کتاب «به دوزخ... ای بی گناهان» نمایشنامهای است نوشتهی بختیار علی، نویسندهی برجستهی کرد عراقی، که توسط مریوان حلبچهای به فارسی ترجمه شده و نشر ثالث آن را منتشر کرده است. این نمایشنامه در ۱۴۷ صفحه و در قطع رقعی اروپایی به چاپ میرسد داستان حول محور شخصیتی به نام مصطفا رهبر میچرخد که در جهانی زندگی میکند که افراد، حتی در بیگناهی، مجبور به ابداع گناه برای خود هستند؛ زیرا در این جهان، نبود گناه به معنای تهی بودن از هر ارزشی است. کتابهای بختیار علی این فرصت را در اختیار شما میگذارند تا شخصیتها را بهخوبی بشناسید و بتوانید با آنها همدلی داشته باشید. این شما و این «به دوزخ… ای بیگناهان»
«به دوزخ... ای بی گناهان» نخستین بار در سال ۲۰۱۸ منتشر شد. این نمایشنامه به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده و بهطور عمیق به مفهوم گناه و تاثیرهای آن در جامعه میپردازد. بختیار علی در این اثر، ناکجاآبادی را به تصویر میکشد که در آن، همهی مردم ناگزیرند مثل هم شوند و اگر مرتکب گناهی نشدهاند، گناهی برای خود بسازند؛ زیرا باید احساس گناه داشته باشند و نداشتن این احساس، خود یک جرم محسوب میشود.
بختیار علی، نویسندهی این اثر، با تاثیر از شرایط اجتماعی و سیاسی منطقهی خاورمیانه، بهویژه کردستان عراق، این نمایشنامه را نوشته است. او در این اثر به مفهوم گناه و تاثیرات آن در جامعه میپردازد و نشان میدهد که چگونه سیستمهای فاشیستی با القای احساس گناه در افراد، آنها را به اطاعت وادار میکنند. این نمایشنامه نقدی است بر جوامعی که در آنها، افراد مجبور به پذیرش گناهانی هستند که مرتکب نشدهاند.
در آثار بختیار علی، مفهوم تنهایی بهطور گستردهای مورد بررسی قرار گرفته است؛ بهطوری که در بافتار اغلب آثار او میتوان این مفهوم را پیدا کرد. در رمانهایی مانند «غروب پروانه»، «دریاس و جسدها»، «آخرین انار دنیا» و «جمشید خان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد»، این موضوع بهوضوح دیده میشود.
در نمایشنامهی «به دوزخ... ای بیگناهان»، شخصیت اصلی، مصطفا، در انزوایی عمیق به سر میبرد؛ زیرا نمیتواند کسی را بیابد که به سیستم تحمیلی جامعه نپیوسته باشد. در جهانی که همه خود را گناهکار میدانند، دیگر گناه معنای ترسناک و ناخواستهی خود را از دست میدهد.
فاشیسم با کاشتن احساس گناه در درون افراد و سپس ارائهی راههای تطهیر از طریق جامعه، آنها را به اطاعت وادار میکند. این مکانیسم در جوامع شرقی بهگونهای عمل میکند که ابتدا احساس گناه را القا میکند و سپس افراد را به جستوجوی تطهیر در جمع سوق میدهد. کسانی که این بازی را نمیپذیرند، همواره در تنهایی به سر میبرند؛ مانند مصطفا که بزرگترین گناهش عدم پذیرش قوانین بازی یا همان گناهکاری است. فاشیسم با تبدیل احساس گناه به ابزاری برای بسیج و مطیعسازی افراد، آنها را در سیستم خود نگه میدارد.
در این نمایشنامه، زندان مکانی معمولی برای آموزش و پرورش است؛ جایی که انسانها میتوانند وارد آن شوند و دوباره بازگردند؛ گویی وارد یک مدرسه شدهاند. تردید مصطفا در خانهی خود کمتر از تردیدش در زندان نیست. زندان در اینجا مکانی برای شکنجه و تحقیر نیست؛ بلکه جایی است که هدف اصلیاش باوراندن این اصل به انسانهاست که «نمیشود تو گناهکار نباشی و بدون گناه زندگی کنی». انسان پس از خروج از زندان میداند که باید در جستوجوی تطهیر باشد و این تطهیر چیزی نیست جز انجام آنچه سیستم میخواهد. در اینجا، تطهیر دیگر بُعد روحی، اخلاقی و حتی دینی ندارد؛ بلکه به معنای ادای دین به سیستم است.
