نیرویی بنیادین در همهی انسانها وجود دارد که قدرتمندتر از نیروهای درونی دیگر است و عقل، منطق و اخلاقیات را به سمت آن نیرو سوق میدهد. فیلسوفی چون «شوپنهاور» این نیرو را «تمایل به زندگی» مینامد. این تمایل به زندگی و تلاش برای زنده ماندن، تمایلی دائمی است که انسان را وادار میکند به پیش برود، به ریسمان هستی چنگ بزند، به دنبال منافع خودش باشد و از خود بپرسد که چگونه سعادتمند زندگی کند؟ جواب به این سوال همان موضوعی است که شوپنهاور آن را «فلسفه سعادت» مینامد و در کتاب در باب حکمت زندگی به آن پاسخ میدهد.
شاید شما هم از جمله افرادی هستید که فکر میکنید خواندن کتابهای فلسفی سخت یا غیرقابل درک است. اگر جزو این افراد هستید، به شما پیشنهاد میکنیم راحت و بدون ترس کتاب در باب حکمت زندگی را بخوانید.
در باب حکمت زندگی کتابی فلسفی نوشتهیآرتور شوپنهاور است که موضوعات مختلفی مثل قدرت ارادهی فردی، استقلال، تمایل به کارهای غیرمنطقی، مذهب، اخلاقیات، زنان، زندگی و ارتباط ما با خودمان و دیگران را بررسی میکند. در کتاب، شیوههای مختلف برای دستیابی به بالاترین میزان لذت و موفقیت بررسی میشود. وجه تمایز کتاب در باب حکمت زندگی نسبت به سایر آثار فلسفی، نثر روان آن است. شوپنهاور در این کتاب از مثالهای عینی و ساده استفاده میکند. همچنین، شوخطبعی که در لحن کتاب گنجاده شده است، خواندن آن را لذتبخش میکند.
آرتور شوپنهاور از فیلسوفان بزرگی مثل «گوته»، «کانت» و «ارسطو» تاثیر گرفته است. او در کتاب در باب حکمت زندگی برخلاف فلسفهی سیاه خود، یعنی پیروزی شر بر خیر، از فلسفهای میگوید که سعادت انسان را رقم میزند. شوپنهاور کتاب درباب حکمت زندگی را در 6 فصل به نگارش درآورده است. فصل اول با عنوان «تقسیم بندی موضوع» سه موهبت زندگی انسان را از نظر ارسطو بیان میکند. شوپنهاور در این فصل دربارهی سعادت انسان چنین میگوید: «بنابراین واضح است که سعادت ما چقدر به آنچه هستیم، یعنی به فردیت مان وابسته است، حال آنکه غالبا فقط سرنوشت را، يعني آنچه را که داریم یا می نماییم به حساب میآوریم. ممکن است سرنوشت ما بهتر شود، اما کسی که غنای درونی دارد، ازسرنوشت انتظار چندانی ندارد. برعکس، ابله، ابله می ماند، کورذهن تا آخر عمرکورذهن میماند، حتی اگر در بهشت و در میان حوریان باشد». در واقع او در این فصل از استقلال فردی در هر موقعیتی میگوید، اینکه شرایط بیرون هرچقدر بد یا خوب باشد این انسان است که با طرز تفکر خود تعیینکننده شرایط درونی خودش است.
فصل دوم، سوم و چهارم کتاب از سه ویژگی اصلی که باعث فانی شدن سرنوشت انسان میشود صحبت میکند.
