دیپلماسی عمومی را میتوان مهمترین رویکرد قرن بیستم در ارتباطات بینالملل دانست که از انحصار حوزۀ روابط بینالملل خارج شده و در تلاش بوده است که ابزاری کارآ و مؤثّر برای پیشبرد سیاستهای نظامهای سیاسی در سطح جهان باشد. در این رابطه نیز میتوان ادّعا کرد که این شیوه از رفتار سیاسی تاکنون نیز ادامۀ حیات داده، گرچه با دگردیسیهای فراوانی روبهرو بوده است.
به نظر نگارنده، در قرن بیست و یکم، عصر دیپلماسی عمومی، وارد «عصر دیپلماسی گفتمانی» شده است که علیرغم تفاوتهایی که با دیپلماسی عمومی قرن بیستم دارد، اما در نهایت میتوان آن را گونهای از همان دیپلماسی، ولی با رویکردی متفاوت دانست.
بحث گفتمان یکی از مباحث اصلی دهۀ پایانی قرن بیستم و سالهای کنونی قرن بیست و یکم است. گفتمان در حقیقت تفکّر حاکم، اندیشۀ مسلّط و جریان غالب سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جوامع مختلف است. بدیهی است «عصر گفتمان» نیازمند ابزارها، شیوهها و رفتارهای گفتمانی است. «دیپلماسی گفتمانی» در صدد است که در همان راستای تولید تفکّر حاکم، اندیشۀ مسلّط و جریان غالب به نفع دولتهای مختلف در سطح جهانی حرکت نماید؛ بنابراین، نوعی خروج از دیپلماسی یا سیاست کلاسیک تلقّی میشود که میتوان آن را تحت عنوان کلی «دیپلماسی عمومی» تلقّی نمود.
در این کتاب تلاش شده است که مهمترین مقالات نوشتهشده در حوزۀ «دیپلماسی عمومی» از زبان انگلیسی ترجمه شوند؛ با توجّه به چنین رویکرد و علیرغم اینکه مترجم بیش از آنکه در شرایط کنونی به مفهوم «دیپلماسی عمومی» توجّه داشته باشد، مایل است مفهوم «دیپلماسی گفتمانی» را مطرح نماید، اما بهدلیل اینکه در نوشتههای ترجمهشده عمدتاً موضوع «دیپلماسی عمومی» مطرح شده است، از نگاه به این مفهوم و تعریف آن که شاید متفاوت از تعاریف عنوانشده در کتابهای مختلف باشد، آغاز خواهد شد.
دیپلماسی عمومی را میتوان با تعریف پیشنهادی ذیل معرفی نمود:
«تلاش برای ایجاد اشتراک معنا در پیامهای ارسالی یا اقدامات گوناگون توسّط دولتها به ملل دیگر از طریق وسائل ارتباطی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بهطور مستقیم یا غیرمستقیم که منجر به نفع دولتها و تغییر وجهۀ آنها در ذهن ملّتهای دیگر گردد».
در این تعریف پیشنهادی چند عنصر مفهومی وجود دارد که تبیین میگردند:
۱. تلاش: اوّلین گام برای تحقّق دیپلماسی عمومی، «تلاش دولتها برای تحقّق دپیلماسی عمومی» است. در حقیقت بسیاری از دولتها هنوز به «سیاست سنّتی و رسمی» قائل هستند و همۀ تلاشهای خود را در همین راستا مصروف میکنند و یا اعتقاد چندانی به راههای دیگر ندارند و یا توانایی به کارگیری راههای دیگر را ندارند؛ بنابراین، در تلاش هستند که با استفاده از ابزارهای مستقیم سیاسی و ارتباط چهرهبهچهره با دولتمردان کشورهای دیگر مسائل خود را حل و فصل نمایند. دولتهای مزبور، هنوز نه فقط به اهمیّت قدرت مردم قائل نیستند بلکه حتّی قدرت رسانهها را نیز، برای مثال، بهخوبی درک نکردهاند.
۲. اشتراک معنا: مهمترین مسئله در یک فرایند ارتباطی است. اشتراک معنا در حقیقت، همدلی بهوجودآمده میان فرستنده و گیرندۀ پیام است. نوعی از جایگزین همزمان این دو برای تحقّق سطحی از فهم پیام که در آن ابهام یا سوءتفاهم وجود نداشته باشد. دیپلماسی عمومی اگر نتواند سطحی مناسب از اشتراک معنا ایجاد کند، اصولاً در فرایند برقرار کردن ارتباط ناموفّق است. بدون تحقّق ارتباط مناسب نیز امکان فهم، همدلی و اشتراک معنا برای اقناعسازی وجود نخواهد داشت.
۳. پیامهای ارسالی: مهمترین عامل در جهت تحقّق یک دیپلماسی عمومی مطلوب ارسال پیامهای مؤثّر است. در اینجا آنچه که مورد نظر است، پیامهای مبتنی بر کلام، نوشتار و امثال آن است. بدون تهیه و تدوین مناسب و مطلوب این پیامها، با شناخت کافی از مخاطبان آنها در کشورهای دیگر نمیتوان به اثرگذاری دیپلماسی عمومی قائل شد.
