
نمایشنامۀ «رگ»
(با نگاهی به واقعهای مستند از تاریخ ایران)
نسخه الکترونیک نمایشنامۀ «رگ» به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
درباره نمایشنامۀ «رگ»
صدای سرباز جوان:هیفده، هیجده، نوزده، بیست. بیست تا تمام. سه تا مشقی، هیفده تا جنگی. اینجا همه مدام در حال شمردناَن مادر. حتی الآن که فراوونی نعمت خدا کام این مردم رو تلخ کرده. انگار ما، هم تو فراوونی هم تو قحطی، یه طعم گَسی عین اینکه یه تیکه خرمالوی نارَس لای اون دندونهای تَهیت، سمج و بدقلق، گیر کرده باشه، باید حتماً کاممون گَس باشه. من از این بالا خروش ارس رو دیدهم، اما مردم اسمش رو گذاشتهن سیل. سیل بود البته! ولی کی میدونه دل ارس از چی پره تو این صد سال؟ مردم الآن هم میشمرن. مردههاشون رو؛ زندههاشون رو؛ لقمههاشون رو؛ سکههاشون رو؛ لحظهها و روزهاشون رو. تاریخ این مملکت همیشه یهورش شمردن بوده. ما هم اینجا کارِمون شمردنه. شمردن گلولهها و قدمها. اول باید سه بار ایست بکشی. ایست اول خلاصی گلنگدن، ایست دوم گلولههای مشقی، ایست سوم گلولههای جنگی. یکییکی از هیفده به یک. مدام باید حواست باشه. مدام باید بشمری که یادت نره سر کدوم ایست کدوم کار رو بکنی. من خوب حواسم هست مادر. خیالت راحت باشه. تنها چیزی که نتونستم بشمرم چوبهای زیر ریل خط آهنه. این یکی مدام حسابش از دستم درمیره. وقتی نگاه میکنم انگار میشه شمردشون. بعد که شروع میکنم با هم قاطی میشن. خطهای افقی مدام با هم قاطی میشن و میبینی دیگه نمیشه شمرد. من روی بُرجک وایمیستم و به این خط آهن نگاه میکنم که از روی پل رد میشه و مستقیم میره تا بادکوبه. اینجا، از این بالا، سه تا قبر هست که دائم جلوِ چِشممه، ولی تنها چیزیه که هربار میشمرم احساس میکنم اشتباه شمردهم. بهم گفتهن سه تاست. من میشمرم و میشه سی تا، میشمرم میشه سیصد تا، میشمرم میشه سههزار تا... شاید هم چون این بالام... بالای ارس. مادر جانم آراز از اینجا سلام میرسونه. گاهی خیال میکنم خسته میشه از این ردشدنهای مدام. میگن حافظه نداره، اما اشتباه میکنن. اتفاقاً ارس خیلی خوب همهچیز رو یادشه...
نظرات کاربران درباره نمایشنامۀ «رگ»