فرمت محتوا | epub |
حجم | 458.۹۵ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 80 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۲:۴۰:۰۰ |
نویسنده | صادق هدایت |
ناشر | به سخن |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۱/۰۳/۲۲ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 50,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
عباس معروفی یه جمله داره میگه روزنامه رو باد میبره. منظورش اینه که اگه میخواید یه حرفی بمونه اونو ادبیاتی مکتوب کنید. همون اوایل کتاب یاد این جمله افتادم وقتی صادق هدایت از زنی با لباس قرمز که رو پله ها نشسته و فال میگرفت گفت. با خودم گفتم این زن کیه؟اسمش چیه؟ زندگیش چجوری بود؟ چطور مرد؟ یا حتا از یه الاغ گفت که زخمی شده از گدایی شبیه تولستوی و کلی آدم دیگه. میبینید؟ اینا رو نوشت و ثبت شدن. این کتاب شمارو میبره به ۱۳۱۱ و شما حرفای مردم اصفهان رو میشنوید دقیقا میخونید که یه نفر اون سال تو اصفهان درباره فلان موضوع چه نظری داشته. شما شهر اون موقع اصفهان رو تجسم میکنید و کنار هدایت اونجارو قدم میزنید. آسمون لاجوردی و تمیز و صدای زاینده رود رو حس میکنید چیزایی که الان نه فقط از مردم اصفهان که از خیلی شهر های ایران گرفتن. شما آدمایی رو میخونید که اصلا نمیدونید کی هستن و چه سرنوشتی داشتن ولی بودن و زندگی کردن قبل ما کی میدونه شاید راننده صادق هدایت پدربزرگ یکی از خواننده های امروزی این کتاب بوده. شعر هایی از زبان مردم اون دوره که اگه ثبت نمیشدن چه اتفاقی میوفتاد؟ باد میبردشون. هدایت داخل شهر میگرده و مجذوب آثار هنری میشه بعضی جاها شاکی میشه چرا از هنر ناب خودمون فاصله گرفتیم و از اروپاییها تقلید میکنیم. از برتری هنر هامون عین نقاشی میگه. از ابداعات هنری که از ایران به وجود اومده. بازم شاکی میشه چرا مردم فلانی خارجی رومیشناسن ولی معمار های ایرانی رو نه میگه مرغ همسایه غازه، مشکلی که هنوز داخل جامعه و مخصوصا نسل جدید هست. به ضل السلطان لعنتی لعنت میفرسته. طرف دسته های عزاداری نمیره میگه به اندازه کافی مشکل داریم دلیل نداره دنبال بدبختی تازه ای باشم. نگرانی خودش از الکل و تریاک بین مردم رو بروز میده و البته مشکل اصلی رو میگه که روحانیون با نفوذشون جلوی پیشرفت جوونارو رو گرفتن چون فقط غم و عزاداری رو تزریق جامعه میکنن. چو شادی بکاهد بکاهد روان. در زیبایی ها غم رو پیدا میکنه میگه این قالی زیبا چقدر انرژی و سو چشم براش خرج شده. نگران تغییرات میدان شاه و حذف درختان کهن که یادگار ایرانیان قدیم هستن و مورد احترام اونا. دلواپس آثار هنری و هنر و ذوق سرکوب شده ایرانیان بعد حمله اعراب وحشی. به کسایی که روی آثار باستانی یادگاری میفرستن لعنت میفرسته. که به نظر من کمترین حق این آدم ها شکنجه و اعدام های قرون وسطایی هست. معمولا با نوشتههای شخصی نمیتونم ارتباط بگیرم مثلاً تو کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی دکتر صدر خیلی جاها این شخصی نوشتن عین یه دیوار نامرئی بود و نمیذاشت ما وارد اون لحظه بشیم. اما با این نوع نوشتن ارتباط گرفتم شاید چون خودمم از این نوع نوشتهها زیاد دارم و این نوشته جوریه که همه رو تو آغوشش میگیره. چیزی که فهمیدم هدایت یکی از اون آدمای باحال برای سفر کردن هست. کسی که میبینه گوش میده دقت میکنه مینویسه و لذت میبره. باهاش ارتباط گرفتم چون وقتی خودم آثار تاریخی رو میبینم همزمان مبهوت میشم و فشار میخورم. ما هم از رفتن بدمون میاد. ما هم به روزایی که آتشگاه آتشکده ها آباد بود فکر میکنیم ما هم با ساز به یاد گذشته میوفتیم و احساسی بیان نشدنی میگیریم. یه روز دوباره آتشکده ها روشن میشن. خوشحالم تو سریال خوندن آثار صادق هدایت که اتفاقی همین یکی دو روز پیش شروعش کردم به این کتاب برخوردم و انقدر باهاش حال کردم. کاش برای همه شهرهای ایران سفرنامه مینوشت. نظرم رو با یه جمله زیبا از کتاب تموم میکنم. "این فکر برایم آمد که شاید هجوم عرب به ایران به طمع همین سوسمارها بوده است." مراقب هم باشیم همدیگه رو تنها نزاریم.
یک کتاب مختصر درباره حال و هوای اصفهان در سال ۱۳۱۱.شهری سرسبز و پرآب و بیشه.