در این مجموعه مقالات، فلسفه اصالت وجودِ ژان پل سارتر، در قالبِ واقعگرایی برهنه و گاه مزین به ایدهآلیسم خودی نشان میدهد و تحلیل عنصر زیبایی از طریق بررسی سبکهای نقاشی دوران رنسانس و مجسمهسازی و نقاشی دوران مدرنیسم ــ سبکشناسی تطبیقی ــ فرجامی فیلسوفانه مییابد. منریسم تینتورتو و تفاوتهایش با هنر تیسین ــ سلطان پیر ــ ورونزه، کالیاری و...، نقد تعاملات رفتاری جاکوپو روباستی ــ جنگاور رزمگاه و هیولایی شیاد ــ و ونیز، بررسی خصایصِ فرصتطلبی، عقلانیت، جنون و تیزبینی هنرمندان این دوران و موضوعاتی از قبیل هنر موضوع هنر، رابطه میان نهایت و بینهایت، مطلق، پرسپکتیو، بورژوازی و مسایل جانبی خردهبورژاها، خلاقیت ذهنی و عینی و... از جمله محتویات چند فصل ابتدایی این کتابند که به سارتر، فرصت بررسی جامعهشناختی، تاریخی و هنری سبکهای نقاشی آن دوره را میدهد. نقد بیوگرافیک سارتر، اگرچه به تقبیح و تجلیل میانجامد، اما تا کالبدشکافی ذهن هنرمندان بزرگ آن دوره، سازمانها، کلیساها، مصرفکنندگان محصولات هنری و حتا وضعیت هنرمندان ممالک دور و نزدیک پیش میرود و نقاشی ــ مهارتی متشکل از مجموعه روشهای هنری و علمی و مزین به فرمولها و آداب و رسوم تشریفاتی ــ را تجزیه و تحلیل میکند. علت علاقهمندی و نظر خاص سارتر به جاکوپو روباستی، یأس و ناامیدی او است؛ یأسی که ریشه در حرکت خلاف جریانات حاکم داشت. دلیل دیگر، بخشندگی تینتورتو است. «وقتی تابلوهایش را نمیپسندیدند، آنها را میبخشید.»، چون قصد پیشی گرفتن از رقبا را در سر میپروراند. انجمن اخوتِ اسکیولاسن روکو، کروسیفری و کلیساهای دیگر، از جمله دستاویزهای تینتورتو برای بازاریابی فرهنگی بودند که با رگههای هوشمندی صورت میگرفت. «به نظر میآید که ریشه این ترفندها اخلاقی بود. شاید بتوان گفت که تظاهر و خودنمایی، صرفا ویژگی تینتورتو نبود، بلکه خصوصیت قرنی است که در آن زندگی میکرد.» سارتر، تینتورتو را انسانی پرکار، مضطرب، ستیزهجو، پرشور و بیپروا میداند و معتقد است «نیرنگهای جاکوپو، زاده قلبی ناآرام و روحی پرتلاطم است. قلبی که مقر مارهای گزنده است، مارهایی چون غرور، قباحت، جاهطلبی، پریشانی، ملامت، بداقبالی همیشگی، آرزوی پیروزی و تازیانه شکست.»
نیمه دوم کتاب، به مقالاتی درباره هنر مدرن اختصاص یافته است. سارتر، در بررسی احوال و آثار جاکومتی مجسمهساز ــ نقاش، به موضوعاتی از قبیل فاصله و تنهایی نقب میزند و اینها را لازمه واقعیت میداند. «این فاصله حلقهوار چیست که تنها به مدد واژگان میتوان بر آن پلی زد؟ شاید این فاصله، عدم، در شکل خلاء باشد.» در واقع، جاکومتی میخواست به کمک مجسمهسازی مغازله مانندش به تعریفی صریح از خلاء موجود در میان اشیا و انسانها دست یابد. پرسش اساسی جاکومتی در وادی نقاشی نیز این است: «چطور میتوان خلاء را نقاشی کرد؟» جاکومتی به حذف و کوچکسازی و مینیاتوریسم رو آورد و برخلاف کلاسیکها که تابلو را پر میکردند از هستی و دنیا، تابلوهایش را از نیستی ـ هستی پر کرد. جاکومتی این پرسش را به ذهن متبادر میسازد: «چرا هستی بر نیستی مرجّح است؟» نهایت، محدودیت، پیوستگی عناصر هستی، حدپذیری یک شیء، نمود و تجسم، موجودیت، انتقال از هستی به نیستی، نفی تجسم خارجی و خصوصیت هر جایی بودن از جمله مسایلی است که سارتر در بررسی آثار جاکومتی به آنها نزدیک میشود.