دیریست که نام بلند راسل در ایران، پایتخت حکمت مشرق زمین پیچیده است بدون آنکه آثار عمیق او در دسترس فارسی زبانان قرار گیرد و این مانع تفکر جدی درباره گوشهای از فلسفه غرب از ناحیه کسانی خواهد بود که حتی با وجود دانستن زبان خارجی همچنان به فارسی میاندیشند و به کمک زبان مادری افکار خود را سامان میدهند. به تصدیق همه صاحبنظران این کتاب مهمترین اثری است که درباره لایبنیتس به رشته تحریر درآمده و خود نیز از مهمترین آثار فلسفی راسل است. در این کتاب فیلسوفی به نظاره دقیق فیلسوفی نشسته است و درستتر آنکه، راسل پیش از سی سالگی (زمان تألیف این اثر) هنوز به این نام شهره نبود. لایبنیتس نیز غریب و ناشناخته بود فیلسوفی جبون با دو گونه سخن که به زیرکی جز از چشم بزرگانی چون کانت مستور مانده بود. در کتاب حاضر که ترجمه آن به لحاظ عنایت علاقمندان میرسد لقاحی معنوی رخ داده که به زایش و آشکار گشتن دو فیلسوف منجر گشته است. در این اثر راسل خود را نیز به همان اندازه بر ملا ساخته که لایبنیتس را.
یکی از دلایل عدم توجه به لایبنیتس در ایران شاید آن است که ما فلسفه غرب را از مصبّ آن رودی اخذ نمودیم که نامش فرانسه است. در آغاز راویان فلسفه غرب در ایران با زبان فرانسه آشنا بودند و طبعاً فلسفه غرب به روایت فرانسویاش را به ما آموختند و ازاینرو درک ما از لایبنیتس دچار نقصان شد زیرا مطابق این روایت دکارت در ردیف یکی از پنج فیلسوف بزرگ جهان قرار دارد و اسپینوزا و لایبنیتس جز تابعان او نیستند و این چیزی است که در این کتاب محل توجه نیست و اساساً مطالعه لایبنیتس دکارتی وجهه همت راسل قرار ندارد. شتاب ما در فراگیری فلسفه غرب توجه به دکارت و عزل نظر کردن از پیروانش را موجه میسازد. دکارت فیلسوفی آسان فهم است چون از گذشته و سنت فلسفی بریده است در بادی نظر درک فلسفهاش چندان محتاج آموزش مقدمات مفصل و پیچیده کلاسیک نیست که این البته عیب دکارت نیست. شاید بتوان با همتی چند روزه طول و عرض نظام فلسفی او را در نوردید اما دستیابی به لایبنیتس چنین آسان نیست و این کتاب خود گواهی است بر آن.