رمان مصور کتابخانۀ سیار شبانه اثر آدری نیفنگر، داستانی خیالانگیز و جذاب را روایت میکند که در آن، زنی جوان به نام لکسی، در یک شب پرفراز و نشیب، با کتابخانهای سیار و مرموز روبرو میشود. این کتابخانه که در تاریکی شب ظاهر میشود، مجموعهای از کتابهای خوانده شدهی لکسی را در خود جای داده و او را به سفری در میان خاطرات و تجربیات گذشتهاش میبرد. لکسی که در زندگی خود با چالشهایی روبرو بوده، در این کتابخانه فرصتی برای بازنگری در گذشته و یافتن آرامش در میان کتابها پیدا میکند. او با ورق زدن برگهای کتابهایی که زمانی یار و همراه او بودهاند، به یاد لحظات مختلف زندگیاش میافتد و در این میان، درک عمیقتری از خود و دنیای اطرافش پیدا میکند. کتابخانۀ سیار شبانه با تصاویری زیبا و رنگارنگ، فضایی خیالانگیز و رویایی را خلق میکند که خواننده را به درون داستان میکشاند. این رمان مصور، داستانی سرشار از احساسات و لحظات تأملبرانگیز است که به موضوعاتی مانند خاطرات، هویت و قدرت کتابها میپردازد. رمان کتابخانۀ سیار شبانه مناسب علاقهمندان به داستانهای مصور و گرافیکی و دوستداران داستانهای خیالانگیز و فانتزی و کسانی که به دنبال داستانی سرشار از احساسات و لحظات تأملبرانگیز هستند، است. اگر به دنبال کتابی هستید که شما را به دنیای خاطرات و کتابها ببرد و لحظاتی سرشار از لذت و تأمل را برایتان رقم بزند، کتابخانه سیار شبانه انتخابی مناسب برای شما خواهد بود. اگر شما هم به خواندن داستان و رمان خارجی حوزه داستان کوتاه خارجی علاقه دارید حتما به دستهبندی داستان کوتاه خارجی فیدیبو سر بزنید.
آدری نیفنگر (متولد ۱۳ ژوئن ۱۹۶۳) نویسنده آمریکایی است که بیشتر به خاطر رمان پرفروش همسر مسافر زمان شناخته میشود. نیفنگر در سال ۲۰۰۳ با انتشار رمان همسر مسافر زمان به شهرت جهانی رسید. این رمان که داستانی عاشقانه و خیالانگیز را روایت میکند، مورد استقبال منتقدان و مخاطبان قرار گرفت و به یکی از پرفروشترین کتابهای سال تبدیل شد. همسر مسافر زمان به زبانهای مختلف ترجمه شده و اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی متعددی نیز از آن ساخته شده است.
در رمان کتابخانۀ سیار شبانه، شخصیت اصلی داستان، لکسی، زنی است که به خوبی معرفی و پرداخته شده است. خواننده به راحتی میتواند با او همذات پنداری کند و احساسات و چالشهای او را درک کند. شخصیتهای دیگر داستان نیز، هرچند نقش کوتاهتری دارند، به خوبی معرفی میشوند و نقش خود را در پیشبرد داستان ایفا میکنند. تصاویر زیبا و رنگارنگ کتاب، فضایی خیالانگیز و رویایی را خلق میکنند که به جذابیت داستان میافزایند. کتابخانۀ سیار شبانه، با قفسههای پر از کتاب و نور ملایمی که از آن ساطع میشود، فضایی جادویی و مسحورکننده دارد که خواننده را به درون داستان میکشاند. کتابخانۀ سیار شبانه تنها یک داستان سرگرمکننده نیست، بلکه به موضوعاتی عمیق و انسانی مانند خاطرات، هویت، قدرت کتابها و جستجوی خود میپردازد. این موضوعات به گونهای ظریف و هنرمندانه در داستان گنجانده شدهاند و به خواننده فرصتی برای تأمل و تفکر میدهند. تصاویر کتابخانۀ سیار شبانه، نقشی کلیدی در جذابیت این رمان مصور دارند. این تصاویر با ظرافت و دقت تمام کشیده شدهاند و به زیبایی فضا و حال و هوای داستان را به تصویر میکشند و قطعاً کتاب خوانان بسیاری در تمام سنین از خواندن این اثر لذت خواهند برد.
