یکی از سبک های ادبی داستانی که حس ماجراجویی و کاوشگری افراد را تحریک میکند سبک پلیسی-جنایی است. معمولا در این داستان ها یک گره میان است و خواننده همراه شخصیت اصلی در پی باز کردن گره تا انتها برای یک ماجراجویی هیجان انگیز آماده میشود. ژرژ سیمنون نویسنده معروف بلژیکی که در این سبک استادی تمام عیار است در رمان تبهکار روایتی معمایی از یک قتل دارد.
کتاب تبهکار نوشتهی ژرژ سیمنون رمانی است کوتاه در ژانر پلیسی-جنایی که اولین بار در سال 1948 منتشر شد. موضوع این رمان درباره دکتری به نام هانس کوپروس است که برای اجرای نقشه ای به آمستردام سفر کرده است. دکتر کوپروس اولین سه شنبه هر ماه به آمستردام سفر میکند؛ اما این بار در ماه ژانویه در سفرش اتفاقی عجیب و شوکه کننده برای او می افتد. دکتر متوجه خیانت زنش میشود و تنها چیزی که او در تمام لحظات خود در این سفر به آن فکر میکند خرید یک تپانچه برای انتقام است.
سیمنون در رمان تبهکار شخصیتپردازیهای کمنظیر و پیچیده ای دارد تا ژانر جنایی خود را برای خواننده زنده و ماجراجویانه نگه دارد. او خواننده را وارد فضایی از داستان میکند که هر چه از صفحات کتاب میگذرد جذابیت خواندن برای کشف پایان بیشتر میشود. سیمنون در داستانهای جنایی خود از جمله داستان تبهکار حوادث را طوری طراحی میکند که کاملا واقعی به نظر برسند و خواننده خود را به عنوان کاراگاه در قلب داستان ببیند. شخصیتهای داستان بر حسب عواطف و صفات روحی خود و بدون دخالت یا راهنمایی از سوی نویسنده رفتار میکنند و این همان نکته ی برجسته درباره ی داستانهای سیمنون است. او شبیه یک جراح با تجربه روان انسانها را هوشنمندانه کالبدشکافی میکند و لایه های پنهان شخصیتی آنها را به مرور بر ملا میکند. ترسها، عقدهها، وابستگیها و رنجهای روحی این شخصیت ها در رمان های او به ویژه تبهکار به خوبی دیده میشود.
ژرژ سیمنون نویسنده داستان های پلیسی جنایی در سال 1903 در بلژیک به دنیا آمد. سیمنون زمانی که تنها 19 سال داشت پدرش را بر اثر سکته قلبی از دست داد و برای تامین مخارج ناچار به ترک تحصیل شد. در نهایت به عنوان خبرنگار در یکی از روزنامههای بلژیک کار پیدا کرد و همانجا مشغول شد. این کار باعث شد سیمنون مهاتهای زیادی کسب کند و با طبقات مختلفی از مردم جامعه در ارتباط باشد. تندنویسی و ویرایش هم از مهارت های دیگری بودند که او در این مسیر کسب کرد و باعث شد بعدها سرعتش در نگارش و آماده کردن آثارش برای چاپ مثال زدنی باشد. سیمنون خبرنگار جنایی هم بود و بسیاری از شیوههای تحقیقات پلیسی را در این زمان یاد گرفته بود، این آموختهها زمان خلق داستانهایش به کارش آمد و باعث شد در این ژانر بسیار موفق باشد.
ژرژسیمنون ابتدا با نام مستعار ژرژسیم شروع به نوشتن و چاپ داستانهای عامهپسند کرد. اولین رمان او «بر پل دز ارش» نام دارد که با نام مستعار منتشر کرد. گزارشهایی وجود دارد که مدعیاند سیمنون از نام های مستعار زیادی برای نوشتن رمان های خود استفاده کرده است. او با این نامها رمانهای بازاری و عامهپسند مینوشت و البته توانست از این راه اوضاع مالی خود را به حد خوبی برساند. ژرژ سیمنون سال 1923 با زنی به نام رژین ازدواج کرد و به فرانسه رفت.
