در نمایشنامه اول ـ که نام کتاب از آن برگرفته شده ـ راوی زنی است که در چند نقش بازی میکند و مظلومیت زن را در طول تاریخ به روایتی تصویری درمیآورد: زنده به گور شدن دختران قبل از اسلام و در دوره جاهلیت، تحمل توهینها و تهمتهای ناروا، به اسارت و بردگی گرفته شدن زن و بیپناهی او، محرومیت از حق و حقوق، و… در دورههای مختلف و نور امیدی که با ظهور اسلام میتابد و اهمیتی که پیامبر اسلام به زن و دختر میدهند و زنده شدن حقوق دختران و زنان. این نمایشنامه را یک راوی زن و در مکانی بینشان به تصویر میکشد.
نمایشنامه دوم، «با صحرا بخوان، بیصدا»، باز هم در مکانی بینام و نشان با بازی یک زن و مرد در نقش «مادر و پدر» و «زن و مرد» اجرا میشود. در متن نمایشنامه زنی با لباس مبدل (مردانه) راهی سفری است. او از مردی جوان، که شغل آماده کردن ستوران را برای سفر بر عهده دارد، میخواهد که همراه و همسفرش باشد تا او به سفرش، که نذری بیست ساله است، برود. پدر و مادر پسر او را از همراهی و عقد با زن منع میکنند؛ اما پسر، که از قوم یهود است، سفرش را برای دیدار دوست (خانه خدا) با زن غریب شروع میکند. آنها در صحرایی گرفتار میآیند؛ اما با یک کشتی نوح (از جنس نور) به سمت خانه دوست روان میشوند.
نمایشنامه سوم «جریره» نام دارد که بر اساس متن شاهنامه فردوسی نوشته شده است. مکان صحنه نمایش است و مهتاب و مینا و سایرین بازیگران نمایشاند. مینا و مهتاب در حال تمرین نمایشی هستند؛ ولی مهتاب بدحال و گرفتار سؤالهای بیجواب بسیاری میشود که سعی میکند در بین تمرینها و با عمیق شدن در نقشی که دارد و تفکر در آن به جواب سؤالهایش دست یابد. با تلفیق نمایشنامه و زندگی عادی، مهتاب کمکم به جواب سؤالهای متعددش میرسد.
گزیده متن: تو این صحرای غریب، من کی هستم؟ چی هستم به جز یه زن؟ (رو به افق) آدم برای عاشق شدن فقط یه لحظه وقت میخواد؛ برای فراموش کردن، همه عمر… (موسیقی) (عدهای از دور همخوانی میکنند): یا رحمان، یا رحیم، یا لطیف، یا رفیق… مرد: «بیا سوار شویم. بیا!… و مردمان روزی خواهند گفت که این کشتی مرد سرکشی از قوم یهود را با گمنام زنی توبهکار به خانه خدا برد.»
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 603.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 110 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۴۰:۰۰ |
نویسنده | چیستا یثربی |
ناشر |