همیشه سعی کردم روحم اسیر زمان و مکان نشود و او را با کلمات، آزاد و رها سازم؛ هرجا بخواهد برود و در هر زمانی که باشد بیقید و شرط بازگردد.
دریافتم که روح هرگز دروغ نمیگوید، حتی اگر عاصی باشد. الهامات و سخنانش را شنیدهام. او را از سرنوشت محتوم دیگران نیز باخبر یافتم، زیرا با دیگر ارواح در ارتباط بود.
آوایش را میشنیدم، اما او را نمیدیدم؛ و چون او را دیدم، دیگر صدایی جز صدای خودم نشنیدم. ناچارم صدای خودم را نیز بشنوم.
آخر چگونه توانستم با او سخن بگویم؟ مگر کلمات، نیرومندترین اندام یک ارتباط نیست؟
و چون با تو، ای روح قدیمی ارتباط بر قرار کردم، حضورم پر رنگتر شد...
-از متن کتاب-