0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  بی خود و بی جهت نشر قطره

کتاب بی خود و بی جهت نشر قطره

کتاب متنی
فیدی‌پلاس
نویسنده:
درباره بی خود و بی جهت
صدای کشیده، جیغ منیژه و بسته شدن در خونه. مامان رو به طرف تخت هل دادم، عروسک کوکی رو که بابا از فرنگ آورده بود برداشتم و خودم رو به کوچه رسوندم. قدم‌های کوچک و تسلیم منیژه و کفش قرمز وِرنیش که مامان برای نوروز خریده بود، ته کوچه روی زمین کشیده می‌شد. ـ صبر کنین. یه چیزی یادتون رفته. چهره‌ی اشک‌ریزان منیژه به طرفم برگشت. ننه نفس‌نفس‌زنان مکثی کرد. عروسک رو در بغل منیژه گذاشتم. ـ این مال تو. هر وقت دلت برام تنگ شد باهاش حرف بزن. من صدات رو می‌شنوم... ناگهان زنگ تلفن به صدا درمی‌آید و پیش از این‌که بتوانم قطعش کنم، صدایم در خانه می‌پیچد. «متأسفم، خونه نیستم. لطفاً پس از شنیدن صدای بوق...»‌ سراسیمه پریز تلفن را می‌کشم. یاسی هم‌چنان ایستاده و به عکس نگاه می‌کند. انگار تمام این درددل‌ها با شخص دیگری بجز من بود. ـ واقعاً معذرت می‌خوام. حقش بود تلفن رو قطع می‌کردم، ولی نمی‌دونستم که... با لبخند به طرفم بر‌می‌گردد. ـ که حرفام به درازا بکشه؟ خسته که نشدی؟ ـ نه نه ابداً. خواهش می‌کنم ادامه بده. خیلی... ـ خیلی چی؟ نمی‌دانم چه بگویم. اصلاً امروز در برابر این زن کم می‌آورم. چه بگویم؟ خیلی شیرینه؟ خیلی جالبه؟ ـ‌ مسحورکننده‌ست. سرش را پایین می‌اندازد و تکرار می‌کند: ـ مسحور‌کننده. نگاهی به دوروبرش می‌اندازد، انگار پی چیزی می‌گردد. می‌ترسم ساعت را بهانه کند و حرف‌هایش را ناتمام بگذارد. ـ یاسی جون چیزی می‌نوشی؟ کمی مکث می‌کند، ابروهایش را بالا می‌اندازد. ـ چرا که نه؟ نیکی و پرسش؟ از بوفه دو جام قدیمی پایه‌بلند بر‌می‌دارم و پر می‌کنم. با ظرافت پایه‌ی جام را در دست می‌گیرد، تکان می‌دهد و جرعه‌ای می‌نوشد. ـ راستش نمی‌دونم چرا بی‌خود و بی‌جهت این چیزها رو تعریف می‌کنم. شاید دلیلش این خونه‌ست. (انگار که وردی را در هوا پخش می‌کند، با سرش به اشیای سالن اشاره می‌کند.) این‌جا من رو یاد خونه‌ی پدر و مادرم میندازه‌: ‌ترمه و مردنگی و ظرف‌های قدیمی و جام کهن... شاید برای اینه که راحت خاطراتم رو بازگو می‌کنم. شاید هم برای این‌که پس از مدت‌ها برگشتم و خاطرات چهارنعل سد‌ها رو شکستن. شاید هم واسه این‌که با‌هات احساس راحتی می‌کنم، حس می‌کنم درکم می‌کنی. (می‌خندد.) شاید هم بی‌خود و بی‌جهت. جرعه‌ای دیگر می‌نوشد و روی صندلی گهواره‌ای می‌نشیند. ـ خب چی می‌گفتیم؟ ‌آره، از منیژه داشتم می‌گفتم. کنارش روی مبل ولو می‌شوم. ـ‌ از رفتنش. ـ‌ آره... به قول ننه، جونم واسه‌تون بگه. هیچ فکر کردی چه اصطلاح قشنگیه «‌جونم واسه‌تون بگه‌»،‌ انگار که جانه که حرف می‌زنه، نه وجود ارادی و ظاهری. انگار که واژه‌ها از عمیق‌ترین قشر روح می‌آن. چه زبان زیبایی و حیف که ما دیگه نمی‌شنویم. این تشبیهات و استعارات و شعریتی که عین نقل و نبات در اصطلاحات روزمره‌مون هست و ما حتا دیگه متوجه‌شون هم نیستیم.
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
575.۶۸ کیلوبایت
تعداد صفحات
108 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۳:۳۶:۰۰
نویسندهشهلا حائری
ناشرنشر قطره
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۸/۰۲/۳۱
قیمت ارزی
3 دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۵۷۵.۶۸ کیلوبایت
۱۰۸ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
1
از 5
براساس رأی 2 مخاطب
5
0 ٪
4
0 ٪
3
0 ٪
2
0 ٪
1
100 ٪
2 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
1

باسلام آن کتاب هیچ جذابیتی نداشت ، البته قبلا" نظرم را ثبت کرده بودم ولی نمیدانم چرا حذف کردند نظر من را؟؟؟؟؟؟؟

1

انتظار داستان جذاب‌تری را داشتم.

1
(2)
12,500
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو
٪30
بی خود و بی جهت
بی خود و بی جهت
شهلا حائری

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
بی خود و بی جهت
شهلا حائری
نشر قطره
1
(2)
12,500
تومان