در روزگار گذشته، متنخوانی جزئی از سنّت آموزشی ما بود. امروز امّا این سنّت الاّ در برخی از حلقات، منسوخ شده؛ و جای آنرا خواندن کتابهایی سهلالوصول که حاوی اطّلاعات عمومی است، گرفته است.
از جانب دیگر وقتی سراغ آثار و متونی میرویم که در سنّت حکمی ـ عرفانیِ ما نگاشته شده، و آنها را متروک و مظلوم و غبار گرفته میبینیم، گریستن و اشک ریختن بر غربت این سنّت، کمترین اظهار تأسّف است.
بهراستی چه چیز اتّفاق افتاده است که از در و دیوار، ترجمه میبارد؛ ترجمه آثار و افکاری بیرون از دایره فرهنگ خودمان، درحالیکه افکار و اندیشههای خودمان، زیر تلّی از بیمهری و جفایِ خودمان خاک میخورد. در چنین وضعیتی بیدرنگ این پرسش به ذهن میآید که: آیا ما دوستدار معرفت، و دلداده حقیقت، و تشنه افکار و اندیشههای بدیع و رهگشا و مفیدیم، از هر که و در هر کجا که باشد؛ یا اینکه دوستدار اندیشه و تفکریم مشروط به این که بیرون از فرهنگ خودمان باشد؟!
یاللعجب، ما دقیقا همانیم که شیخ اجل سعدی شیرازی گفت: «یکی بر سر شاخ بُن میبرید».
نگارنده چنین میاندیشد که ما «سخن استوار» و «نظریه» کم نداریم، بلکه «سخنشناس» و «نظریهشناس» کم داریم و یا اصلاً نداریم. درد ما این است که نظر و صاحبنظر را نمیشناسیم و مادام که این درد را درمان نکنیم، همین است که هست.
یکی از متون مهجور و متروک ما که سالها است چشم بهراه ما است تا آنرا بخوانیم و دربارهاش بیندیشیم، کتاب فتوحات مکیه شیخ اکبر است. این بنده کوشیده است تا بخشهایی از این کتاب مستطاب را متنخوانی و تفسیر کند؛ و مورد بحث و بررسی، و نقد و گفتوگو قرار دهد. اثر حاضر نخستین گام نگارنده در این راه است. دلم میخواهد که اگر خدا بخواهد گامهای دیگری نیز در این زمینه بردارم.
نگارنده، کتاب فتوحات مکیه را ـ که ایزوتسو اقیانوسی موّاج و خروشان میداند ـ جنگلی پُرشکوه و باصلابت و خوفناک میبیند که لبریز از درختانِ درهم فرورفته و سر به آسمان برداشته است. سیر و سیاحت در این جنگل، دل شیر میخواهد. البته راقم این سطور، مدّعی آن نیست که دل شیر دارد، امّا میکوشد ادای کسانی را درآورد که دل شیر دارند.
ابنعربی شناسیِ موجود، بیشتر مولود کتاب فصوصالحکم، آنهم با شرح و خوانش قیصری است و ابنعربیِ فتوحات و سایر آثار، تقریبا ناشناخته است.
کتاب فتوحات هیچگونه شرح و تفسیری ندارد؛ و همینامر سبب شده است که به هنگام خواندن آن، این احساس در ما پدید میآید که با مؤلّف متن، بیواسطه و مستقیم مواجه شدهایم. درعینحال، این متن، از آنگونه متون نیست که با خواندن بخشهایی از آن، مطمئن شوی که سیمایی از مؤلّف آنرا دیدهای. نه، هرگز چنین نیست. انگار مؤلّف، دایما پشت تنه ستبر درختان این جنگل، به اینسو و آنسو میپرد؛ گاه خود را نشان میدهد، سپس پنهان میکند و دوباره آشکار میگردد و باز نهان میشود و تو را بیوقفه به اینسو و آنسو میکشاند و میدواند و خسته و درماندهات میکند.
اساسا وضعیت و ساختار این کتاب، با کتابهایی که ما امروز میشناسیم و به آنها خو کردهایم، کاملاً متفاوت است. همه کتابهای امروزی و بسیاری از کتب پیشین، نظم و ترتیب و فصلبندی و ساختار خاصّی دارند که با مراجعه به فهرست محتویات آنها میتوانیم به فصل مورد نظر مراجعه کنیم و آنچه را که میخواهیم بهدست آوریم. امّا در این کتاب، احوال دیگری جاری است. احوال این کتاب، احوال انسانی است که در سراسر عمر خویش، همه چیز را همواره و در اشکال گوناگون تجربه میکند و با آنها بهسر میبرد؛ و این احوال، تابع هیچ منطقی برای فصلبندی و نظم و نسق نیست. بهراستی کدام انسان است که میتواند برای گریه و خنده، غم و شادی، و قبض و بسط خویش برنامهریزی، و آنها را فصلبندی و تنظیم کند؟ آدمی در اوج شادی و نشاط، ناگهان و بدون پیشبینی با یک رویداد، یا قصّه یا پدیدهای مواجه میشود که او را غرق در غم و اندوه و فغان میکند.
