از دید روانشناسی، «سکوت برّهها» تمثیلی از فریاد هراسانگیز انسان در عصر حاضر است، فریاد تشویش و بیپناهی و انتظار. توماس هریس روانشناسی است که به زیبایی و ظرافت تارهای عنکبوت و نه به سستی آنها، روانکاوی جرم و جنایت و احساس را باهم درآمیخته و پیوند داده است.
کلاریس استرلینگ در مدرسه شبانهروزی اف.بی.آی به رختشویخانه پناه میبرد برای یافتن آرامشی چون بطن مادرش، برای یافتن آن صدای تپش و جریان آبی که جنین در رحم مادر میشنود.
جیم گامب (بوفالوبیل) به گونهای دیگر دنبال خصوصیات زنامه مادرش میگردد و از پوست تن و موی قربانیانش لباس میدوزد تا تنش را بپوشاند و شاید به آرامش برسد.
جک کرافورد، رئیس بخش جنایی اف.بی.آی آرامش را کنار همسر همیشه بیمارش «بلا» جستجو میکند.
تمامی شخصیتهای این داستان به دنبال آرامش و فرار از این جهان سراسیمه و پرجنجال (مطبوعات، رسانهها، پلیس، سیاستمداران، جانیان و دیوانگان) هستند. لکتر مرد دیوانه و زنجیری داستان که شاید از همه عاقلتر و اندیشمندتر است، میگوید: «این سکوتی موقتی است، زیرا پریشانی و کشتار را پایانی نیست».