۴. اقدامات: گرچه ارسال پیام نیز نوعی از اقدام است، اما مقصود از اقدامات کلیّۀ کارهایی است که به شکل غیرکلامی یا نوشتاری یا تصویری و بیشتر عملیّاتی انجام میگردند؛ برای مثال، احداث یک بزرگراه در یک کشور آفریقایی که فاقد خیابانهای مناسب باشد، یک اقدام مهمّی در جهت تحقّق نوعی از دیپلماسی عمومی است.
۵. دولتها: به نظر نگارنده، همۀ آنچه که به نام دیپلماسی عمومی یک کشور انجام میگیرد، با اجازۀ مستقیم یا غیرمستقیم دولتها، حمایت دولتها، کمک دولتها و برنامهریزی دولتها صورت میگیرد؛ بنابراین، هیچ اقدام مؤثّر در جهت تحقّق یک برنامه متّکی بر دیپلماسی عمومی بدون حضور دولت امکانپذیر نیست. این حضور و اثرگذاری به معنای دخالت مستقیم دولت در همۀ فرایندهای مربوط به دیپلماسی عمومی نیست بلکه دولتها در حقیقت در خیلی از موارد فقط زمینهساز این امکان میباشند.
۶. ملل دیگر: همۀ آنچه که در دیپلماسی عمومی صورت میگیرد، تلاش دولتها برای اثرگذاری بر روی ملل دیگر برای تحقّق اهداف خود میباشد؛ بنابراین، ملل دیگر در دیپلماسی عمومی مورد نظر است و این مسئله برای برنامهریزیهای مورد نظر در این رابطه بسیار حائز اهمیّت میباشد. کدام ملّت، با چه رویکردی، با چه درجۀ گفتمانی، با چه سطحی از اثرگذاری و امثال آن اهمیّت بسزایی در موفّقیت دیپلماسی عمومی دارد.
۷. از طریق وسائل ارتباطی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی: بیشترین رویکرد مورد نظر در دیپلماسی عمومی استفاده از رهیافتهای غیرسیاسی برای تحقّق اهداف سیاسی است؛ بنابراین، هرگونه وسائل ارتباطی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در این زمینه بیش از ابزارها و شیوههای سیاسی مورد نظرند. این مسئله، یکی از مهمترین تفاوتهای میان سیاست قدیم و جدید مبتنی بر دیپلماسی عمومی است. بدیهی است که در این رابطه گاهی ترکیبی از همۀ موارد، و البته حتّی سیاسی، نیز میتواند مورد توجّه قرار گیرد.
۸. بهطور مستقیم یا غیرمستقیم: پیشتر به این رویکرد اشاره شده است، اما باید تأکید کرد که در دیپلماسی عمومی هر دو رویکرد مستقیم و غیرمستقیم مورد توجّه میباشد. دولتها با هر وسیلۀ ممکن در تلاش هستند که سیاستهای خود را در سطح جهانی با اثرگذاری بر روی ملّتها و بهتبع آن، بر روی دولتها، پیش ببرند و این کار را با هر وسیله و برنامه ممکن مستقیم و غیرمستقیم انجام میدهند.
۹. منجر به نفع دولتها شود: همۀ اهداف مربوط به دیپلماسی عمومی در این جمله و جمله بعدی نهفته است؛ در حقیقت، دولتها در صدد هستند که منافع فراتری را در سطح کشورهای دیگر به نام خود ثبت نمایند. دیپلماسی عمومی در شرایط جدید جهانی زمینه را برای دست یافتن به چنین منافعی بیش از گذشته مهیّا ساخته است. در شرایط کنونی، قدرت متّکی به ابزارهای سخت (قدرت سخت) نهتنها منافعی را برای دولت به بار نمیآورد بلکه منافع آنها را مورد مخاطره قرار میدهد. درحالیکه بهرهبرداری از قدرت متّکی به روشهای نرم (قدرت نرم) نهتنها منافع را تأمین میکند بلکه میتواند آنها را برای مدّتی نیز تثبیت نماید.
۱۰. تغییر وجهه آنها در ذهن ملّتهای دیگر گردد: هدف اساسی دیپلماسی عمومی، تغییر وجهه یک ملّت در ذهن ملّتهای دیگر بهصورت مثبت است. این هدف را میتوان عمدهترین هدف بعد از تأمین منافع دولتها مطرح نمود. البته گاهی وجهه ملّت برای یک دولت از اولویّت برخوردار است، اما این اولویّت بههرحال، اگر منجر به تأمین منافع دولتها نباشد، گاهی مورد توجّه جدّی قرار نمیگیرد؛ بنابراین، دیپلماسی عمومی را میتوان «دیپلماسی وجههسازی» نامید.
