طعم شیرین روزهای آبان ۱۳۵۱ هنوز در جایی در گوشههای ذهنم کمین کرده و نمیدانم، شاید آن طعم که اکنون شیرین مینماید تنها یک دلتنگی و نوستالژی است و شاید هم نوعی حسرت و شاید هم پندار و توهم و آن طعم به روزهایی مربوط میشود که جامه افسری به تن، خدمت سربازی را میگذراندم و آنقدر زمان و فرصت داشتم که بیهیچ شکوهیی از سوی افسران مافوق در همان دوران خدمت به ترجمه بپردازم. و این ترجمه نخستین اثری بود که میپنداشتم از فروید است، زیرا بر پیشانی کتاب عنوان لئوناردو داوینچی اثر فروید نشسته بود و به هنگام ترجمه بود که دانستم این کتاب نقدی بر مقاله مفصل فروید درباره لئوناردو داوینچی است.
این نخستین کتاب شوری در دلم افکنده بود، حروفچینی به صورت دستی بود و حروف را از گارسه برمیداشتند در ورساد (شاید هم ورسات) میگذاشتند و سپس در رانگا قرار داده و چون یک صفحه کامل میشد، دورش نخ میبستند تا شیرازه حروف چیده شده، پریشان نشود و ناشر خود نمونههای اول و دوم و سوم متون حروفچینی شده را به روابط عمومی ستاد بزرگ ارتشتاران میآورد و پس از غلطگیری و نمونهخوانی دو یا سهباره، برای چاپ روانه چاپخانه میشد و این قلم؛ با چه شوری و چه شوقی آنچه از متن دشوار کتاب درمییافت بر روی کاغذ میآورد و سرانجام انتشار کتاب به بلندای قامت روزهای خدمت نرسید و کتاب پس از دریافت کارت پایان خدمت انتشار یافت و فراموش نمیکنم روزی را که کتاب را با آن حجم و وزن دلنشینش در آغوش کشیدم که پنداری نخستین فرزند نورسیدهات را در آغوش کشیدهای.