«محمود دولتآبادی» بیش از بیست سال از عمرش را وقف خلق داستانهای فارسی بومیکرده است و همهی آثارش از داستانهای کوتاهش تا کلیدر چند جلدیاش همه از نثری اعجازکننده برخوردار هستند. کتاب«ادبار و آینه» مجموعهای از داستانهای کتاب او برگی کوچک از گنجینهی باارزش این نویسنده است که کم از آثار بلند او ندارند.
کتاب«ادبار و آینه» داستان بلندی از «محمود دولتآبادی» است که به مجموعهی «کارنامه سپنج» تعلق دارد. این مجموعه طی سالهای 1341 تا 1355 به نگارش درآمده است و شامل یازده داستان کوتاه و بلند است که تجربههای اولیهی داستاننویسی این نویسنده را در برمیگیرد؛ داستانهای دیگر این مجموعه عبارتاند از «بیابانی و هجرت»، «از خم چنبر»، «گلدستهها و سایهها»، «سفر»، «آوسنه بابا سبحان»، «با شبیرو»، «عقیل عقیل»، «دیدار با بلوچ»، «روز و شب یوسف» و «گاواربان». «محمود دولتآبادی» دربارهی این مجموعه گفته است: «این داستانها در دورهای از زندگی من نوشته شدهاند که جا و مکانی برای نوشتنشان نداشتم و تقریباً همهشان را در قهوهخانههای تهران و عمدتاً در قهوهخانه وطن - کنار ورودی سینما سعدی - مینوشتم از صبح تا نهار بازار، که قهوهخانه شلوغ میشد. وقتی پول دیزی نداشتم پا میشدم میرفتم بیرون، نصف نان میخوردم. و با خلوت شدن قهوهخانه برمیگشتم آنجا و مینشستم پشت همان میز کوچک ته آن باریکه. زمستانها همپشت به دیوار گرم مطبخ میدادم تا بدنم جان بگیرد.»
کتاب«ادبار و آینه» بهصورت مستقل سال 1384 از سوی انتشارات نگاه منتشر شد که خود شامل پنج داستان کوتاه به نامهای ادبار، مرد، بند، آینه و ته شب است. این داستانها نیز مانند سایر آثار این نویسنده روایت زندگی مردمان روستایی است که در دهههای چهل و پنجاه درگیر فقر و مشکلات هستند. «محمود دولتآبادی» براساس تجربهی زیستهاش در روستا و لمس سختیهای زندگی آنها این داستانها را با زبانی شیرین نوشته است و با فضاسازی درست از زندگی روستاییان خواننده را به عمق وقایع داستان میبرد. داستان ادبار، اولین داستان این اثر شرححال پسری به نام «رحمت» است که از بیماری رنج میبرد و پدرش روستا را ترک میکند و به شهر میرود. او در انتظار پدر مینشیند و داستان را شکل میدهد.
«محمود دولت آبادی» نویسندهی مطرح ایرانی در 10 مردادماه سال 1310 در روستای دولت آباد سبزوار به دنیا آمد. او در نوجوانی با سینما و تئاتر آشنا شد و به تهران آمد. او فعالیت در دنیای هنر را آغاز کرد و در تئاتر پارس مشغول به کار شد. او در کلاسهای بازیگری آناهیتا شرکت کرد و توانست در نمایشهای مهمی از «برتولت برشت»، «بهرام بیضایی» و «اکبر رادی» حضور داشته باشد. او از همین دوران نوشتن را آغاز کرد و در دههی چهل اولین داستانش را منتشر کرد. در آن دوره که مصادف با اتفاقهای اجتماعی و سیاسی ایران بود این نویسندهی بزرگ در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی شرکت میکرد و مسائل اجتماعی را دستمایهی داستانهایش قرار میداد.
«محمود دولت آبادی» نویسندگی را بهطور حرفهای دنبال کرد و رمان، مقاله، نقد ادبی، نمایشنامه، فیلمنامه و سفرنامه نوشت که جزو آثار ماندگار و برجستهی ادبیات معاصر فارسی هستند. او نویسندهای پرکار و موفق است که اکثر آثارش تصویری از رنج و فقر مردم است، مهمترین اثر ادبیاش «کلیدر» است که نگارش آن را از دههی پنجاه آغاز کرد و بیش از یک دهه برای آن زمان گذاشت. این رمان داستان خانوادهای روستایی است که در اطراف شهر سبزوار زندگی میکنند و تحت تأثیر اتفاقهای مربوط به دههی چهل و پنجاه قرار میگیرند. این داستان که در چندین جلد است یکی از شاهکارترین آثار حماسی ادبیات معاصر ایران و دومین اثر بلند ادبی جهان است و «دولت آبادی» برای آن نامزد دریافت جایزهی نوبل ادبیات شد.
