این کتاب به صورت دوزبانه تدوین شده و ترجمهی انگلیسی آن به عهدهی «محمد امینی» بوده است. در بخشی از این اثر میخوانیم: «و بچههای ما م فهمند/ آدم وقتی فقیر میشه خوبیهاش حقیر میشه/ اما کسی که زور داره و یا زر داره/ عیبهاشو هنر میبینند/ چرندهاشو حرف حسابی میشنوند/ آروغهای بیجا و نفرت بارشو/ فلسفهی دانش ودین میفهمند/ حتی/ شوخیهای خنک و بیربط او از خنده/ حضــــار رو روده بر میکنه/ ملتها همین جورند روزی که ما مسلمانها پول داشتیم/ زور داشتیم/ استادهای دانشگاه اسپانیا/ ایتالیا/ فیلسوفها و دانشمندان اروپا وقتی میخواستند درس بدهند/ قبا و لباده ملاهای ما را به تن خود میکردند/ خود را به شکل بوعلی و رازی و غزالی درمیآوردند/ همون که باز استادهای دانشگاه ما امروز تو جشن ها میپوشند/ لباسهای خودشان هم از فرنگیها میگیرند/ میخواهند ادای کانت و دکارت را در بیاورند/ خود را به شکل استادهای دانشگاه اسپانیا و ایتالیا و/ فرانسه و انگلیس بیارایند».