فصل دوم کتاب با عنوان «درباره آنچه هستیم» بیان میکند که شخصیت انسان را از معنای واژههایی مثل زیبایی، سلامت، قدرت، هوش، اخلاق و تحصیلات می فهمیم. او از سوال همیشگی بشر صحبت میکند، سوال مهمی که میتوان از آن به عنوان خودشناسی و درک هستی یاد کرد. اینکه هویت واقعی و شخصیت انسان چیست. به عقیدهی شوپنهاور هر نوع لذت چه روحی چه جسمی وابسته به افکار خود فرد است و فرقی نمیکند که در زندگی با چه چیزی روبهرو میشویم چون در نهایت سعادت و خوشبختی، در گرو ارزش ذاتی ماست، شوپنهاور در ادامه از اهمیت شادی و نقش آن در سعادت میگوید: «پس بهتر است هرگاه شادی دقالباب میکند، به جای اینکه مکرر شک کنیم، که آیا ورودش جایز است یا نه، همه درها را به سویش بگشاییم، زیرا شادی هیچگاه بی موقع نمیآید. شک ما در این مورد به این دلیل است که میخواهیم بدانیم که آیا از هر نظر موجبی برای خشنودی داریم یا نه، مبادا که شادی، افکار جدی و نگرانیهای مهم ما را مختل کند. اما معلوم نیست که با این افکار و نگرانیها چه چیز را میتوان بهتر کرد: درحالی که شادی سودی بلافاصله دارد. فقط شادی سکه نقد سعادت است و هر چیز دیگر، مانند پول کاغذی است، زیرا فقط شادی زمان حال را پر سعادت میکند و این امر برای موجوداتی چون ما که هستیمان لحظه بسیار کوتاهی میان دو ابدیت است، بزرگترین موهبت است».
فصل سوم کتاب در باب حکمت زندگی دربارهی آنچه از آن ماست، صحبت میکند. شوپنهاور به نقل از «اپیکور» فیلسوف یونانی، نیازهای انسان را به سه دسته تقسیم میکند. نیازهای طبیعی و لازم، نیازهای طبیعی و غیرلازم و نیازهای غیرطبیعی و غیر لازم و در ادامه در تعیین مرز آرزوهای عاقلانه به انسان چنین میگوید: «آدمی به نعمتهایی که هرگز به فکر داشتن آنها نیفتاده است، اصلا نیازی احساس نمیکند. بلکه بدون آنها هم کاملا راضی است، در حالیکه کسی که صد بار بیشتر از دیگری دارد به علت کمبود آنچه توقع آن را دارد احساس ناخرسندی میکند».
در فصل چهارم شوپنهاور دربارهی آنچه مینماییم و جایگاه و ارزش ما در نظر دیگران صحبت میکند. او در این فصل توضیح میدهد که با وجود اینکه تفکر دیگران تاثیری در سعادت واقعی ما ندارد، چرا همهی انسانها بدون استثنا به نظر دیگران در مورد خود اهمیت مفرط میدهند.
در فصل پنجم کتاب، شوپنهاور اندرزها و اصول راهنمای عمل به قواعد خردمندانه را در 4 دستهی «نظرات و اندرزهای عمومی»، «نظرات و اندرزها در خصوص رابطه ما با خویشتن»، «رابطه ما با دیگران» و «رابطه ما با زندگی و سرنوشت» به تفصیل توضیح میدهد.
فصل آخر کتاب دربارهی تفاوتهای آدمی در سنین گوناگون صحبت میکند. شوپنهاور در این فصل توضیح میدهد که تنها زمان حال است که در اختیار بشر است و انسان تنها در زمان تولد است که آیندهای طولانی در پیشروی خود میبیند. در پایان عمر هم، گذشتهای طولانی در پشت سر او قرار دارد. نویسنده در ادامه توضیح میدهد که انسان در هر مقطع زمانی از عمرش متوجه تغییرات شناختهشدهای میشود. شوپنهاور در فصل انتهایی کتاب، خصوصیت و دگرگونی انسان را از کودکی مورد بررسی قرار میدهد. به عقیدهی شوپنهاور، عقل کودکان هنوز به جنبههای هولناک عینی جهان پی نبرده است و از نظر کودکان، جهان و موجوداتش دارای ظاهر و درون زیبایی هستند. اما زمانیکه انسان جوان است همهچیز در نظرش تمام نشدنی و جاودانه است. او، همیشه فکر میکند به اندازه کافی وقت دارد به همین دلیل وقتش را هدر میدهد. اما هرچه سالمندتر میشود بیشتر محتاج زمان میشود و احساس میکند لحظهای را نباید در زندگی از دست بدهد.
در باب حکمت زندگی ترجمه محمد مبشری تنها ترجمهی فارسی موجود در بازار کتاب از این اثر شوپنهاور است که انتشارات نیلوفر به عنوان تنها ناشر آن را در 280 صفحه منتشر کرده است. کتاب، در سال 1394 به چاپ پنجم خود رسید. کتاب (پی دی اف) در باب حکمت زندگی در سایت فیدیبو قابل خرید اینترنتی و دانلود است.
