بلوچ کیست؟ نمیدانم شما در پیکرهی آرام، زمخت، خاموش و افراشته یک نخل دقیق شدهاید؟ نخلی بر گسترهی بیکران و پرآفتاب کویر؟ هر بلوچ یک نخل است و روح هر بلوچ یک بیابان پرآفتاب. بلوچ خوی شتر را دارد. مهربان، آرام بردبار، مقاوم و پرتوان. اما پرکینه. ژرف کینه. همچو کینهی شتر. بلوچ نیرویی بکر و خالص است. شیره و جوهر طاقت و توانائی است. بلوچ، دروغ به آن معنی که میان ما رواج دارد، نمیگوید. دله دزدی نمیکند. بلوچ ، دعوا به معنای خروسجنگیاش چاقوکشی، قدارهکشی و عربدهجوئی به معنای جلف و خودنمایانهاش نمیکند. هم به این لحاظ زود از کوره در نمیرود. به این و آن نمیپرد. فحش نمیدهد. پیشه بلوچ کار و قناعت است. سماجت بلوچ، نجابت نخل را دارد در چمبره بیابان و آفتاب و شن.
کتاب «دیدارِ بلوچ» سفرنامهای جامعهشناختی اثر «محمود دولت آبادی» است که در سال ۱۳۵۳ به نگارش درآمده است. چاپ نخست آن مربوط به سال ۱۳۵۶ است و پس از آن به زبان بلوچی ترجمه شد. این کتاب جزو مجموعهی «کارنامه سپنج» این نویسندهی بزرگ است. این مجموعه شامل ده داستان کوتاه و بلند دیگر «بیابانی و هجرت»، «از خم چنبر»، «گلدستهها و سایهها»، «ادبار و آیینه»، «سفر»، «با شبیرو»، «عقیل عقیل»، «آوسنه بابا سبحان»، «روز و شب یوسف» و «گاواربان» است که طی سالهای 1341 تا 1355 به نگارش درآمدهاند. نثر و محتوای این داستانها بازتابی از تجربههای اول داستاننویسی «محمود دولت آبادی» است و بیشتر روایت وضعیت اجتماعی و نابسامان زندگی روستاییان است. کتاب «دیدارِ بلوچ» را به طور مستقل «نشر نگاه» سال 1383 منتشر کرده است که نسخهی الکترونیک این اثر در این صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
«دیدارِ بلوچ» شرح لایههای پنهان زندگی مردمی دورافتاده است که با کمترین امکانات زندگی میکنند. مردمی گرم و شورانگیز که به دور از هیاهوهای شهرهای دیگر زندگی را میگذرانند. «محمود دولت آبادی» براساس تجربههای سفر پنجروزهاش به این منطقه توصیف دقیقی از اجتماع آنجا ارائه میدهد.
«محمود دولت آبادی»، نویسندهی برجستهی ایرانی در مرداد سال 1319 در یکی از روستاهای اطراف سبزوار به دنیا آمد. او در نوجوانی مشاغل مختلفی را تجربه کرد و برای تحصیلات دورهی دبیرستان به سبزوار و مشهد رفت. او در پی علاقهاش به نمایش و تئاتر به تهران رفت و در تئاتر پارس شروع به فعالیت کرد. او در کنار حضور در اجراهای مطرح، نوشتن داستانهایش را آغاز کرد. این نویسنده پانزده سال از عمرش را وقف نگارش «کلیدر» کرد که درنهایت در ده جلد منتشر شد. اولین جلد این اثر در سال 1357 منتشر شد، داستان این اثر روایت زندگی یک خانوادهی روستایی است که در دههی چهل و پنجاه زندگی میکنند. آنها نیز همانند مردمان دیگر این سرزمین درگیر جریانات سیاسی قبل از انقلاب 57 هستند. این اثر دومین رمان بلند جهان و طولانیترین رمان فارسی است و سبب شهرت جهانی این نویسنده شد؛ او برای این اثر نامزد جایزهی نوبل ادبیات شد.
