«عجیب ترین خوی آدمی این است که می داند فعلی بد و آسیب رسان است. اما آن را انجام می دهد به کرات هم. هر آدمی، دانسته و ندانسته، به نوعی در لجاجت و تعارض با خود به سر می برد.
و هیچ دیگری ویرانگرتر از خود آدمی نسبت به خودش نیست.»
جملهای که خواندید از محمود دولت آبادی، یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر ایران است. بدون شک همهی خوانندگان حداقل یکبار نام اثر کلیدر را شنیدهاند و به جادوی این نوشته آگاه هستند. اما کلیدر رمانی طولانی است و اگر میخواهید مطالعهی آثار دولت آبادی را آغاز کنید بدون شک بهتر است با داستان کوتاههای او این کار را بکنید. کتابی که پیش رو دارید یکی از بهترین و مشهورترین داستان کوتاههای محمود دولت آبادی با نام بیابانی و هجرت است.
کتاب بیابانی و هجرت شامل دو داستان کوتاه است. این داستانها ابتدا در زمانی نوشته شدند که دولت آبادی مشغول نوشتن کلیدر بود. او برای اینکه درون مایه و ایدهی اولیهی این داستانها از یادش نرود آنها را یادداشت میکرد. مجموعهی این داستان ها در کتابی به نام کارنامهی سپنج منتشر شد. بعد از چند سال این داستانها به صورت جداگانه و مستقل توسط انتشارات نگاه منتشر شدند.
کتاب بیابانی و هجرت شامل دو داستان کوتاه است. اولین داستان این مجموعه هجرت سلیمان نام دارد و دربارهی مردی به نام سلیمان است که به همسرش مشکوک شده است. داستان در یکی از روستاهای مشهد اتفاق میافتد.
داستان دوم بیابانی نام دارد که در آن قهرمان داستان، ذوالفقار تحت زورگویی اربابش قرار میگیرد و برای گریختن از این استبداد دست به اقداماتی میزند که وقایع داستان را رقم میزند.
محمود دولتآبادی نویسندهی مشهور ایرانی متولد ده مرداد سال 1310 است. او متولد روستایی به نام دولتآباد در نزدیکی سبزوار است که دولت آبادی در همانجا تحصیلات دوران ابتدایی خود را تکمیل کرد. او برای تکمیل تحصیلات خود به مشهد رفت و در زمان زندگی در مشهد با سینما و هنر نمایش آشنا و به این حوزه علاقهمند شد. دولت آبادی برای تکمیل دانش سینمایی خود به تهران آمد و بهعنوان بازیگر در تئاترها ایفای نقش میکرد.
محمود دولت آبادی برای نخستین بار در دههی چهل بود که برای نخستین بار نوشتن را آغاز کرد. نخستین داستان کوتاه او «ته شب» نام داشت که در سال 1341 در مجلهای در تهران منتشر شد. بعد از انتشار اولین داستانش و موفقیت داستان کوتاهش او تصمیم گرفت که نویسندگی را بهصورت حرفهای ادامه بدهد. شاید فکر کنید که نویسندگی تنها کاری است که دولت آبادی در زندگیاش انجام داده است؛ اما حقیقت امر این است که دولت آبادی مشاغل زیادی مانند: چوپانی، کفاشی، کار روی زمین، صاف کردن میخهای کج، دوچرخهسازی، سلمانی و حروفچین چاپخانه را امتحان کرده است. ردپای شغلهایش را میتوان در کتابهایش مشاهده کرد.
با توجه به اینکه دولت آبادی برای یادگیری تئاتر به تهران آماده بود و حدود یک سال همدرس تئاتر خواند تا سال 1353 نویسندگی و بازیگری را همزمان با یکدیگر پیش میبرد. او در دورانی که در تئاتر بازی میکرد نقشهای مختلفی را در نمایشنامههای نویسندگان بزرگ ایفا میکرد. اما در سال 1353 بود که بازیگری را برای همیشه کنار گذاشت و بهطور حرفهای به نوشتن روی آورد.
انتشارات نگاه کتاب بیابانی و هجرت را عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قرارداده است. کتاب حاضر در مجموعهای به نام کارنامهی سپنج منتشر میشدند که شامل داستانهایی بودند که دولتآبادی آنها را در طی پانزده سال نوشته بود. اکنون انتشارات نگاه هر یک از این داستانها را بهصورت جداگانه منتشر کرده است.
انتخاب دستهای خاص برای خواندن این کتاب کار دشواری و بیهودهای است. همه میتوانند از خواندن این داستان زیبا لذت ببرند اما بدون شک علاقهمندان به ادبیات فارسی و قلم محمود دولت آبادی از خواندن این داستان لذت بیشتر خواهند برد.کتاب بیابانی و هجرت در دستهی کتابهای داستانهای فارسی قرار دارد. کتاب بیابانی و هجرت مناسب برای گروه سنی بزرگسال است. تعداد صفحات نسخهی چاپی کتاب 116 صفحه است که با مطالعهی روزانه 20 دقیقه میتوانید این کتاب را در 5 روز بخوانید. کتاب بیابانی و هجرت حجم اندکی دارد و برای افرادی که وقت کافی برای خواندن کتابهای طولانی را ندارند و قصد دارند کتابی مختصر با موضوع داستانهای فارسی را بخوانند مفید خواهد بود.
ذوالفقار هنوز جرأت نکرده بود سر حرف را با گروهبان باز کند تا بداند او چه جور آدمی است و چه خلق وخویی دارد. حتی خوب نگاهش هم نکرده بود. گروهبان مرد سیاهچرده ای بود و قدوقوارهای در حدود خود ذوالفقار داشت. استخوانهای دوش و کفچه های شانه اش از زیر بلوز زیتونی رنگش بیرون زده بود و پوتینهای ناهنجارش به پاهایش سنگینی می کرد. سروروی خشکیدهای داشت و رگهای گردنش مثل دو ترکه انار از زیر پوست بیرون جسته و لاله های گوشش به دو طرف فکهایش جوش خورده بودند. صورتش چهارگوش بود، بینی اش کشیده و راست، چشم و ابروهایش سیاه و سبیلهایش نوک تیز. ذوالفقار تا آنجا با گروهبان آشنایی داشت که دید او از در عدلیه وارد شد، از پله ها بالا آمد، به اتاق رئیس رفت و بعد با یک ورقه کاغذ که دستش گرفته بود بیرون آمد و با لهجه ای که پیدا بود ريشه به نواحی سیستان دارد پرسید:
ذوالفقار نجفعلی.
ذوالفقار گفت: «بله.»
گروهبان گفت: «تویی؟ بربم.»
با هم از پله ها سرازیر شدند، از در عدلیه بیرون آمدند و دوش به دوش هم راه افتادند به طرف ایستگاه اتوبوسهای دهات. و تا به حال حرفی بینشان نگذشته بود.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب بیابانی و هجرت اثر محمود دولت آبادی بود.خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی داستانهای فارسی میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 532.۵۴ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 116 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۵۲:۰۰ |
نویسنده | محمود دولت آبادی |
ناشر | انتشارات نگاه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۲/۰۸/۱۲ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
بیچاره ز نهای ایران و در کل جهان. بیچاره افرادی که رندی نمیکنن و لابی باز نیستن. تلخ بود و واقعیت.
دو داستان کوتاه و روان. مثل همیشه دولت آبادی از روستاییان و رعیت نقل میکند ...
واقعاً کتابِ خوانی با داستانهایی تاثیرگذار است.
عالی بود ولی داستان هجرت این کتاب بی نظیر و زیبا بود