همه دعوت کنم که بشنون و حتی دسته جمعی به پیاده روی این مسیر داستان بریم من فردا هم باز این مسیر رو میرم در انتظار قسمت دوم …امیدوارو خوشبخت باشین ومثل این داستان با وجود تلخی ها به این زندگی ها ادامه بدید 🌿🍃
پیاده روی اول بسیار لذت بخش بود. مثل همیشه نثر شیوا و چیره دستی مهام میقانی باعث میشه تمام هوش و حواسمون به قصه باشه. قصه ای که دوباره و مثل رمان پیش(اخرین دکه تا تهران) از شهر غافل نشده همانطور که هرگز از انسان ها غافل نیست. سیر تاریخی وقایع در این قصه برای منی که در دهه هفتاد زندگی کردم بسیار جالب بود. ماجرای کوچ ایرانیان از ایران جنگ زده به ژاپن تکان دهنده و شنیدی بود، و باید بگم بخشِ استادیوم امجدیه انقدر تاثیر گذار بود که من دوبار از اول این بخش رو گوش دادم… با ورود به بخش پایانی و بازگشت نهال اینطور به نظر میرسه که با فرجامی خوش روبرو هستیم، اما نویسنده مارو غافلگیر می کنه و حقیقت مثل سیلی محکمی روی صورتمون فرود میاد… ما صرفن با یک قصه عاشقانه طرف نیستیم، نویسنده موازی با روایت اصلی و پرداختن به زندگی دیگر شخصیت ها به نکاتی اشاره می کنه که بسیار درخورِ توجه اند… دیدگاه انتقادی مولف در کنار خلاقیت و قوه ی تخیل منحصر به فرد، باعث میشه بی صبرانه در انتظار پیاده روی دوم باشیم.
بیشتر از کیفیت شخصیت پردازی، پیاده سازی بستر و خط سیر داستان و روایت ها و کارهای تکنیکی خوب آقای میقانی، نگاه فوقالعاده به زوایای زندگی نسل دهه شصتی تهرانی و انطباق عجیب اش با جهان بینی و خاطرات من، حس و حال داستان رو ده برابر کرده احوالاتی که با ذره ای تغییر در وضعیت محل تولد و سال تولد و زندگی در جامعه شهری تهران قطعا طعم و مزه نصف ماجرا برات قفل خواهد بود. نگاه عمیق نویسنده رنگ داستان رو به شدت واقعی میکنه، طوری که احساس میکنی زندگی شخصی اش رو نوشته. درجه یک، عالی، عالی. سپاس از ایشان و تیم درجه یکی که زحمت کشیدن و مارو مشتاق ادامه کردن.🌹🌹🌹
فوق العاده بود ، من حتی نفهمیدم از کجای داستان چشم هام خیس شد ، من مرد نیستم اما انگار عمیقا این مرد و همه ادمای این قصه رو مثل نهال و شمیم و همه رو میفهمم انگار من توی تولدم من توی کافم و من توی خیابونم همراه همه ادما وقتی داستان تموم شد فهمیدم کلی گریه کردم و بعد از اون، انگار تازه شدم کاملا احساس پالایش کردم و درگیر شدن با این کاراکتر کاملا حالم رو بهتر کرد ، مدام انتظار میکشم و فکر میکنم قسمت دو میتونه چی باشه؟ ممنون از شما برای انتشار این داستانای جالب که انقد از همه نظر عالی ان♥️
آدم پادکست گوشکنی نیستم گرچه دوست دارم باشم. با گوشکردن به این پادکست اما متوجه شدم، شنیدن داستانهای صوتی رو دوست دارم؛ به ویژه وقتی حرف از اسم کوچه و خیابان و محلات و پیادهروی به میان میاد. چون از بچگی به گشتن تو شهر علاقه داشتم؛ چیزی که تو بزرگسالی اسمش رو گذاشتم «پرسهزنی». البته پرسهزنی، گشتن و پیادهروی صرف در شهر نیست بلکه نوعی معاشرت با شهره و شما درگیر شهر و آدمها و معماری و هویت شهر میشین. جذابیت «تهران؛ فصل پیادهرویهای طولانی» برام اینجا بود که همون پرسهزنی در قالب روایت یک داستان اتفاق افتاد و برای من نگاهی جدید به مقوله گشتن در شهر رو به همراه داشت.
وقتی خود نویسنده متن خودش رو میخونه شبیه وقتیه که کارگردان تو فیلم خودش بازی میکنه. قطعا با دونستن این موضوع من ارتباط بهتری میگیرم با داستان. اینکه این داستان عاشقونه تو تهران خودمون روایت میشه، من تصویرسازی بهتری میکنم با داستان و برام ملموس تر میشه و احساس نویسنده بیشتر بهم منتقل میشه. اینا دلایلیه که منو وادار میکنه هر هفته منتظر اپیزود جدیدش بمونم.
به عنوان کسی که قسمت دوم از مینیسریال ص وتی جدید مهام میقانی رو گوش داده و بعد اینجا کامنت میذاره، به شنوندگان عجول قسمت اول این توصیهارو دارم: صبور و شکیبا باشید! تازه در دقایق ابتدایی قسمت دوم میتونید متوجه بشید که توپولوژی روایی قصه چه شکلیه و نویسنده چه برنامهای براتون داره و شبیه به نقشههایی که همراه قصهها منتشر میشه، چه مسیرها و تقاطعهایی رو به صورت لایهلایه براتون قرار داده تا با جغرافیای در دسترس و تاریخ مشترک «گذشتۀ نزدیک» درگیرتون کنه.