آنچه که در بالا در مورد تعریف پیشنهادی «دیپلماسی عمومی» مطرح شد، تقریباً در همۀ مقالات ترجمهشده دیده شده است. اهمیّت این مقالات نیز از همین منظر، البته بهدلیل جامعیت آنها، مورد توجّه بودهاند.
کتاب از نه فصل تشکیل شده که هر فصل شامل یک مقاله ترجمهای است که تلاش شده از منابع معتبر و بااهمیّت ترجمه شود و در حقیقت نوعی از تبارشناسی دیپلماسی عمومی در حوزۀ سیاستها و برنامهها را منعکس نماید.
ترجمه این مقالات با نوعی از همکاری نسبی انجام گرفته است. در حقیقت، برخی از دانشآموختگان من بنا به توصیهای که انجام گرفت، تلاش کردند که ترجمههایی از این مقالات ارائه دهند که بدون تردید نیازمند ترجمه جدیتری بودند؛ بنابراین، نمیتوان گفت که هیچ بخشی از ترجمۀ آنان، حتّی اگر یک صفحه نیز باشد، مورد استفاده قرار نگرفته است. به همین دلیل صلاح دانسته شد که از این افراد در مقدّمه کتاب تشکّر و قدردانی شود. البته همۀ آنچه که در این کتاب آمده است، دوباره و با دقّت هرچه تمامتر ترجمه، ویراستاری و صفحهخوانی شده و با متن اصلی مطابقت داده شده است که امیدوارم مورد توجّه علاقهمندان این حوزه مهم قرار گیرد.
کتاب علاوه بر مقدّمه شامل فصول ذیل است:
فصل اوّل: با عنوان «دیپلماسی عمومی و قدرت نرم» نوشتۀ جوزف نای است. بخشهایی از این مقاله از ترجمه دانشجوی عزیزم که داغ رفتنش هنوز بر دل همۀ ما مانده است، مرحوم حسین عظیمی، بهرهبرداری شده است. خداوند رحمتش کند.
فصل دوّم: با عنوان «آیا دیپلماسی عمومی شکست خورده است؟ راهبرد رسانهای آمریکا نسبت به خاورمیانه و درک منطقهای دیپلماسی عمومی آمریکا»، نوشتۀ کارولا ریچتر است. در این مقالۀ ترجمهای، از همکاری سرکار خانم فاطمه عسگری آزاد تشکّر میشود.
فصل سوّم: با عنوان «نظریهپردازی دیپلماسی عمومی رسانهایشد؛: مطالعه مورد ایالات متّحده»، نوشتۀ رابرت ام انتمن است. در این مقالۀ ترجمهای، از همکاری آقای مهدی علیخانی تشکّر میشود.
فصل چهارم: با عنوان «دیپلماسی عمومی آمریکا در کشورهای عربی؛ اعتبار خبری رادیو سوا و تلویزیون الحرّه در ۵ کشور عربی»، نوشتۀ محمّد النواوی است. در این مقالۀ ترجمهای، از همکاری سرکار خانم آقازمانی تشکّر میشود.
فصل پنجم: با عنوان «دیپلماسی عمومی ایالات متّحده آمریکا در خاورمیانه؛ رویکردی فرهنگی ـ انتقادی»، نوشتۀ موهان جی. دوتا ـ برگمن است. در این مقالۀ ترجمهای، از همکاری سرکار خانم زینب مهرابی بیان تشکّر میشود.
فصل ششم: با عنوان «دیپلماسی فرهنگی ژاپن در فیلیپین در ۵۰ سال اخیر؛ یک ارزیابی»، نوشتۀ ان. یو اوسه لیدیاست. در این مقالۀ ترجمهای، از همکاری زهرا جزایری تشکّر میشود.
فصل هفتم: با عنوان «دیپلماسی عمومی و افزایش قدرت نرم چینیها»، نوشتۀ ییوی وانگ است. در این مقالۀ ترجمهای، از همکاری لیلا حیدری تشکّر میشود.
فصل هشتم: با عنوان «دیپلماسی عمومی جدید؛ مقایسه بریتانیا و کانادا»، نوشتۀ ریانون ویکرز است. در این مقالۀ ترجمهای، از همکاری آقای حسن شفیعی تشکّر میشود.
فصل نهم: با عنوان «آینده دیپلماسی عمومی ایالات متّحده در برزیل»، نوشتۀ بلر رپالیاست. در این مقالۀ ترجمهای، از همکاری آقای بشیر خالقیپور تشکّر میشود.
در همینجا بر خود لازم میدانم که از همۀ این افراد تشکّر و سپاسگزاری کنم.
امیدوارم آنچه که در این کتاب ارائه شده، برای استادان، دانشجویان، سیاستمداران، مدیران، و همۀ علاقهمندان به حوزۀ مهم ارتباطات بینالملل و دیپلماسی عمومی مفید فایده بوده باشد. بدیهی است راهنماییهای دلسوزانه همۀ آنان میتواند در جهت غنیسازی این مباحث در آینده سودمند باشد.
دکتر حسن بشیر