جان اشتاینبک، داستاننویس مشهور امریکایی، در سال ۱۹۰۲ در سالیناس کالیفرنیا زاده شد؛ سالیناس شهری است در چند مایلی ساحل اقیانوس آرام و در مجاورت درهی حاصلخیز سالیناس. این منطقه، زمینهی اصلی بسیاری از داستانهای او بهویژه شاهکارش خوشههای خشم بوده است.
او که از میان مردم محروم آن سرزمین برخاسته بود، تحصیلات خود را در رشتهی زیستشناسی دریایی در دانشگاه استانفورد ناتمام گذاشت و در پی آن به مشاغل رنجباری چون بنایی، نقاشی ساختمان، دربانی و بوجاری و مانند اینها پرداخت و تا سی سالگی مانند سایر مردم زحمتکش زندگی را با رنج و مشقت گذراند. سپس به روزنامهنگاری و نویسندگی روی آورد.
اشتاینبک در سال ۱۹۶۲ به دریافت جایزهی نوبل در ادبیات نائل آمد و شش سال پس از آن یعنی در (۱۹۶۸) درگذشت. او یکی از سه غول ادبیات آمریکا است که جایزهی نوبل را تصاحب کرد. دو نویسندهی دیگر که پیش از او به جایزهی نوبل دست یافتند عبارت بودند از ارنستهمینگوی و ویلیامفالکنر. اعطای جایزهی نوبل به جان اشتاینبک جنجال بزرگی به همراه داشت. از سویی، برخی از صاحبنظران و ناقدان گفتند که وی پانزده سال است اثری درخور توجه ننوشته و اعطای جایزه به شخصی که دیگر بهعنوان نویسنده به مردگان پیوسته حیرتانگیز است. از سوی دیگر کسانی هم بودند که هنوز در او هنر و استعدادی سراغ داشتند و بعید نمیدانستند که شاهکارهای دیگری از او خلق شود. در عینحال هر دو گروه وی را بهخاطر نوشتن خوشههای خشم شایستهی جایزهی نوبل میدانستند اما برخی بر این باور بودند که آکادمی سوئد پانزده سال دیر به فکر افتاده است.
آکادمی سوئد در هنگام اعطای جایزهی نوبل اعلام داشت: «... او نمیخواست نویسندهای متفنن و سرگرمکننده باشد. مسائلی را که برمیگزید جدی و هشداردهنده بودند... او از اعتصابات تلخ در مزارع پنبه و باغستانهای کالیفرنیا سخن میگفت... قدرت ادبی وی پیوسته انگیزه میطلبید. شاهکار کوچک او: موشها و آدمها، داستانهای کوتاهی را به دنبال داشت که در مجموعهی درهی طولانی گرد آمد. همهی این داستانها راه را برای خلق شاهکار حماسیاش خوشههای خشم هموار کرد...»
اکنون به نکتهی دیگری بپردازیم که در شرح احوال وی حائزاهمیت و عبرتآموز است. زندگی هنری و سیاسی این نویسنده بزرگ را باید به دو دورهی متمایز برشمرد: دورهی شکوفایی و ژرفنگری او که در موضع دفاع از محرومان جامعه و افشای ماهیت نخستین کتابهای وی جام زرین (۱۹۲۹)، چمنزاران بهشت (۱۹۳۲)، به خدایی ناشناخته (۱۹۳۳) محصول آن دوران است. ولی اقبال وی در میان مردم با انتشار کتاب تورتیلا فلت در سال ۱۹۳۵ آغاز شد و با نوشتن آثار بعدیاش: در نبردی مشکوک (۱۹۳۶)، موشها و آدمها (۱۹۳۷) و بهویژه شاهکار مسلمش خوشههای خشم (۱۹۳۹) فزونی گرفت.