شوپنهاور در 22 فوریه 1788 در لهستان متولد شد. پدرش تاجر و مادرش یک نویسنده بود. بیاعتمادی ویژگی شخصیتی غالب در تمام زندگی شوپنهاور بود. در سن 17 سالگی پدرش را به علت خودکشی از دست داد و رابطه بین او و مادرش هم با مشکلاتی زیادی همراه بود. شوپنهاور در طول زندگیاش تحت تاثیر عقاید «کانت» فیلسوف بزرگ، بوده است. او در سی سالگی کتاب «جهان اراده و نمایش است» را منتشر کرد که با استقبال خوبی مواجه نشد. شوپنهاور در سال 1831 و به دلیل ترس از وبا از برلین به فرانکفورت نقل مکان کرد. در این سالها هم کتاب «درباره اراده در طبیعت» را منتشر کرد که باز هم به قدر کافی او را مطرح نکرد. اما در سن پنجاه سالگی با انتشار«درباره آزادی اراده آدمی» موفق به دریافت جایزه «کانون شاهنشاهی دانشهای نروژ» شد. بعد از آن، اثر دیگر او به نام «دو مساله بنیادین فلسفه اخلاق» هم جایزه آکادمی کپنهاگ را از آن خود کرد. در این زمان بود که نام شوپنهاور بر سر زبانها افتاد و در فلسفه شهرت پیدا کرد.
شوپنهاور در سال های آخر عمرش به تنهایی و با سگش زندگی میکرد. این فیلسوف بزرگ آلمانی در سن 72 سالگی و بهطور ناگهانی در فرانکفورت در آلمان درگذشت. از آثار او میتوان به «دنیا این جوری است»، «هنر همیشه بر حق بودن»، «38 راه برای پیروزی در هنگامی که شکست خوردهاید» و «در باب طبیعت انسان» اشاره کرد.
کتاب الکترونیک و کتاب صوتی «هنر همیشه بر حق بودن» در فیدیبو برای خرید اینترنتی و دانلود موجود است.
میبینم که بسیاری از مردم، سختکوش چون مورچگان، از صبح تا شب در پی افزودن ثروت خویشاند. اینها چیزی فراتر از افق تنگی که ابزار رسیدن به این هدف را در بر میگیرد، نمیشناسند:
ذهنشان خالی است و در نتیجه پذیرای هیچ چیز دیگری نیست. اینها به عالیترین لذتها که لذتهای ذهنی است دسترسی ندارند و بیهوده میکوشند تا لذتهای فرّارِ حسّی را که مستلزم وقت کم، اما پول زیاد است و آن را گاهی بر خود روا میدارند، جانشین آن لذتهای دیگر کنند و سرانجام، اگر بخت یاری آنان را کند، حاصل زندگیشان این خواهد بود، که تَل بزرگی از پول را، یا برای افزودن، یا برای به باد دادن، به وارثین خود واگذارند. بنابراین، چنین زندگانی که با قیافهای جدّی و حالتی حاکی از اهمیت سپری شده باشد به همان اندازه ابلهانه است که زندگانی کسانی که نمادش کلاه زنگولهدار است.
فرمت محتوا | epub |
گوینده هوشمند (AI) | راوی |
حجم | 1.۷۹ مگابایت |
تعداد صفحات | 277 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۹:۱۴:۰۰ |
نویسنده | آرتور شوپنهاور |
مترجم | محمد مبشری |
ناشر | نشر نیلوفر |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۲/۰۸/۱۵ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
قیمت چاپی | 95,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
همش١٩ صفحه نمونه گذاشتید که مقدمه و سخنان مترجمه،اصل اینه که قسمتی از متن اصلی کتاب رو بذارید برای نمونه.
عمده عزیزانی که اینجا کامنت گذاشتند آشنایی چندانی با شوپنهاور نداشته و فقط گزیده های این کتاب و مطلب ویکیپدیای ایشون رو خوندن و فقط فعل هاشو عوض کردن. چراکه شوپنهاور مطلب مفصلی درمورد تفاوت غرور و خودپسندی نوشته، اما این دوستان غرور و خودخواهی و خودپسندی رو در یک جایگاه کنار هم قرار دادند درصورتی که در فلسفه ایشون و کتاب جهان همچون اراده و تصور اینطور نیست. نکته دیگر، شوپنهاور همیشه معتقد بوده اکثریت آدمیزادگان رو ابلهان تشکیل دادند. خب فلسفه علمی هست که بر اساس ذهن و نه قواعد و قانون. پس شما میتونید فلسفه مورد علاقه خودتونو دنبال کنید. این خاصیت فلسفه هست. و مشکل با زنان. شوپنهاور چنداد رابطه خوبی با مادرش نداشته و مانند نیچه در روابط خوبی هم با زنان نبوده. پس نتیجه ای غیر از این حاصل نمیشود و نظر فیلسوفانه خودشه. و پذیرشش با ذهن ما. موفق باشید.