از سال 1930 ژرژ سیمنون فعالیت حرفه ای اش را به عنوان نویسنده آغاز کرد. مجموعه داستانی کارآگاهی برای انتشارات فایار از اولین کارهای او بود که قهرمان همهی آنها کارآگاهی به نام ژول مگره بود. کارآگاه مگره دیگر امضای آثار سیمنون بوده و شخصیتپردازی او در هر رمان نسبت به رمان قبلی بهقدری کامل شده است که بعضی گمان میکردند که شاید برداشتی از شخصیت خود نویسنده باشد؛ اما ژرژ سیمنون در مصاحبههای بسیاری بر این نکته تأکید کرده است که: «من کمیسر مگره نیستم»، افراد زیادی هم وجود دارند که معتقدان بسیاری از جنبههای شخصیتی کارآگاه مگره از پدر نویسنده وام گرفتهشده است.
اولین داستان از مجموعه داستانهای ژول مگره رمان «مسافری که با ستاره شمال آمد» بود که در سال 1931 منتشر شد. پس از آن و تنها در طی سه سال، سیمنون 19 رمان دیگر از مجموعهی کارآگاه مگره را نوشت. بعد از انتشار داستانهای مگره و محبوبیت مجموعه کتابهای او در همین زمان کوتاه، سیمنون تصمیم گرفت ماجراهای این شخصیت را ادامه ندهد. او در نوزدهمین داستان، کارآگاه مگره را بازنشسته کرد.
حس خطر چنان با آگاهی از واقعیت روزانه و همه آن چیزهای قراردادی و مبتذل آمیخته بود که دکتر کوپروس را بیش از پیش سرحال و خوشحال می کرد. اثرش مثل آن بود که حسابی کافئین خورده باشد.
دکتر کوپروس که اهل شهر «سنیک» در ایالت «فرزلاند» بود بار دیگر وارد آمستردام شده بود. همیشه اولین سه شنبه هر ماه به آن شهر می آمد. حالا ماه ژانویه بود و بر حسب معمول پالتویی با یقه برگردانی از پوست حیوان دریایی پوشیده و برای جلوگیری از نفوذ برف، گالش به پا کرده بود.
این جزییات در حد خود خالی از اهمیت بود، اما برای نشان دادن این که سه شنبه به خصوص، به هر حال درست مثل سایر سه شنبه هاست، به درد می خورد. وقتی دکتر از ایستگاه آجری قرمز رنگ و قشنگ بیرون آمد یک سره به مهمان خانه ای رفت و گیلاسی نوشیدنی خورد. همیشه کارش همین بود، گو این که هیچ وقت به کسی بروز نمی داد. آخر برای آدمی در موقعیت او زیاد مناسب نبود که ساعت ده صبح به مهمان خانه برود.
تمام شب برف باریده بود و هنوز هم میبارید. اما هوا روشن و شاد بود و دانههای برف با فاصله زیاد از هم به سوی زمین شنا میکردند و گاه گاه شعاع آفتاب از میان ابرها بیرون میزد.
یخبندان سختی بود و از این جهت برفها خشک مینمود و آدمهایی سرگرم روفتن و تل انبار کردن آنها بودند، در دو سوی کانالها، آبهای ساحلی به سرعت زیر ورقه نازکی از یخ قرار میگرفت. دوبه ها زیر بلورهای یخ برق میزدند.
حادثه با گیلاس دوم نوشیدنی که بیشازحد معمول بود شروع شد. بعد حساب اش را پرداخت، بینیاش را پاک کرد، برگردان پالتو را بالا زد، کیف زیر بغل و دستها در جیب از رستوران بیرون آمد.
اگر وقایع صورت عادی خود را میداشت، دکتر کوپروس پس از خروج از رستوران سوار تراموا میشد و به خانه خواهرزن اش میرفت، در ناحیه مسکوتی بالا دست شهر نزدیک باغهای گیاهشناسی، ناهار میخورد و ساعت دو بعدازظهر به محل کنفرانس میرفت
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۰۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 166 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۳۲:۰۰ |
نویسنده | ژرژ سیمنون |
مترجم | هما طهماسب |
ناشر | انتشارات نگاه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۲/۰۸/۱۳ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 10,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
این کتاب از سری کتابهایی که ژرژ سیمنون جدا از ماجراهای مگره نوشته مثل قبل با موشکافی روانشناسانه می خواد بگه که آدم چه بخواد چه نخواد باید با عاقبت کاراش رو به رو بشه.
کتابای سیمنون عالیند. شدیدا توصیه میکنم برای جنایی خونهای حرفه ای. جزو کلاسیکهای جهان کتابهای جنایی هستند.
تبهکار کتاب فوقالعاده ایه...!!
اصلا جالب نبود
خوشم نیامد
عاااالی
بدنیس