حرکت در زمان آن هم میان حدود دو هزار سال پیش تا امروز امری ناممکن است و تنها میتوان با داستان و تخیل به آن رسید. تونل زمان میتواند ما را به اسطورههای شاخص هزاران سال پیش برساند تا زندگیشان را ببینیم و بیشتر با آنها آشنا شویم. «محمود دولت آبادی»، نویسندهی داستانهای سیاسی و گاهی عاشقانه در کتاب «آن مادیانِ سرخیال» تمام اصول داستاننویسیاش را کنار زده است و با نثری کهن داستان شاعری از صدها سال پیش را بیان میکند که گاهی به حال حاضر نیز سفر میکند.
کتاب «آن مادیانِ سرخیال» داستان بلندی از «محمود دولت آبادی»، نویسندهی مطرح ایرانی است که دربارهی «اِمرُؤُالقَیس»، یکی از معروفترین شعرای عرب دوران جاهلی است. این نویسنده این اثر تاریخی اسطورهای را با نثر کلاسیک و متفاوت از همیشهاش نگاشته و تلفیقی از فضای کهنه و نو را به تصویر کشیده است. این کتاب شرح ماجرای یک خونخواهی قبیلهای عاطفی است که آن را نویسنده بازمان حال پیوند زده است. نویسنده بابیان چندین صحنهی امروزی و جدید داسـتان را بـه عصـر خود پیوند زده و اثری کهن در عرصهی رمان فارسی معاصر آفریده است.
کتاب «آن مادیانِ سرخیال» را بهطور مستقل «نشر نگاه» سال 1383 منتشر کرده است که نسخهی الکترونیک این اثر در این صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. این اثر در مجموعهی «کارنامه سپنج» هم گذاشته شده است. این مجموعه شامل یازده داستان کوتاه و بلند «بیابانی و هجرت»، «از خم چنبر»، «گلدستهها و سایهها»، «ادبار و آیینه»، «سفر»، «با شبیرو»، «عقیل عقیل»، «آوسنه بابا سبحان» ، «دیدار با بلوچ»، «روز و شب یوسف» و «گاواربان» است که طی سالهای 1341 تا 1355 به نگارش درآمدهاند. مجموعهی «کارنامه سپنج» شامل اولین داستاننویسیهای این نویسندهی پرکار است که بیشتر آنها روایت وضعیت اجتماعی و اقتصادی نابسامان روستاییان است.
«محمود دولت آبادی» درباره انگیزهاش از نوشتن داستان کتاب «آن مادیانِ سرخیال» گفته است: «در سلوک رسیدن به نام « قیس» بود که برخوردم به شخصیت نسبتاً روشنتری از « امرءُ القیس» شاعری که پنداری گنگ از او داشتم از روزگار جوانی خود، هم آن زمان که معلقات سبعه (سبع) را خوانده بودم به ترجمه استاد عبدالحمید آیتی، سرودههای هفت شاعر عرب پیش از اسلام. من زبان عربی هم نمیدانم، پس کنجکاوی چندساله مرا فقط پراکندههایی پاسخ میتوانستند گفت که اینجاوآنجا در ترجمههای زبان دری وجود داشته و همان اندکهای پراکنده چنانم زیر تأثیر گرفتند که نتوانستم از تخیل به آنها بپرهیزم، چنانکه « آن مادیان سرخ یال» سبقت گرفت از ذهن من و سوار خود را جای- جا برمینشاند در مسیر فراز- فرود- پیچهای- سلوک.»
«محمود دولت آبادی»، نویسندهی مطرح ایرانی بیشتر با رمان «کلیدر» شناخته شده است در مرداد سال 1319 در یکی از روستاهای اطراف سبزوار به دنیا آمد. در نوجوانی مشاغل مختلف را تجربه کرد و در پی علاقهاش به نمایش و تئاتر به تهران رفت. در تئاتر پارس شروع به فعالیت کرد و از ابتدای دههی چهل نوشتن داستانهایش را دنبال کرد. او همزمان داستان مینوشت و در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی شرکت میکرد. او آزادی و رنج مردم را درونمایهی آثارش قرار داد و مدتی را در زندان سپری کرد.
«محمود دولت آبادی» پانزده سال از عمرش را وقف نگارش «کلیدر» کرد که اولین جلدش در سال 1357 منتشر شد. این رمان داستان یک خانوادهی روستایی است و زمان آن به جریانات سیاسی قبل از انقلاب 57 برمیگردد. این اثر دهجلدی دومین رمان بلند جهان و طولانیترین رمان فارسی است که داستانی بسیار پرکشش و جذاب دارد. «محمود دولت آبادی» قلمش را در تمامی آثارش به نمایش گذاشته است، آثار کوتاه این نویسنده هم از کشش و پختگی خاصی برخوردار هستند. «دیدارِ بلوچ»، «آینه» و «روز و شب یوسف» از آثار دیگر این نویسنده هستند که نسخهی الکترونیکشان در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود هست. کتابهای این نویسنده علاوه بر اینکه توجه خوانندگان فارسی زبان را به خود جلب کرده است، به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، سوئدی، چینی و عربی نیز ترجمه شدهاند.
