برخلاف آن چه نزد پارهای اشخاص معروف شده. شاهنامه یک کتاب ضدزن نیست. در دوران پهلوانی از سودابه که چشم بپوشیم هیچ زن هوسبازی دیده نمیشود. برعکس تعدادی زن بسیار بزرگوار هستند که نظیر آنها را از حیث رنگارنگی و دلاویزی در آثار دیگر فارسی نمیتوانیم پیدا کنیم. اکثر زنان شاهنامه نمونه بارز زن تمام عیار هستند و در عین برخورداری از فرزانگی، بزرگ منشی و حتی دلیری از جوهر زنانه نیز به نحوی سرشار بهرهمندند. زنانی چون تهمینه و فرنگیس و جریره و منیژه و گردآفرید هم عشق بر میانگیزند و هم احترام را، هم زیبایی بیرونی دارند و هم زیبایی درونی حتی زنان بیگانه ای که با ایرانیان پیوند میکنند برخلاف مردانشان از صفات عالی برخوردارند. (جز سودابه)
اینان چون به ایران میپیوندند به یک باره از سرزمین اجدادی خود دل میبرند و از دل و جان ایرانی میشوند و در تمام مسائل جانب ایران را میگیرند. نکتهای که در قسمت اساطیری شاهنامه بیشتر به چشم میآید این است که اکثر زنان پرآوازه، خارجی هستند. سیندخت و رودابه کابلی هستند، فرنگیس و جریره و منیژه و تهمینه تورانیاند و کتایون زن گشتاسب، رومی است.
تنها زنی که باعث بدنامی و حقارت زنان شاهنامه گردید سودابه است اهل هاماوران.
رستم در مورد اوست که پس از کشته شدن سیاوش خطاب به کی کاووس می گوید:
کسی کاو بود مهتر انجمن
کفن بهتر او را ز فرمان زن
سیاوش به گفتار زن شد به باد
خجسته زنی کاو ز مادر نزاد
(۳-۱۷۱-۲۶۱۸)
امّا زن خوب در شاهنامه، زیبایی بدن را با زیبایی روح، رعنایی را با آهستگی و شرم همراه دارد. زنان در شاهنامه مانند دیگر مظاهر انسانی آن کتاب والایی و کمال دارد.
زن نژاد و اصیل ایرانی در تمام شاهنامه صفات متعالی دارد زیباست، قدبلند است، مشک موی، کمان ابرو؛ کمند گیسو، سیمین قلم، غنچه لب، گلرخ، سیم ساق، سیمین ساعد، نرم اندام، در عین حال خویشتن دار، خردمند و پارسا و با پاکی سرشته شده است.
فردوسی در سراسر شاهنامه (جز سودابه) گِرد دختران و زنانی که در داستانها از آنها صحبت میکند حصاری از عفت، پاکدامنی و صفات کمال را رسم میکند و آگاهانه و ارادی آن هم با ظرافت و وسواس فراوان این مهمّ را دنبال میکند زیرا این زنان و دختران یا زنان پهلوانان بزرگ و خوشنام شاهنامه هستند و یا این که دخترانی هستند که قرار است با پهلوانان ازدواج نمایند.
به عنوان مثال فردوسی میداند که در ادامه شاهنامه رودابه، دختر مهراب باید مادر رستم، نیرومندترین و ارزندهترین قهرمان داستانهایش بشود و چنین فرزندی قطعاً نمیتواند و نباید از مادری عادی و بی نام و نشان یا فاقد صفات والای اخلاقی متولّد گردد.
یا مثلاً تهمینه دختر شاه سمنگان علاوه بر ان که زن رستم میشد باید شخصی چون سهراب را به دنیا بیاورد تا عظیمترین و بزرگترین تراژدی شاهنامه را ترسیم نماید.
همچنین فرنگیس و جریره که باید زنان پهلوان و شاهزاده به کمال رسیده چون سیاوش میشدند از فرنگیس فرزندی چون کی خسرو به وجود بیاید که پادشاه جهان گردد و عالیترین مدارج و مراحل انسانی را کسب کند و سپس به جاودانگی بپیوندد.
به هر حال چنین زنان و دخترانی نه تنها از دیدگاه فردوسی بلکه از نظر مردمی که بعدها این داستانها را میخواندند مورد بررسی قرار میگرفتند و هرگاه عیب و نقصی در آنان مشهود میگشت این عیب خواه ناخواه به خانواده آنان نیز تعمیم داده میشد در صورتی که هدف فردوسی ارائه پهلوانان شاهنامه به صورت الگوهای اصیل و بی عیب برای جوانان و مردم کشورش در تمامی ادوار زندگیشان بود.
شیرین در کنار دخمه خسرو بعد از اسارت و شکنجه های روحی فراوان و دشنام هایی که از شیرویه میشنود خود را میکشد و راضی به زندگی بدون خسرو نمی گردد.
منیژه برای دسترسی به بیژن از خانه و کاشانه مجلّل پدری و شاه زادگیش بی بهره میگردد و هر مشکلی را در عین بزرگواری تحمّل میکند امّا بیژن را تنها نمیگذارد. رودابه به خاطر رسیدن به زال حتی اعتقادات خود را زیر پا مینهد امّا باز هم از دایره عفت و پاکدامنی بیرون نمیرود.
تهمینه با شهامت و جسارتی وصف ناپذیر و در عین آزرم و عفت دخترانه عشق خود به رستم را جهت فرزندی از او ابراز میدارد.
فرنگیس نیز در کنار سیاوش انواع سختی را تجربه میکند و پس از مرگ شوهرش بیشترین آزارها را از پدرش میبیند و پس از ان که به ایران میآید شاهد اسارت و کشتار افراد خانه پدری خود توسّط ایرانیان است اما همچنان و همپیمان و همراه با ایرانیان است.
این زنان الگوهایی از بزرگ منشی، شوهرداری، مبارزه با پلیدی و پایداری در مقابل سختیها به خوانندگان شاهنامه معرفی گردیدهاند.