بهترین کتابی که خوندم. قرآن منه
نقدی دارم به کامنت های شما دوستان، اگر کتاب رو نخوندیم چرا میایم اطلاعات سطحی رو میریزیم تو کامنت ها و دیگرانی که میخوان احیانا برای اولین بار با شخصیتی آشنا بشن یا موضوعی رو برای اولین بار بخونن دچار تردید کنیم؟! همه که به اندازه ی ما بزرگواران دربار فلسفه، از دانش فلسفی و سیاسی و لاغیر دیگه! اطلاع ندارن که!!!! اگر کمتر حرف بزنیم و احساسات خودمون رو بهتر مدیریت کنیم ، و اگر زمانی هم فیدیبو تصمیم بگیره جایگاهی رو مثل چت رووم برای اتاق فلسفه و ادبیات و... درست کنه اونموقع راحت تر با هم کنار میایم و سر و ته حرفامون لااقل مشخصه. خواهشمند است در کامنت نوشتن کمی دقت بفرمایین. با تشکر
بهترین کتابی که به عمرم خوندم. ویژگی اصلی شوپنهاور حقیقت بینی بی پروا و کاملا منطقی و عاقلانه اوست که سبب می شه عده ای از کارش فراری بشن، چون بالاخره خیلی ها توان قبول کردن حقیقت رو راجب خیلی از مسائل ندارند. شوپنهاور در این کتاب سعی می کنه برای افرادی که نمی تونن چشمشون رو مقابل حقایق تلخ زندگی ببندن، راهکار هایی برای شادتر زیستن ارائه بده. &#۳۴;سعادت سرابی بیش نیست، اما رنج واقعی است&#۳۴; دوستانی که از نظرات &#۳۴;جنسیت زده&#۳۴; و &#۳۴;نژاد پرستانه&#۳۴; ای که (حداقل در این کتاب) به شدت کمرنگ و کوتاه هستند ناراحت شده اند دقت کنید که این مطالب حداقل صد و پنجاه سال پیش، در دوره ای که اینجور عقاید و افکار، &#۳۴;نورم&#۳۴; جامعه بودند نوشته شده و واقعا نمی توان انتظار دیگه ای غیر از این داشت. اگر شوپنهاور این حرف هارو در عصری که عقاید فمینیستی و جنبش هایی مثل BLM غالب هستند زده بود می شد به تعصب متهمش کرد. اما او این مطالب رو در دوره ای نوشته که اینجور جنبش ها تازه در حال متولد شدن بودند و یقینا عده زیادی از اون ها چیزی نمی دونستن. در کل به نظرم کتابی هست که هر کسی که کوچک ترین علاقه ای به فلسفه و فهمیدن &#۳۴;معنای زندگی&#۳۴; داره حتما باید بخونه. مجبور نیستید که با عقاید شونپهاور موافقت کنید، اما دونستن عقایدش قطعا برای همه جالب خواهد بود.