مصطفا در طول نمایشنامه شخصیتی آزاد و رها از اندیشههای دیکتهگرانه است؛ اما آزادیای که تهی از معناست و او را به سوی مرگ میبرد. گاهی قدرتمندان با تهیکردن آزادی از معنا، زندگی را بیمعنا میکنند. مصطفا آزاد شده است تا خود تاوانش را انتخاب کند، خود شاهد جرمش باشد و خود مجازاتش را تعیین کند. این نمایشنامه اعتراضی است علیه این آزادیهای دروغین. در چنین شرایطی، مصطفا آزادی خود را در پافشاری بر بیگناهیاش میبیند.
بختیار علی محمد، نویسنده، شاعر و مقالهنویس برجستهی کرد عراقی، در سال ۱۹۶۰ در سلیمانیهی عراق به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی و متوسطهی خود را در زادگاهش به پایان رساند و سپس در دانشگاههای سلیمانیه و اربیل در رشتهی زمینشناسی به تحصیل پرداخت. در سال ۱۹۸۳، در جریان تظاهرات دانشجویی در دانشگاه سلیمانیه، مورد اصابت گلوله قرار گرفت که این حادثه منجر به انصراف او از تحصیل و تمرکز بر فعالیتهای ادبی شد.
بختیار علی فعالیت ادبی خود را با سرودن شعر آغاز کرد و نخستین شعر بلند خود با عنوان «وطن» را در سال ۱۹۸۳ سرود. در سال ۱۹۹۱، به همراه جمعی از روشنفکران کرد، نشریهای به نام «ئازادی» (به معنای آزادی) را منتشر کرد که تنها 5 شماره از آن به چاپ رسید. با شدتگرفتن جنگهای داخلی در کردستان عراق در سال ۱۹۹۴، او به نشانهی اعتراض، کشور را ترک کرد و پس از اقامت در سوریه، به آلمان رفت و در شهر کلن ساکن شد.
نخستین رمان او با عنوان «مرگ تکفرزند دوم» در سال ۱۹۹۷ در سوئد منتشر شد. از دیگر آثار برجستهی او میتوان به «غروب پروانه» (۱۹۹۸) و «آخرین انار دنیا» (۲۰۰۲) اشاره کرد. رمان «آخرین انار دنیا» با استقبال گستردهای روبهرو شد و به چندین زبان ترجمه گردید. بختیار علی در آثارش با بهرهگیری از سبک رئالیسم جادویی، به تاریخ و سرگذشت مردم کرد پرداخته است و با نگاهی روانشناختی، به تحلیل افراد و وقایع میپردازد.
بختیار علی با آثار خود تاثیر عمیقی بر ادبیات کردی و فراتر از آن گذاشته و بهعنوان یکی از حرفهایترین نویسندگان کردزبان شناخته میشود.
«مصطفا رهبر: وای خدایا، در چه شرایطی قرار گرفتهایم، هیچ کداممان قادر به تشخیص راست و دروغ از هم نیستیم.»
«جمیله: درست است، بله درست است. به خاطر گناهان نکرده مجازات میشویم و به خاطر گناهان حقیقیمان پاداش میگیریم.»
«مصطفا رهبر: جمیله یقین دارم هرگز هیچ کدام از ما به پاسخ این پرسش دست نخواهیم یافت؛ «ما گناهکاریم یا بیگناه؟»
«مصطفی ولی چرا تو همچین گناهی رو انتخاب کردی؟ جمیله باید گناهی میبود که بازپرس ها باورش میکردن مصطفی خب، ولی میتونستی داستان دیگه ای سرهم کنی. جمیله اونا هم احمقان؛ احمق مثل تو. مصطفی چرا اینجوری با من حرف میزنی جمیله. جمیله هر گناهی رو پیدا می کردم میگفتند؛ تو زن خانهداری هستی، این گناه به تو نمیخوره. مصطفی کی اینو میگفت؟ یارو خبرنگاره؟ جمیله به نظر اونا تنها گناهی که مناسب زن باشه؛ اینه که زن پاهاشو هوا کنه، بجز این، هر گناهی که میبافتم میگفتند: «زن نمیتواند چنین کاری انجام دهد، این گناه مردانه است» مصطفی خدای من … گناه زنانه و مردانه چه صیغهایه؟ جمیله نه. مردها ، همهی گناهها رو به انحصار خودشون درآوردن و تنها چیزی که برای ما مونده؛ فقط اون گناهیه که به انداممون ربط داره.»