«محمود دولت آبادی» همواره در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی شرکت کرده و مضامینی همچون آزادی و رنج مردم را درونمایهی آثارش قرار داده است. او در دههی پنجاه دستگیر شد و مدتی را هم در زندان سپری کرد؛ زیرا داستانهایش در وصف رنج و وضعیت نابسامان زندگی روستایان است. این نویسنده براساس تجربهی زیستهاش در روستا مردمان این طبقه از جامعه را بهخوبی به تصویر میکشد. او در میان داستانهایی بسیار پرکشش و جذاب مضامین اجتماعی و گاهی عاشقانه را روایت میکند و دیالوگها را در فرازوفرود داستانها به جان آدمی مینشاند.
«آن مادیان سرخ»، «آینه» و «روز و شب یوسف» از آثار دیگر این نویسنده هستند که نسخهی الکترونیکشان در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود هست. کتابهای این نویسنده علاوه بر اینکه توجه خوانندگان فارسیزبان را به خود جلب کرده است، به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، سوئدی، چینی و عربی نیز ترجمه شدهاند. سال 2013 ترجمهی رمان «کلنل» از او نامزد جایزه بهترین کتاب ترجمه در آمریکا شد. همچنین این نویسنده سال 2014 بالاترین نشان افتخار کشور فرانسه، «نشان شوالیه هنر و ادب» را دریافت کرد.
مرا با فقر دیداری کهنه بوده است. کهنه به همان کهنگی دیدار مادرم. به همان کهنگی خطوط چهره و چینهای ژرف پشت ابروان پدرم. به ژرفای آن نگاه پیر و روشن. با این همه دیدار سیمای مادر و پدر، حالتهای گوناگون آن هرگز برای انسان کهنه و خستهکننده و تکرار نمیشوند.
شاید کهنه بشوند. اما تو نمیتوانی چشم از روی مادرت و فقر برداری. تو از اویی و او تو را به جهان داده است. تو و او دو جزء یک ترکیب هستید.
این است که فقره همچنان که کهنه است. همواره تازه است. زیرا جلوهگاه فقر آدمی است و در او است که فقر نمود مییابد؛ و او پیوسته و گوناگون و هميشه نوچهره است. به گمانم تالستوی بزرگ عبارتی در این مضمون دارد که: «فقر به تعداد مردم فقیر، شکلهای گوناگون دارد.» همچنین است. فقر، اگر چه زمینهای واحد به رنگ خاکستری و کبود دارد؛ اما جلوههای آن در رنگها و رویههای گوناگون پنهان و پوشیده است و گهگاه رخ مینماید. یکی از چهرههای فقر نیز رنگ خون دارد.
امروز دو زن آذربایجانی در زاهدان دست به گدایی گشودند بلندبالا، سیاهچشم و پوشیده در چادر. اینان گدا نبودند. گدایی را همچون یک کار پیشهای تحمیلی آغاز کردند. ایشان از آنسوی سرزمین مایند. آذری هستند. در پی مردان خود به زاهدان آمدهاند. از آنسوی به اینسوی. راهی دراز و پرفرازونشیب. بیشتر پر نشیب و پرخم و چم. از کوه تا کویر. از سرپنجه قفقاز تا آستانه نور. آستانه خورشید. تا به خراسان. بریده جنگل و مه را. بریده خاک را. باد را. گناباد را. خستگی راه اما با ایشان نیست. خستگی جان هست.
بیخبری مدید از شوی بر آنشان داشته بوده که راهی شوند. راهی شده بودهاند. اما مردانشان نبودند. پندار اينکه مردهاند. اما نمرده بودند. چنین مپندار تو. چنین مپندار. در شرکتی به کار بودهاند. از همان شرکتها که نام بردم پیش از این. راهسازی و ساختمان. شرکت ورمی شکند و مزد کارگرهای خود را نمیپردازد. زیرا از دیدگاه شرکت تنها یک شرط و یک هدف در پیش است. سود. سود به نیروی بازوی مردان. چه آذری و چه گیلک. چه گیلک و چه بلوچ. سودی که درنیافت از هدف دورافتاده است. پس از وسیله نیز دور میافتد. [بازوی کار در نظرگاه شرکت چیزی جز وسیله نیست! ] پس آغاز آوارگی. آوارگی غریبان. از آن میان دو مرد آذری آواره میشوند. روسوی خانه ندارند. پس آغوش نارضای خویش به جزیره می گشایند.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 437.۷۹ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 76 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۲:۳۲:۰۰ |
نویسنده | محمود دولت آبادی |
ناشر |