خوشههای خشم اثری آنچنان پرصلابت و نیرومند میباشد که به حق نمونه و سرمشق فرهنگ و ادبیات آمریکایی بهشمار میآید. چاپ نخستین خوشههای خشم که انتشار یافت در امریکا و بریتانیا طوفانی برپا شد. این داستان، شرح حال خانوادهای کشاورز است که بر اثر هجوم سایر کشاورزان خردهپا و کارگران کشاورزی، زمینهای خود را در اکلاهما رها میکنند و چون تمامی امید و آرزویشان را از ماندن در آنجا برباد رفته میبینند به سوی سرزمین افسانهای کالیفرنیا روی میآورند. کاروانی به سوی غرب راه میافتد که در جادهها اردو میزنند و چون هر دم تعداد کارگران فزونی میگیرد، میزان مزدها پایین میآید، کار فقر و انحطاط و کشمکش با پلیس و کارفرمایان بالا میگیرد و وقایعی پیش میآید که... خواننده خود باید داستان را صبورانه تا آخر بخواند و دربارهی ارزش آنها به داوری بنشیند.
کتابهای بعدی اشتاینبک بهترتیب تاریخ نگارش عبارتند از: ماه پنهان است (۱۹۴۲)، داستان اشغال نروژ به دست نازیها است که مردم علیه اشغالگران دست به شورش میزنند و سربازان نازی را پنهان و آشکار از پای درمیآورند. راستهی کنسروسازان (۱۹۴۴)، اتوبوس لگام گسیخته (۱۹۴۷)، شرق بهشت (۱۹۵۲)، پنجشنبهی شیرین (۱۹۵۴)، سفرهایی با چارلی (۱۹۶۰) که اثری غیرداستانی است.
سرمایهداری و امپریالیسم قلم میزد که شاهکارهای ادبی وی همچون خوشههای خشم و در نبردی مشکوک و ماه پنهان است محصول این دوره است.
دورهی دوم، دوران رفاه و تنعم و لاجرم تغییر موضع اجتماعی وی بهنفع بورژوازی و رویگردانیاش از زحمتکشان و محرومان جامعه است که خود سابقاً جزو آنان بود. او به آسایش بورژوایی دست مییابد و به همین دلیل نبوغ هنری وی میخشکد و اثری زنده و درخور توجه نمیآفریند. روح امیدوار خوشههای خشم در آخرین داستانهایش بهویژه در «مروارید» میمیرد و نومیدی جانگزایی جای آن را میگیرد. از لحاظ سیاسی نیز به سراشیبی انحطاط میغلتد و نه تنها برای طبقه حاکم امریکا بیآزار میشود بلکه به ستایش قدرتهای امپریالیستی و هواداری از دولت جنگافروز امریکا میپردازد و حتی برای تشویق سربازان امریکایی که با ملت حقطلب ویتنام میجنگند به جبههی جنگ ویتنام سفر میکند.
با این همه جنبهی منفی سالهای آخر زندگی جان اشتاینبک، نمیتواند ذرهای از ارزش آثاری چون خوشههای خشم و موشها و آدمها و در نبردی مشکوک را در تاریخ ادبیات امریکا و بلکه جهان بکاهد و تأثیر مثبت شخصیت وی را در نخستین دورهی زندگیاش زایل سازد.
من نسخه چاپی همین نشر و همین مترجم رو همین امشب تموم کردم
خیره کننده است
من کلا هر روایت واقعی رو دوست دارم و این کتاب بهت کمک میکنه درکنار لمس کردن اون واقعه و زندگی کردن چند روزه با شخصیت ها
لذت خیلی خیلی خیلی زیادی رو هم ببری
داستان تلخه ها، منظورم لذت آگاه شدن توامان با درک و لمس رنج
خیلی خفنه
دوستی پرسیدن سانسور شده یا نه؟ که خب البته به نظر من بی سواد در حوزه ترجمه، آره شده ولی طوری سانسور نشده که بگیم داستان و روایت و ... به هم خورده و فقط ی سری توصیفات حالات و رفتار اشخاص هستش که سانسور شده، مثل اگه درست فهمیده باشم دختربازی آل یا هم آغوشی آل در شب آخر اردوگاه ویدیچ یا صحنه رقص و ... که البته سانسور این چیزا روی آثار جان اشتاین بک خیلی طبیعیه ولی ترجمه در کل خیلی لذت بخش و خوبه
خلاصه حتما بخونیدش