
کتاب پس از کودتا و قصههای دیگر
جنگ پیرمرد ۵
نسخه الکترونیک کتاب پس از کودتا و قصههای دیگر به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
نقد و بررسی کتاب پس از کودتا و قصههای دیگر
درباره کتاب پس از کودتا و قصههای دیگر
کتاب پس از کودتا، رمانی در ژانر علمی تخیلی و فانتزی به قلم نویسندهی مشهور معاصر این ژانر جان اسکالزی است. این رمان اولین بار در سال 2010 منتشر شد و مشتمل بر داستانهای کوتاهی است که جان اسکالزی در کیهان «جنگ پیرمرد» نوشته است و آنها را در فاصلهی انتشار جلدهای مختلف این مجموعه منتشر کرده است. حسین شهرابی مترجم اثر در مقدمهی کتاب قید کرده است که بیشتر این داستانها به صورت کتاب الکترونیکی منتشر شدند. مترجم این داستانها را در یک مجموعه گردآوری کرده است و انتشارات کتابسرای تندیس آن را منتشر کرده است.
جان اسکالزی در این اثر جهانی نو و آکنده از خیال برای مخاطب خود میسازد. او به خوبی مانند جلدهای دیگر این مجموعه دنیایی از جزئیات را به نمایش میگذارد و خواننده را در کهکشانی که شعلههای جنگ و دشمنی همراه خشونت و ترس برپا شده ترسیم میکند. در این داستانها شاهد مبارزات و انجام وظیفهی ماموران نیروهای اتحاد مستعمراتی هستیم که در این میان یکی از این افسران در یک ماموریت دیپلماتیک میانسیارهای باید انجام وظیفه کند.
روایت این رمان حول محیطی جدید و جامعهای متفاوت از دنیای واقعی و در عین حال منطبق میگردد. ترتیب آمدن داستانها «زمانی» است؛ یعنی مطابق با سیر حوادث در کیهان جنگ پیرمرد. حسین شهرابی در مقدمه توضیح میدهد که داستانهای کتاب به ترتیب «سؤال هایی از یک سرباز» پس از جلد اول، یعنی جنگ پیرمرد، رخ میدهد و «خاطرات ساگان» پس از جلد دوم، یعنی تیپ اشباح. «تاریخ سری آخرین مستعمره» سومین داستان این کتاب است که در میانهی جلد سوم، یعنی آخرین مستعمره، اتفاق میافتد. داستان «پس از کودتا» قصهی چهارم کتاب فعلی است و بهتر است قبل از تفرقهی انسان خوانده شود و
داستان آخر مجموعه هم «هافته سورواله چورو میخورد و با نونهالان صحبت میکند» نام دارد. این داستان در فاصلهی جلدهای پنجم و ششم رخ میدهد؛ اما چیزی از جلد پنجم را بر ملا نمیکند و میتوانید با خیالی آسوده آن را بخوانید.
درباره جان اسکالزی نویسنده کتاب پس از کودتا و قصههای دیگر
جان اسکالزی نویسندهی آمریکایی داستانهای علمی تخیلی متولد 10 می 1969 است. او همچنین رئیس سابق انجمن نویسندگان کتابهای ژانر علمی-تخیلی و فانتزی در آمریکا بوده است. اسکالزی از کودکی به نوشتن رمانهای معمایی و علمی تخیلی علاقه داشت و این اشتیاق را تا امروز پیگیری کرد. او از 1990 نوشتن برای روزنامهها و غیره را به شکل حرفهای شروع کرد و در سال 1991 در رشتهی فلسفه از دانشگاه شیکاگو فارغالتحصیل شد.
در بخشی از کتاب پس از کودتا و قصههای دیگر میخوانیم
تا حالا کسی از شما نهنگِ آبی دیده؟ حداقل عکسهایش را دیدهاید. فکرش را بکنید که موجودی در آن حد و اندازه از زمینِ زیرِ پایتان بیرون بیاید. قبل از این که به سطح برسند، یک لرزشی حس کردیم ــ اما نه آن قدر شَدید که احتمالاً تصور میکنید. بعد این هیولاها دور و برمان ظاهر شدند. خوب یادم هست که لرزشِ زمین را حس میکردم. بعد چشم چرخاندم و دیدم یکی از هم رستهایهایم افتاد. وقتی میخواست بلند شود، زمینِ زیرِ پایش هم به بالا قوس برداشت. یکی از آن کرمها زیرِ او نقب زده بود و در همان حال که بالا میآمد دهانش را بازکرده بود. در نتیجه، دو سه متر خاکِ زمین از دو طرفِ همقطارِ من همان موقع هم توی دهنِ هیولا بود. همقطارم میخواست کاری کند ولی کِرم دهانش را بست. دستش از دهنِ کرم هنوز بیرون زده بود که کِرم برگشت توی زمین؛ یک طوری میلرزید انگار داشت روایتِ پاروُدیِ موُبی دیک را اجرا میکرد.
من و چند نفری از هم جوخهایهایم دویدیم به طرفِ قایقِ فرودمان که ناگهان یکی از کرمها از پشتِ سرمان بیرون آمد؛ بدونِ اغراق عرض میکنم که به بالا پرید و دقیقاً همان جایی فرود آمد که ما بودیم. دوستم، الن روُزِنتال، جلوِ من بود. من هم با تمامِ قدرت هلش دادم به جلو. جواب داد، چون هیولا نتوانست الن را بگیرد؛ اما من را گرفت. انگار یک دیوارِ گوشتیِ بزرگ روی سرم فرود آمد و (بیادبیام را ببخشید) من با باسن رفتم توی دهنِ هیولا. البته همراه با حدودِ یک تُن خاک. بعد از یک دقیقه اوضاعِ این چنین حس کردم خاکِ پشتِ سرم کنار میرود. کِرم داشت چیزهایی که توی دهانش بود میبلعید و من را هم توی گلویش میبرد.
چیم چیمِ من ــ چیم چیم اسمِ عامیانهی تفنگهای سازمانیِ ماست ــ همراه با خودم توی دهانِ کرم بود، اما دستِ من نبود و آنجا هم تاریکیِ محض بود؛ یعنی هیچ کاری نمیتوانستم بکنم. سعی کردم یک جایی توی دهنِ کرم پیدا کنم و خودم را سفت بگیرم تا نیفتم اما دستم به هیچ جا بند نمیشد. آخرسر، خنجرِ جنگیام را از کمربندم باز کردم و توی یک جایی فروکردم که به نظرم آمد فکِ پایینیاش باشد. این کار آنقدر فرصت برایم فراهم کرد که توانستم ابزارِ چندمنظورهام را هم بردارم. نمیدانم شماها چیزی از این ابزار شنیدهاید یا نه؛ یک دسته نانوبوت است که تقریبا شکلِ هر چیزی که بخواهید میگیرد.
انگار چاقوی ارتشِ سوییسیِ خدایان باشد. من هم تبدیلش کردم به یک قلابِ خاردار و کنارِ چاقو فروکردم؛ در همان لحظه کرم توانست چاقو را از توی آروارهاش بیندازد بیرون. چاقو از دستم در رفت و توی گلوی کرم افتاد. توی دلم گفتم کاش خفهاش کند. ولی از این شانسها نیاوردم.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب پس از کودتا و قصههای دیگر بود. خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی داستان فانتزی میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
نظرات کاربران درباره کتاب پس از کودتا و قصههای دیگر