درباره جهانی شدن حکمرانی و جایگاه دین در سیاست بین الملل
نقد مهمی که در حال حاضر به علوم اجتماعی در کل و روابط بین الملل به طور خاص وارد می شود نادیده گرفتن دین و یا تقلیل آن در راه سکولاریزه شدن می باشد. بر این اساس، مفهوم سازی دین در سیاست و روابط بینالملل امری بسیار مهم است که به غنای این رشته می افزاید، خصوصا زمانی که به تحلیل این مفهوم در عصر جهانی شدن بپردازیم، پدیده ای که با عوامل مؤثری مانند نوآوری در تکنولوژی ها، فروکش کردن اقتصادهای محلی، کشورهای صنعتی شده شمال، فشارهای نظامی و سیاسی ملل دیگر بر جهان سوم و... باعث تغییرات مهم و اساسی در فرآیند حکمرانی و اداره دولت ها و جهان شده است. یکی از مهمترین حوزه هایی که تحت تاثیر جهانی شدن تغییرات زیادی پیدا کرده و نقش آن در چند قرن اخیر کاهش پیدا کرده است، حوزه دین می باشد. اوج دوران حکمرانی دینی را می توان در قرون وسطی مشاهده نمود. در این دوران حکومت دینی بر تمامی جنبه های زندگی انسان ها حاکم بوده و در حوزه روابط بینالملل نقش اصلی در روابط بین پادشاهی ها و امپراطوری ها را ایفا می کرد. نمونه بارز این نقش می توان در جنگ های صلیبی بین مسلمانان و مسیحیان و همچنین در جنگ های مذهبی بین کاتولیک ها و پروتستان ها در اروپا مشاهده کرد.
علاوه بر تغییراتی که در طول قرن های گذشته تحت تاثیر انقلاب های فکری و علمی از قبیل رنسانس، عصر روشنگری و انقلاب صنعتی روی داد و باعث کم رنگ شدن نقش دین در حوزه روابط بینالملل و حتی در حوزه سیاسی و در داخل کشورها شد، در عصر مدرن و در چند دهه اخیر تحول پرشتاب دیگری تحت عنوان جهانی شدن باعث کم رنگ شدن نقش دین در این حوزه شده است. البته در مقابل فرایند تضعیف جایگاه دین در سیاست بینالملل، جنبش هایی از قبیل انقلاب ایران، اخوان المسلمین در مصر، ظهور گروه های تندرو از قبیل وهابیون، طالبان، القاعده و داعش نیز در جهت بازیابی جایگاه دین در عرصه های سیاسی و بینالمللی ظهور کرده اند.
از ﻣﻨﻈﺮ واﻗﻊ ﮔﺮاﯾﺎن، ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺷﺪن ﺗﺮﮐﯿﺐ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺟﻬﺎﻧﯽ را ﺗﻌﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ؛ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺎ اﻓﺰاﯾﺶ راﺑﻄﻪ ﺑﯿﻦ اﻗﺘﺼﺎد دو ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ واﺑﺴﺘﮕﯽ زﯾﺎدی ﺑﯿﻦ آن دو ﺣﮑﻤﻔﺮﻣﺎ ﺷﻮد؛ در ﺻﻮرﺗﯿﮑﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮان درﺑﺎره ﻧﻈﺎم دوﻟﺘﯽ ﭼﻨﯿﻦ ادﻋﺎﯾﯽ ﻧﻤﻮد.اﯾﻦ ﮔﺮوه ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ، دوﻟﺖ ﻫﺎ ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﻫﺎی ﺧﻮدﺷﺎن را ﺣﻔﻆ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ و ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺷﺪن ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﻣﺒﺎرزه ء ﻗﺪرت ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺑﯿﻦ دوﻟﺖ ﻫﺎ را ﺗﻌﺪﯾﻞ ﮐﻨﺪ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﺿﺮورت ﺗﻬﺪﯾﺪ ﺑﺮای اﺳﺘﻔﺎده از زور ﯾﺎ اﻫﻤﯿﺖ ﺗﻮازن ﻗﻮا را داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺷﺪن ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺑﻪ اﻗﺘﺼﺎد، ﻓﺮﻫﻨﮓ و زﻧﺪﮔﯽ روزﻣﺮه ﺟﻮاﻣﻊ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﮔﺬارد، اﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﻧﻈﺎم ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺑﯿﻦ اﻟﻤﻠﻠﯽ دوﻟﺖ ﻫﺎ را ارﺗﻘﺎء دﻫﺪ و از ﺗﺒﻌﺎت آن ﺑﻪ اﺧﺘﻼط ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ و دﯾﻨﯽ ﺟﻮاﻣﻊ و ﺣﺬف وﯾﮋﮔﯽ ﻫﺎی خاص ﻫﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﯽ ﺗﻮان اﺷﺎره ﻧﻤﻮد.
از ﻣﻨﻈﺮ ﻟﯿﺒﺮال ﻫﺎ،ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺷﺪن ﯾﮏ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺑﺴﯿﺎر ﻣﺘﻔﺎوﺗﯽ دارد. آﻧﻬﺎ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺷﺪن را ﺑﻌﻨﻮان ﭘﺎﯾﺎن دﺳﺖ آورد اﻧﺘﻘﺎل بلند ﻣﺪت ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻣﯽ داﻧﻨﺪ. ﻟﯿﺒﺮال ﻫﺎ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﻠﯽ را ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ و ﺗﺄﮐﯿﺪ ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺗﯽ ﭼﻮن اﻗﺘﺼﺎد، ﻓﻨﺂوری و محیط زﯾﺴﺖ دارﻧﺪ. ﻟﯿﺒﺮال ﻫﺎ اﻇﻬﺎر ﻣﯿﺪارﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﻈﻢ در ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻓﻘﻂ در ﺗﻮان ﻧﯿﺮوﻫﺎ ﻇﻬﻮر ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ، ﺑﻠﮑﻪ از ﺗﻌﺎﻣﻞ ﺑﯿﻦ دوﻟﺖ ﻫﺎ و ﺑﺎزﯾﮕﺮان ﺳﺎزﻣﺎن ﻫﺎی ﻏﯿﺮ دوﻟﺘﯽ ﻣﻨﺘﺞ ﻣﯽ ﺷﻮد.
در ﻧﻬﺎﯾﺖ نیز ﻧﻈﺮﯾﻪ ﻧﻈﺎم ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺑﻪ اﻟﮕﻮﻫﺎی اﻗﺘﺼﺎد ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺗﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.