کتابخانهی سیار شبانه را اولینبار ساعت چهار صبح و در انتهای خیابان ریونزوود دیدم. اواخر تابستان بود. در آن ساعات آرام صبحگاهی نه از زنجرهها صدایی درمیآمد و نه پرندهها هنوز شروع به آواز خواندن کرده بودند. یک ساعتی بود که قدم میزدم. از خیابان بلمانت راه افتاده بودم و حالا در جادهی اروینگ پارک بودم. از خیابان ریونزوود دو قطار عبور میکند: شیکاگو، شمال غربی و ریونزوود ال، و آن موقع شب مدام یکی از آنها بدون مسافر، از مقابل یا پشت سرم میگریخت. کمکم احساس آرامش میکردم و کمی هم خسته شده بودم، برای همین به قدم زدن ادامه دادم.
همهچیز خیلی تمیز و اندکی خیس بود؛ چون از حدود ساعت سه صبح، درست همان موقع که من و ریچارد دعوا کرده بودیم، باران میبارید. برای همین بیرون بودم و در خنکای پایانی شب راه میرفتم که کتابخانهی سیار شبانه را دیدم.
سر پیچ ریونزوود و بل پلین جا خوش کرده بود. البته آن موقع نمیدانستم کتابخانهی سیار شبانه است. کاروان کهنهی خیلی بزرگی که همهی چراغهایش روشن بود و آهنگ «من به کلانتر شلیک کردم» با صدای خیلی بلند از داخلش پخش میشد. من هم مثل خیلیها از باب مارلی خوشم میآید، اما شنیدن صدای خیلی بلند آن آهنگ در آن ساعت شب در خیابانی خلوت در شیکاگو تا حدی عجیب و تقریباً ترسناک بود.
«همهچیز خیلی تمیز و اندکی خیس بود؛ چون حدود ساعت یه صبح، درست همان موقع که من و ریچارد دعوا کرده بودیم، باران میبارید. برای همین بیرون بودم و در خنکای پایانی شب راه میرفتم که کتابخانۀ سیار شبانه را دیدم.
سر پیچ ریونروود و بِل پلین جا خوش کرده بود. البته آن موقع نمیدانستم کتابخانۀ سیار شبانه است. کاراوان کهنۀ خیلی بزرگی که همۀ چراغهایش روشن بود و آهنگ «من به کلانتر شلیک کردم» با صدای خیلی بلند از داخلش پخش میشد.
من هم مثل خیلیها از باب مارلی خوشم میآید، اما شنیدن صدای خیلی بلند آن آهنگ در آن ساعت شب در خیابانی خلوت در شیکاگو تا حدی عجیب و تقریباً ترسناک بود.
کمی اینپا و آنپا کردم، اما نمیخواستم کسی که داخل کاراوان بود فکر کند بهخاطر او توقف کردهام، برای همین دوباره راه افتادم»
اگر شما هم به خواندن داستان کوتاه خارجی علاقه دارید پیشنهاد میکنیم حتما کتابهای زیر را که در فیدیبو در دسترس هستند، مطالعه کنید.
رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید... نویسنده ویکتور پلوین، لودمیلا پتروشفسکایا، آندری گلاسیموف انتشارات چشمه
حکایت هایی از دیوانگی های روزمره نویسنده چارلز بوکوفسکی انتشارات چارلز بوکوفسکی
فهرست چیزهایی که دلم می خواهد نویسنده گرگوار دولاکو انتشارات پارو
تنها در پاریس و داستان های دیگر نویسنده جو جو مویز انتشارات البرز
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 21.۲۴ کیلوبایت |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ |
نویسنده | آدری نیفینگر |
مترجم | لیلا کرد |
ناشر | انتشارات کتاب کولهپشتی |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۱۲/۱۶ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
قیمت چاپی | 119,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
بامزه ، رویایی ، جذاب کتابی برای عاشقان کتاب دوس داشتم من جای الکساندرا وارد اون کتابخانه سیار شبانه میشدم 🥲 نمیشه بگی داستان خیلی خاص و آنچنانی داشت اما دلنشین بود حسش خوب بود