بختیار علی دربارهی ایدهی این نمایشنامه میگوید:
«یک روز هنگام مقایسهٔ ترجمهی آلمانی یکی از کتابهایم با متن اصلی، جملهای در مقالهای دربارهی شاهد در دوران بعث توجهم را جلب کرد. در دوران بعث، فرد زندانی تحت شکنجه قرار میگرفت تا به گناهان خود اعتراف کند. اگر کسی به گناهانش اعتراف نمیکرد، احتمال آزادیاش بیشتر بود. بزرگترین شاهدِ متهم باید خود متهم میبود. خیلیها که شکنجهها را تحمل نمیکردند، برای خود جرمی میساختند و به آن اعتراف میکردند تا از شکنجه رهایی یابند. این نوع برخوردِ بعث، نشاندهندهی جوهر کار قدرت در جوامع ماست. این آغاز سادهی بهوجودآمدن ایدهی نمایشنامه بود.»
محمد رحمانیان، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر، در نشستی دربارهی این اثر بیان کرد که «به دوزخ... ای بیگناهان» به شدت تحت تاثیر نمایشنامهی «کرگدن» اوژن یونسکو است و فضایی بیزمان و بیمکان را با شخصیتهایی به تصویر میکشد که در جستوجوی گناه هستند، درحالیکه گناهی وجود ندارد. او این نمایشنامه را بازخوانی امروزیتری از داستان «محاکمه» فرانتس کافکا دانست.
همچنین، محمدحسن خدایی، منتقد تئاتر، در همان نشست اظهار داشت که این نمایشنامه به تقابل میان فرد و سیستم میپردازد و نشان میدهد که چگونه افراد در جامعهای فاشیستی مجبور به پذیرش گناهانی میشوند که مرتکب نشدهاند.
شما میتوانید نسخهی کتاب الکترونیکی این کتاب را از فیدیبو خریداری و دانلود کنید. برای دانلود این کتاب، روی دکمه خرید کلیک کنید و پس از اضافه شدن کتاب به سبد خرید و پرداخت، میتوانید آن را مطالعه کنید.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 861.۷۷ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 147 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۵۴:۰۰ |
نویسنده | بختیار علی |
مترجم | مریوان حلبچه ای |
ناشر | نشر ثالث |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۱/۱۱/۱۹ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
بنا به توصیهای این نمایشنامه رو شروع کردم چون میگفتن تاحدودی شبیه ۱۹۸۴ هست که البته بعد از خوندنش فهمیدم چقدر اشتباهه. من نمایشنامههایی که خوندم محدود به شکسپیر و در نوع ایرانیش محدود به پروین دختر ساسان هدایت و مرگ یزدگرد بوده ولی به جرئت میتونم بگم ۲ ستاره برای این نمایشنامه زیاد هم هست و فقط بخاطر چنتا دیالوگ خردمندانه هست که بهش این امتیاز رو دادم. نمایشنامه متاسفانه گاف و باگ داستانی داره که باعث میشه هیچجوره باورپذیر نباشه انگار داری یک پارودی از ۱۹۸۴ رو میخونی. در ادامه بخشی از داستان رو میگم ولی پایان داستان اسپویل نمیشه پس نترسید: بزرگترین گاف داستان اینه که گویا کل مردم شهر رو سازمان یکبار دستگیر کرده و این سازمان که گناهکار میسازه سالها در این شهر فعال هست ولی مصطفی که شخصیت اصلی نمایشنامه هست گویا کبک تشریف داشتن و سرشون زیر برف بوده و نمیدونستن همچین سازمانی وجود داره حتی با اینکه سازمان زن مصطفی رو هم دستگیر کرده ولی آقای سیبزمینی حتی به خودش زحمت نداده از زنش بپرسه تمام این مدت کدوم قبرستونی بودی. بخوام مقایسه بهتری داشته باشم ارجاع میدم به سریال گاتهام اونجا کمیسر گوردون وارد یک شهری شده که همه داخلش خلافکار هستن ولی بیاطلاع از وضعیت اطرافش نیست قبل از رفتن به شهر میدونه که داره کجا پا میذاره و قراره با چی روبهرو بشه. چطور گوردون که از یک شهر دیگه میاد اینا رو میدونه ولی مصطفی که سالها توی یک شهر با همچین شرایطی زندگی میکرده خبر از دور و برش نداره! در پایان فقط باید از نویسنده بخوام که بره با دقت در مورد رفع باگهای داستانی مطالعه کنه بعد دست به قلم ببره؛ به قول امروزیها: بس کن بختیارعلی!