دسته‌ بندی
Loading

چند لحظه ...
با کد تخفیف hifidibo این کتاب را در اولین خریدتان با «۳۰٪ تخفیف» بخرید!
کتاب مضحکه‌نامه‌ی دن کیشوت لامانجایی فیدی‌پلاس

کتاب مضحکه‌نامه‌ی دن کیشوت لامانجایی
بازخوانی رمان «دن کیشوت» سروانتس

نسخه الکترونیک کتاب مضحکه‌نامه‌ی دن کیشوت لامانجایی به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!

درباره کتاب مضحکه‌نامه‌ی دن کیشوت لامانجایی

تَلی از کتاب‌ها انباشته بَر هم. ظابطینِ پوشیده روی، در کناری به انتظار. چهار مرد تابوتی را بر دوش می‌آورند. پشت سر تابوت، سانچو و رُسی‌نانت می‌آیند، بی‌هیچ تشریفات مذهبی. تابوت بر روی تَل کتاب‌ها گذارده می‌شود. سرکرده‌ی ظابطینِ پوشیده روی پیش‌تر می‌آید. سرکرده‌ی ظابطین:این پندار که واقعیت به خودی خود، و مستقل از منظری که بدان نگریسته می‌شود سیمایی خاص دارد، خطایی است که بسیار تکرار می‌شود. آن‌چه باید مردمان ــ نیک ــ بدانند آن است که واقعیت مانند منظره‌ای با چشم‌اندازهای بی‌شمار است، که همگی به یکسان صحیح و معتبرند و تنها چشم‌انداز دروغین همانی است که مدعی است تنها چشم‌انداز موجود است. اینک جسد مردی سوزانده می‌شود مُلقب به «دُن کیشوت»، از اهالی مانش، بدان جُرم که چشم‌انداز مردمان بر یک منظر دروغین گشوده بود. او به جُرم آن‌چه بود سوزانده نمی‌شود که به جُرم آن‌چه کرد سوزانده می‌شود... (او را دوار)... در آتش زمینی سوخته آید تا شاید خدایش از دوزخ رهایش سازد. بر خود صلیب می‌کشد و اشاره می‌کند. مردی از ظابطین، آتشی در میان کتاب‌ها می‌اندازد. سانچو و رُسی‌نانت به عزا سر در گریبان فرو می‌برند. سانچو روی می‌گرداند. سانچو:من «سانچو پانزا» از اهالی مانش از این مطالب عجیب که این آقایان می‌گویند هیچ چیز درنمی‌یابم. ما ــ من و سرورم که خدا قرین آرامشش سازد ــ تنها تقلیدگران دوره‌گردی بودیم که از قصه‌های پهلوانان، مضحکه می‌ساختیم. این‌بار مضحکه‌ی ما قصه‌ی پهلوانی سرگردان از مانش بود، لامانچای. مضحکه‌ی پهلوانی عالیجناب «دُن کیشوت» از اهالی مانش که این آقایان ــ ظابطین دیوانخانه‌ی «سنت هرناندا» ــ با او عنادی سخت داشتند. آنان سرورم را چون ساحران پلید سوزاندند. از برای آن‌که سرگردانی «دُن کیشوت» لامانچایی را مضحکه ساخته بود. هرچند به خواست ایشان از آن‌چه کرده بود آمرزش طلبید... (با ادای کیشوت)... اِی سرورانِ من به من تهنیت بگویید از این‌که دیگر «دُن کیشوت» پهلوان مانش نیستم، بلکه همان مردی هستم که به سبب خُلق وخوی ساده‌ام مرا نیک نفس لقب داده بودند. من اکنون از داستان‌های یاوه‌ی پهلوانانِ سرگردان کینه‌ای بزرگ به دل دارم. من به دیوانگی خود پی بُرده‌ام و می‌دانم با مضحکه‌سازی آن داستان‌ها، خود را با چه خطراتی روبه‌رو ساخته بودم.

ادامه...

مشخصات کتاب مضحکه‌نامه‌ی دن کیشوت لامانجایی

  • ناشر نشر قطره
  • تاریخ نشر ۱۳۸۵/۱۰/۱۵
  • زبان فارسی
  • حجم فایل 0.48 مگابایت
  • تعداد صفحات ۸۳ صفحه
  • شابک

نظرات کاربران درباره کتاب مضحکه‌نامه‌ی دن کیشوت لامانجایی

یک ملغم آمیخته مثل آش شغله قلم کار....
در ۲ سال پیش توسط nav...an2 ( | )