«محمود دولت آبادی» جوایز و افتخارات زیادی را در کارنامهاش ثبت کرده است. او موفق به دریافت جایزهی ادبی هوشنگ گلشیری برای یکعمر فعالیت شد و سال 2013 هم ترجمهی رمان «کلنل» از او نامزد جایزه بهترین کتاب ترجمه در آمریکا شد. همچنین این نویسنده برندهی جایزهی ادبی «یان میخالسکی» سوئیس هم شد و سال 2014 بالاترین نشان افتخار کشور فرانسه، «نشان شوالیه هنر و ادب» را دریافت کرد.
باخت نرد به پایان رسیده است. قیس دست میگشاید به واستدن نامه، هم در زمان تکیه میزند به پشتی، و تای نامه را تا باز کند میگوید «نمیخواستم بازی را خراب کنم. دست تو روی برد بود!»
پیک همچنان بر در ایستاده است و تمام حواس و چشمها اکنون به قیس است و هر نگاه در حدفاصل چشمان و پيشانه قیس با نامه و دستهای او خزیدنی ملایم دارد. نه، هنوز هم ارتعاشی در دستان قیس احساس نمیشود. پایان خط نامه، انگار به نقش لبخندی بر کناره لبان قیس میگسترد و او سر برنمیآورد تا دیگران چشم و نگاهش را بتوانند دریابند، و چون سر برمیآورد خطاب میکند که جامها پس چرا خالی ست؟ و نامه را به تای اول برمیگرداند و پر شال جای میدهد.
اکنون پیک پیش و بیش از دیگران در انتظار پراضطراب درون خود میجوشد. شاید از آنکه سزای پیامی ناخوش... یا پندار اینکه کار او هنوز به انجام نرسیده است تا لب گشودن و سخن قیس؛ که پیک، بخش زنده نامه کلمات است و اکنون قیس است با او، بس آنهایند که به یک مفهوم و یک تسلسل رفتار و حاصل آن وقوف دارند؛ و آن اينکه پیک و نامه پیش از آنکه به دست قیس برسد از دست و نگاه برادران ارشد او گذر کردهاند به پاسخ رد «خونخواهی پدر؟ نه!» نیز هردو کس، پیک و قیس میدانند که حجر بنی آکل المرار قید کرده است که چون هیچ فرزندی خونخواهی پدر را نپذیرفت، نامه را به جوانترینشان قیس برسانید که «بر فرزندی ست خون من که از شنیدن خبر قتل من برنتابد، مویه نکند، نگرید و خاکبرسر نریزد!»
پس برخاست و برونشد از کنار دیرک خیمه به چند گام و ایستاد برابر چشمان مادیان سرخ یال بر لب برکه و به انگشت پای وزغی جهیده بر سنگ را به مانداب افکند و پس، دمی دیگر بازگشت و دو کف دست بر هم کوبید که «امشب را ترک شراب شایسته نیست. امشب شراب و فردا کار... کارزار. امشب بس مستی و مدهوشی با هفت جام گشتاسبی».
اکنون دستهای قیس، در واگشت بر سر کتفهای دو رفیق بودند و با ایشان گویی میگفت تا با دیگران بگویند «نه امشب شب هوشیاری ما باده نوشان است و نه فردا ازآنچه اکنون مینوشیم، قطرهای خواهیم یافت! پس بگردانند ابریقها را تا قطرهای در خمها باقی ست؛ و کنیزان و ساقیان و مطربان ... همگی را امشب نوش خواری باید، حتی مادیان و اسبان و اشتران را. جام با جام! و چرا آتشی نیفروزیم امشب، زیر این آسمان دمون؛ که ما به ريشه یمنی هستیم و براستی آسمان و زمین یمن را دوست میداریم! پس صدای دف و دمام و جنگ چرا پر نمیکند صحرای ما را؟
فرمت محتوا | epub |
حجم | 884.۵۵ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 166 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۳۲:۰۰ |
نویسنده | محمود دولت آبادی |
ناشر | انتشارات نگاه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۲/۰۸/۱۱ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
ادم میترسه از دولت ابادی بد بگه از بس تقدس براش ساختن
دولت آبادی یک گنج است . قدرش را بدانیم .
چقدر متن سنگینی داره! انگار در قرن چهار نوشته شده.
متاسفانه متاسفا نه نتونستم با نثر کتاب ارتباط برقرار کنم!
عااالی، لذت بردم
عالی