«محمود دولت آبادی» نویسندهای شاخص در ادبیات فارسی است، او موفق به دریافت جایزه «یان میخالسکی» برای رمان زوال کلنل در سال ۲۰۱۳ میلادی شد و سال 2014 نشان «شوالیه هنروادب» از دولت فرانسه را دریافت کرد. از آثار دیگر این نویسنده که نسخهی الکترونیک آنها در فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است میتوان به «آن مادیانِ سرخیال»، «سفر»، «روز و شب یوسف»، «دیدارِ بلوچ»، «گلدسته و سایهها» و «گاوارِبان» اشاره کرد.
یک سال و خردهای گذشت. رحمت، جانی گرفت و به راه افتاد ولی پای راستش از مچ کمی خمیده بود و کوتاهی میکرد. شانه چپش هم بالا آمده بود و به پشت سرش نزدیک شده بود، و موقع راه رفتن، در هر قدم، بدنش به جلو خم میشد و سرش تکان میخورد. درگیر و دار اینیک سال و خردهای، بااینکه هیچوقتش بیدرد نبود، توانست آنچه را که لازم داشت و نداشت و در آینده به کارش میآمد و نمیآمد، یاد بگیرد و جذب کند، مثل هر طفل دیگری، هر شرطی را از بزرگترش بپذیرد، هر چیز بهش میگویند، گوش کند. به هر جا راهیاش میکنند، با سر برود و هر کاری که پیشش میگذارند، با شوق تمام کند تا بچه خوب و سربهراهی باشد. چهاردیواری کوکب، راه و رسمی معلوم و معین داشت که بلد شدن و عمل کردنش بر رحمت مثل اصول دین واجب بود. با مشتریها باید به خوشی سلام و علیک کند. وقت بهوقت، کوزه را از آب دستنخورده بالای جوی، پر کند و بیاورد. دوروبر زیرزمین، روی رفک و تاقچه ها را جارو کند. رخت و لباسهای خودش و کوکب را پاک و پاکیزه، آب بکشد. روی دیوار پهن کند و خشک که شد، جمع و تا کند. چای را خوب و رسیده، به عمل بیاورد و بریزد توی پیاله؛ طوری که کف بالا نیاورد. پای چراغ، یک پهلو بخوابد و شیره چاق کند. گاه و بی گاه هم برای اينکه توی نی را صاف کند، بستی بزند. توی دوده را قشنگ بتراشد و سوخته تریاکها را به پاکیزگی، توی قوطی خودش جا بدهد و از زهرچشم کوکب هم، که جای مادرش بود، حساب ببرد. و مشتی کارهای جورواجور دیگر که او را به هیبت یک تیله انگشتی کج درآورده بود و زیر سقف سیاه و دوده بسته کوکب، چرخ و تابش میداد. از همه کارها، آبگوشت را فقط خود کوکب بار میکرد، آنهم به این خاطر که باور داشت کسی به خبرگی خودش نیست و ادعا داشت که در جوانی، سرکلفت حاج ملای میرخدا رحمتی بوده است. روزهایی هم بعد از ناهار، کوکب توی آفتاب پشتبامش مینشست، پاهایش را رویهم دراز میکرد و سرش را به دامن رحمت میگذاشت و میگفت: «بجورش» و یک خرمن موی پژمرده را روی پاهای رحمت میریخت. رحمت هم ناخنهای نازکش را توی موها فرومیبرد و با دقت وارسی میکرد و جموخی اگر پیدا میشد، با نوک انگشتش بیرون میکشید و میان دو ناخن شستاش فشار میداد. که میترکید و خون کبودی پشت ناخنهایش پخش میشد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 641.۲۴ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 128 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۱۶:۰۰ |
نویسنده | محمود دولت آبادی |
ناشر | انتشارات نگاه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۲/۰۸/۱۲ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
دو داستان در این مجموعه بیش از سی سال اختلاف در زمان نگارش دارند و تغییرات مشهودی را نشان میدهند. دولت آبادی که نوشته هایش رگه های اگزیستانسیال و سرشار از تجربه زیسته دارد تا نویسنده ای که سمبولیسم انگار بر قلمش احاطه دارد و البته من اولی را بسیار بیشتر میپسندم دو داستان هم با مجموعه لایه های بیابانی مشترک اند اما شاید بتوان وجه مشترک داستانهای این مجموعه را در محوریت یک نفر دانست که مساله ای را، اغلب معطوف به شرایط خودش، فهمیده و دست به تغییر میزند. تغییری گاه مخرب که طومار وضع را به هم می پیچد تا وضعیتی مضحک که خودش را مضمحل میکند
مثل تمام اثار استاد خواندنی و پرکشش بود.