اتاق جیکوب را میتوان در یک کلام توالیای از زمانهای نامنظم، بازگویی احساسات، تفکرات درونی، خاطرات و تداعی شخصیتها در قالب زبانی فاخر و شعرگونه دانست پیش از فروید، نگاه نویسنده تنها به لایههای بیرونی شخصیتها و جامعه معطوف بوده است، و از نظر زمانی هم داستان از نقطهای مشخص شروع می شود و در نقطهای دیگر به پایان میرسد، حال آنکه با کشف ضمیر ناخودآگاه پنجرهی جدیدی نه تنها به ادبیات بلکه به دیگر شاخههای هنر گشوده شد. در این آثار نویسنده تنها دانای مطلق نیست، بلکه خواننده را نیز در داستان پا به پای شخصیتها پیش میبرد، او را به فکر وا میدارد و نتیجهی نهایی را به عهده او میگذارد. شخصیتها پویا هستند، هر لحظه خاطراتی را تداعی میکنند، میاندیشند، احساسات و تفکرات درونی خود را بازگو میکنند، حتی میتوان چنین استنباط کرد که در این شیوه شخصیت اول وجود ندارد و هر شخصیت میتواند به تنهایی بار این مسئولیت را به دوش کشد. در جریان سیال ذهن شاهد تراوشات فکری نویسنده از زبان شخصیتها هستیم.
راوی در داستان جریان سیال ذهن به دو گونه است؛ تکگویی درونی مستقیم و تکگویی درونی غیر مستقیم. در مورد اول، میتوان ردّ پای نویسنده را در داستان دید، همراه شخصیتها حرکت میکند و ذهنیات و تفکرات او را به خواننده منتقل میکند. ولی در تکگویی درونی غیر مستقیم –که اتاق جیکوب نیز از این دست است- حضور نویسنده در اثر احساس نمیشود و شخصیتها خود بعنوان موجوداتی زنده و پویا لایههای درونی خود را تا حدودی برای خواننده آشکار میکنند و باقی را به عهدهی او میگذارند. از ویژگیهای این نوع روایت میتوان به بکار بردن ضمایر بدون مرجع ضمیر، تغییر مکرر زمان افعال، جملات ناقص، تکرار افعال و کلمات و تصاویر در ذهن شخصصیت اشاره کرد. علاوه بر این دو شیوه، می توان دو شیوهی کلیتر را نیز معرفی کرد که ممکن است در یک اثر همزمان استفاده شوند؛ دانای کل و حدیث نفس. در دانای کل راوی محتویات ذهنی شخصیت را بدون توجه به شرایط و موقعیت برای خواننده بازگو میکند که در این میان ممکن است شخصیت به نقل خاطراتی بپردازد که هیچ ارتباطی با موقعیت نداشته باشند. ولی در حدیث نفس شخصیت با حرف زدن با خود شخصیت، احساسات و افکار خود را برای خواننده روشن میکند و او را از قصد و نیت خود آشکار مطلع میکند.
همانطور که قبلا اشاره شد، از مهمترین ویژگیهای داستان جریان سیال ذهن، مسئلهی زمان است. در باب زمان همین بس که محتویات فکری شخصیت است نه بر اساس تقدم و تأخر زمانی، بلکه بر اساس درک هر شخصیت از همان لحظه است. مثلا روایت در زمان حال، بازگشت آنی به گذشته، حال و آینده. در اصل هدف اصلی داستان جریان سیال ذهن را میتوان مسئلهی زمان دانست.
اهمیتی که وولف برای لحظه قائل است را میتوان از گفته خودش پی برد: «گهگاهی زندگی نیمه عارفانه و بسیار عمیق زنی که در یک فرصت باید گفته شود، به ذهنم راه مییابد. در آن، زمان به کلی از بین خواهد رفت. آینده به نوعی از گذشته شکوفه خواهد زد. یک حادثه، مثلا افتادن یک گل باید آن زندگی را در بر گیرد. تئوری من این است که عمل واقعی وجود ندارد، زمان نیز همینطور.»
پس خواننده با استفاده از شخصیتها با گذشتهی آنها رابطه برقرار میکند و با کنار هم گذاشتن بخشهایی از ذهن شخصیت که برای او اهمیت دارد، به داستان شکل میدهد.