درباره جمشیدخان عمویم، که باد همیشه او را با خود می برد
عنوان کتاب داستان رمان را به خوبی مشخص میکند. در این رمان سالارخان داستان زندگی عمویش یعنی جمشیدخان را روایت میکند. سالارخان کسی بود که در بیشتر مراحل زندگی جمشیدخان همراه او بود و به خوبی از سختیها و خوشیهای زندگی او آگاه بود. جمشیدخان اما، در ۱۷ سالگی به دلیل داشتن افکار کمونیستی توسط بعثیها دستگیر و راهی زندان میشود. در زندان او را بسیار شکنجه و آزار میدهد اما جمشیدخان هیچ چیزی را فاش نمیکند. بنابراین بعثیها شکنجه را ادامه میدهند و در نتیجه آن توانایی جسمی جمشیدخان از بین میرود و او آنقدر وزن از دست میدهد که باد میتواند او را مانند یک تکه کاه جابهجا کند. هر بار هم که باد جمشیدخان را با خود میبرد یک تحول و دگرگونی در جمشیدخان ایجاد میشود و او قسمتی از حافظهاش را از دست میدهد.