کتاب فتوحات، انسانی است دارای گوشت و پوست و خون و استخوان که همه عمر خویش را در جریان زندگی و همراه با همه فراز و نشیبها، و نیش و نوشها، و خوب و بدها، و شادیو غمهایش زیسته است. بنابراین وقتی میخواهی این کتاب را بخوانی، چنین نیست که به فلان باب مراجعه کنی و هرآنچه که انتظارش را داری، در آنها بیابی. نه، اینگونه نیست. به باب مورد نظر رجوع میکنی و آنرا میخوانی و سعی میکنی که با مؤلّف، همراه و همدل شوی و بفهمی و بحث را به پایان بری. امّا فردا که به باب دیگری مراجعه میکنی و موضوع دیگری را مورد مطالعه قرار میدهی، ناگهان میبینی که در میانه بحث، راجع به آنچه دیروز خواندهای، نکتهای تازه میگوید. بههر صورت، خواندن فتوحات، صبر و حوصله و قرار و شهامت و دقّت و شرح صدر و اشتیاقِ تقرّب به حقیقت، میطلبد.
کار ما در این متنخوانی و تفسیر چنین بوده است که نخست یکی از ابواب فتوحات را که حاوی بحث درباره «معرفتشناسی عرفانی» است انتخاب کردهایم. بهنظر میرسد که در روزگار حاضر، تقدّم این مبحث، جای شگفتی و تعجّب ندارد. روش کار ما بدینگونه است که در یک بخش، متن عربی و ترجمه فارسی آنرا آوردهایم. پس از آن وارد تفسیر شدهایم و عبارات هر فقره را مورد بحث و بررسی قرار داده و آنرا تفسیر کردهایم.
لازم است توجّه خواننده را به این نکته در شیوه تفسیر خود جلب کنم که تفسیر عبارات متن، از یکسو برگرفته از خود کتاب فتوحات است؛ بدینگونه که بحث ابنعربی را درباره همان موضوع، از پارهای از موارد و مواضع دیگری که وی درباره آن گفتوگو کرده، اخذ کردهام؛ از سوی دیگر، مولود تأمّل و برداشت نگارنده، و تقریر او است.
اکنون در جریانِ مطالعه این کتاب، ذکر سه نکته خالی از فایده نیست:
۱. کوشیدهام ـ و نمیدانم تا چه اندازه موفق بودهام ـ که از آوردنِ مباحث تخصّصیِ صرف، و سوق دادنِ موضوع بهسوی طرح اصطلاحاتِ فنّیِ عرفان، پرهیز کنم و تا آنجا که مقدور است، بحث را به گونهای روان و سهلالوصول مطرح کنم. لازم بهذکر است که خود ابنعربی در کتاب فتوحات کوشیده است تا بهجای طرح مباحث تخصصی، و اصطلاحات فنّی و گفتوگو در باب موضوعاتی انتزاعی و بیحاصل، با بیانی روان، و زبانی شیوا مسایلی را مورد بحث قرار دهد که آدمی در زندگی خود به نحوی با آنها سر و کار دارد.
۲. پارهای از مسایلی که ابنعربی در متن مورد بحث در این کتاب مطرح کرده، بهخصوص با عطف توجّه به طرح همان مسایل در سایر ابواب فتوحات، دامنهای گسترده و دور و دراز دارند که اگر میخواستیم به تفصیل وارد بحث از آنها شویم، باید از موضوع بحث، خارج میشدیم. از اینرو این مسایل را به اندازه مجال حاضر، مورد مطالعه قرار داده، و تفصیل بحث را به مجلّدات دیگر این مجموعه، و مباحث دیگر موکول کردهایم. بهعنوان نمونه بحث از «عقل» و «عقلشناسی» در عرفان محییالدین را به تناسب مسایلی که در این باب آمده، به میان آوردهایم امّا بحث اختصاصی و مفصّل درباره جایگاه عقل در عرفان وی، اثری مستقلّ و جداگانه طلب میکند.
۳. در جریان شرح و تفسیر، گاه به اقتضای موضوعی که در متن آمده، برخی از مباحث، تکرار شده است؛ البته نه به اینگونه که همه مبحث تکرار شده باشد، بلکه به این صورت که به تناسب موضوع، به یک مطلب اشارتی رفته، سپس تفصیل آن در جای دیگری آمده است؛ یا نظر به اهمّیت موضوع، مثلاً نقد قوای ادراکی، یا نقد منطق، جوانب دیگر بحث، ذیل تفسیر فقرهای دیگر، گشوده شده است. علاوه بر اینها، نگارش این کتاب، با وقفه یک ساله رفتن به فرصت مطالعاتی، همراه شد و شاید این وقفه نیز خالی از تأثیر نبوده است.
این باب از فتوحات که عنوان آن «فی معرفة مقام المعرفة» است (و در جلد سوم از فتوحاتِ ۸ جلدی آمده) مشتمل بر مبحثی است درباره «شناخت معرفت» و نظریه خاصّ ابن عربی در حوزه معرفتشناسی.
کتاب حاضر، این نظریه را مورد تفسیر و نقد و بررسی قرار داده است.
ادامه بحث مشتمل بر بیان «هفت دانش» است که عبارتند از:
۱. دانش اسمای الهی
۲. دانش تجلّی حق
۳. دانش خطاب خدا به بندگان
۴. دانش کمال و نقص در پهنه هستی
۵. دانش انسان به حقایق وجود خویش
۶. دانش خیال
۷. دانش دردها و درمانها.
اگر خدا بخواهد بحث ابن عربی درباره این «هفت دانش» را نیز متنخوانی و تفسیر خواهیم کرد و منتشر خواهد شد انشاءالله.
بمنّه و کرمه
نصرالله حکمت