این کتاب یکی از «سه کتاب کوچک» است که به لطف حق توانستم در جریان فرصت مطالعاتی بنویسم. آن دو کتاب دیگر عبارتند از: شمس تبریزی پرسش و گزارشی مختصر از فرصت مطالعاتی.
در این کتاب پرسش من این ا ست که: سرّ ورود «ادبیات میخانه» در شعر و ادب فارسی چیست؟
مرادم از «ادبیات میخانه» تعابیری است از قبیل: می، باده، جام، پیمانه، خُم، خمخانه، شراب، ساقی، صهبا، خمّار، میکده، نعره مستانه و...
به راستی چرا شعرای بزرگ ما، کسانی مانند خیام، سعدی، حافظ، مولوی، عراقی، جامی، صائب، بیدل و غیرهم همواره در اشعار خود سخن از می و میخانه میگویند؟ آیا اینان میخواستهاند بگویند که ما شراب مینوشیم و میخوارهایم؟ بسیار بعید است که چنین باشد. آدمهای عادی هم شرابخواری خویش را فریاد نمیکشند.
پس چگونه بپذیریم که اینان قصد اعلام شرابخواری و میگساری خود را داشتهاند؟ و تازه اگر چنین باشد، چه فایدهای دارد؟
بهعلاوه در جامعهای که میگساری امری معمول و رایج است و همگان شراب مینوشند، اعلام شرب خمر نمیتواند معنایی محصَّل و مقبول داشته باشد؛ درست مانند این که کسی بگوید آب مینوشد. در حالی که شعرای ما مسلمانند و در جوامعی زیستهاند که شرب خمر، شرعا حرام بوده و اظهار و اعلانِ شرابخواری هنجارشکنی بوده است. اکنون پرسش ما برجستهتر میشود که: چرا «ادبیات میخانه» وارد شعر فارسی شده است؟
بحث درباره چرائی ورود «ادبیات میخانه» به شعر و ادبیات عرفانی ما، و چگونگی ورود آن، جوانب مختلف دارد. مثلاً میتوان به لحاظ تاریخی، این جریان را مورد بررسی قرار داد. یا میتوان تطوّر و تحوّل «ادبیات میخانه» را نزد شعرای مختلف، مطالعه کرد. آن چه نگارنده در پی آن است، این جوانب نیست؛ گرچه همه این مباحث در جای خود مهمّ است و حتی میتواند به جریان بحث ما در این کتاب کمک کند؛ بلکه میخواهم به رمز و راز ورود این ادبیات بپردازم و چهرهای از آن را به تأمّل بنشینم؛ و صرفا در صدد آنم که افق تازهای در باب «ادبیات میخانه» بگشایم.
برخی قایلند که زبان می و میخانه در ادبیات عرفانی ما، زبانی سمبلیک و رمزی و یا تأویلی است و مراد شعرای ما از تعابیر مربوط به میخانه، مدلول لغوی و عرفی آنها نیست، بلکه با آوردن آنها، در پی چیزی دیگر بودهاند. این نیز کاملاً درست و پذیرفته است و به همین جهت، فصل اول این کتاب را به بحثی مختصر درباره همین مطلب اختصاص دادهایم و در آن جا دیدگاه تأویلی شیخ محمود شبستری را در این باب، که در گلشن راز آمده، و نیز دیدگاه رمزی را مرور کردهایم.
در عین حال، رمزی بودن تعابیر مربوط به میخانه، یا تأویلی بودن آنها پاسخ سؤال ما نیست، و ما میتوانیم باز هم بپرسیم که عرفای ما برای بیان مراد خود چرا از این گونه تعابیر و این رمزها استفاده کردهاند؟
در پایان این نکته را بیفزایم که در این کتاب، عمدتا به اشعار حافظ، و گاه به رباعیات خیام، استناد کردهام و تصوّرم این است که نزد سایر شعرای بزرگ ما نیز زمینه خوبی برای مطالعه و تحقیق درباره «ادبیات میخانه» وجود دارد و امیدوارم دانشجویان فلسفه، عرفان و ادبیات، این موضوع را پیگیری کنند.
به امید آن که خواندن این اثر، افق تازهای را در برابر خواننده گرامی بگشاید.
و هو المستعان
نصرالله حکمت