کوتاه بیا اقای فیلسوف. در سطر سطر این کتاب خودشیفتگی موج می رند. زن ستیزی و یکمی نژاد ستیزی. اقای شوپنهاور یک نابغه بود که بر احساست زودگذرش لباس زیبایی از متطقی که با ذهن فوقالعادش می دوخت و می پوشاند که ساید اگر الان بود به قول اقای قلعه مرغی شاید ۳۶۰ درچه چرخش می کرد گذشته از خودشیفتگی و اشتباهات فاحش علمی که صد البته بخاطر مقدار پیشرفت علم زنانه بوده من را به تعجب وا میدارد این است که اقای فیلسوف تمام عمرش را در اپارتمانی پنهان کرد و به مردم فش های فلسفی داد و امثال گوته را مورد اعتاب قرار داد. و هیچ وقت با زندگی به مثال رودی که در جریان است قاطی نشد و حرکت نکرد ولی در بابش سخن گفت. حتی نیچه هم بعد از آنکه با دختران زیبای ایتالیایی روبه رو شد از استادش شوپنهاور روی برگرداند شوپنهاور فیلسوفی نابغه بود ولی بسیار بدبین و بدبیار. و اینکه چیزهای که گفته لزوما درست است؟ من شک دارم
این کتاب رو چهار بار خوندم. نسخه چاپیش رو داشتم و نسخه الکترونیکی رو هم از فیدیبو خریدم. ترجمه قابل قبول و روان هست. کیفیت نسخه الکترونیکی فیدیبو هم خوبه. این کتاب جزو دستهی «حتما باید خوانده شود»ها هست. شوپنهاور یک متفکر برجسته هست. او یک ذهن روشن و شفاف دارد. ادراکش از جهان حتماً بر پایهی تجربیات شخصی خودش و سیمبندی یکتای مغز خودش هست، ولی این ادراک آنقدر با تفکر منطقی و مطالعات گستردهی او پالایش شده است که خواندنش برای همهی انسانها مفید خواهد بود. فلسفهی شوپنهاور بر مبنای کشفیات علمی قرن ۱۹ ام هست و اون زمان دانش خیلی از زمان فعلی عقبتر بود. امروزه ما نمیتوانیم فلسفهای را بخوانیم که نسبت مستقیم خودش را با تکامل، ژنتیک، اخترفیزیک و فیزیک کوانتوم تعیین نکرده باشد. ازین نظر تاریخ اعتبار ادراکات فیلسوفان قبل از قرن ۲۱ام به نوعی منقضی شدهاست. ولی خواندن گذشتگان از جهت دریافت روند تاریخی تکامل تفکر برای ما مفید خواهد بود. ضمن اینکه شوپنهاور در این کتاب دیدگاههای اخلاقی مفیدی به ما ارایه میدهد که مخصوصاً برای جوانان راهگشا خواهد بود. ممنون از فیدیبو.
۱۰۰صفحه از کتاب را مطالعه کرده ام تا به اینجا گاهی صحبت از دید مثبت به زندگی است و گاهی انزوا و دوری از جامعهو البته به رنگ نژاد پرستی در بعضی قسمت ها آغشته شده است. تا به اینجا با ۷۰ درصد از صحبت های نویسنده موافق و واقعا نکات جالب و قابل تاملی دارد اما با توجه به آن ۳۰ درصد گاهی شک بوجود می آید که چطور به ادامه آن اعت ماد کرد. در کل پیشنهاد میکنم حداقل با این طرز دیدگاه (یک انسان عاقل و عالم از لحاظ نظری) آشنا شوید. دیدگاه های ما با یکدیگر متفاوت است اما مشخص نیست کدام حقیقت را می دانیم...
کتاب تاثیر گذاریه: بنظرم این کتاب نقطه مقابل کتاب های روانشناسی موفقیت که الان رو بورس اند و پر از نقص و پوچی اند و کاملا انعطاف ناپذیر بنظرم کسایی که دنبال موفقیت و برنامه و پیشرفت هستند به جای خوندن کتابای موفقیت انگیزشی بی فایده خواسته هاشون رو و برنامه هاشون رو از دل این کتاب بیرون بکشند.
شوپنهاور به رفتار و کردار انسانها توجه قابل تمجیدی داشته ولیکن از لحاظ ارتباطی هنوز بالفعل نشده انسان برای تکامل به رد وبدل کردن اطلاعات بین همنوعانش نیاز داره چون هر انسان دا رنده یک کلید برای رمز گشایی جهانه. برای همین انسانهای اجتماعی و معاشرتی راه درست زندگی رو زودتر پیدا می کنند. و انسانها بایستی جوری زندگی کنند که ناخودآگاه شایسته احترام شوند.و احترام و آبرو از لزومات آسایش در زندگیست چون انسان امروز در عصر ارتباطات است نه در غاری میان کوهستان. برای آنچه می خواهیم قدم برداریم بایستی از شکست خوردگان تاریخ عبرت از همتگران موفق سرمشق بگیریم سپس کتابهای پند آموز نوشته شده را در دهان مزه کنیم آنچه به عقل و درک مان صحیح می باشد برای توشه راه انتخاب کنیم.☝️☝️☝️☝️☝️☝️