ادبیات داستانی در ایران روزهای اوج خود را پشت سر گذاشته است. روزگار «سیمین دانشور»، «صادق هدایت»، «بزرگ علوی»، «آل احمد» و بزرگانی همچون آنان گذشته و ادبیات داستانی ایران نسبت به آن روزها افت بسیاری کرده است. در این میانه هر از چندگاهی نویسندگانی پیدا میشوند که آثارشان خواننده را ترغیب میکند تا بازهم ادبیات داستانی ایران را برای خوندن انتخاب کنند. مهدی یزدانی خرم از جمله نویسندگانی است که قلم جذابی دارد و این روزها نوشتههایش جای خود را در بازار کتاب ایران پیدا کردهاند. به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشید لعنتی... کتابی خواندنی از این نویسندهی جوان است.
به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشید لعنتی، اولین رمان نویسندهی جوان معاصر، مهدی یزدانی خرم است. یزدانی خرم زمانی که این رمان را نوشت تنها 25 سال داشت. به گزارش اداره هواشناسی فردا این خورشید لعنتی... را اولین بار سال 1384 انتشارات ققنوس منتشر کرد. انتشار این کتاب پس از سال 84 به مدت 11 سال متوقف شد و سال 1395 دوباره به بازار کتاب ایران آمد.
به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشید لعنتی... داستان روزنامه نگاری است که در زمان گم شده است. این کتاب که به زبان اول شخص نوشته شده است وشخصیت اول داستان آن را روایت میکند خط زمانی مشخصی ندارد و خواننده دائما با جابهجایی زمانی در کتاب روبهرو است.
مهدي يزداني خرم کتابش را در پنج فصل نوشته است که آنها را به شکل زیر نامگذاری کرده است:
سیگار اول: در آغاز من بودم
سیگار دوم: پوسیدن یک نت
سیگار سوم: دندان ساییدن بر گوشت جغد
سیگار چهارم: فشار اسمان بر رگهای گردن
سیگار آخر: بارانی که آرام میبارد
مهدی یزدانی خرم سال 85 برای رمان به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشید لعنتی... برندهی جایزهی واو، جایزهی آثار داستانی متفاوت شده است.
داستان در یک گورستان آغاز میشود. راوی که شخصیت اول داستان هم هست حال و هوای گورستان را روایت میکند و احساسات شخصیاش از این قدم زدن را بیان میکند. احمد روزنامه نگار است و در طول رمان خاطرات پراکندهاش از زمان کودکی تا بزرگسالی را بازگو میکند و هربار به جایی از داستان خودش در تاریخ پرت میشود. در ادامهی داستان همسر و دخترکش میمیرند و همه چیز برای احمد پیچیده میشود...
مهدی يزداني خرم و نوشتههایش مورد توجه بسیاری از منتقدان امروز قرار گرفتهاند. به گزارش اداره هواشناسي: فردا این خورشید لعنتی... به عنوان اولین رمان نویسنده، اثر کمتر شناختهشده ای است اما باز هم قابل توجه است. سایت ویستا نقد مفصلی بر این رمان نوشته است و زوایای مختلف آن را برای خواننده تحلیل و موشکافی کرده است.
در بخشی از این نقد دربارهی زبان متفاوت نویسنده آمده است: «یزدانی خرم در بیشترین قسمت های رمان توانسته با نزدیك كردن دو جمله، كه در آنها یك فعل كاربرد دارد، یكی از فعل ها را حذف و در استفاده از فعل صرفه جویی كند. این نكته در طول اثر او تبدیل به یك تكنیك شده است. این تكنیك چند خاصیت را به همراه داشته كه از جملهی آنها می توان به سرعت بخشیدن به ضرباهنگ زبان و همچنین پدیدار شدن نوعی موسیقی در زبان روایت اشاره كرد. استفاده از جمله های كوتاه در لابه لای روایت موجب شده تا هم وجه بار زیاده گویی از دوش نویسنده كم شود و هم وجه حسی راوی را به نحوی برجسته كرده است.»
در این نقد به نامگذاری متفاوت فصلهای کتاب نیز اشاره شده است: «اگر دقتی بر نحوه نامگذاری فصول داشته باشیم، خواهیم دید كه در واقع رمان در فصل نخست با موجودیت یك «من» آغاز می شود و در فصل پایانی با باریدن آرام بارانی كه یادآور حالت تشییع است به آخر می رسد. حال توجه دیگر آن است كه زندگی این «من» در فاصله چند سیگار اتفاق می افتد.
فاكتور «سیگار» در نامگذاری فصول رمان می تواند نشانگر حالت های استرس و اضطراب نویسنده هنگام نوشتن باشد كه از منظر دیگری بیانگر آن است كه خود ِ روایت در فاصله چند سیگار اتفاق افتاده است.»
مهدی یزدانی خرم نویسنده و منتقد ادبی متولد سال 1358 در تهران است. یزدانی خرم در رشتهی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران درس خوانده و مدرک کارشناسی خود را در این رشته دریافت کرده است.
مهدی یزدانی خرم فعالیت ادبیاش را اواخر دههی هفتاد در مجلات و روزنامهها آغاز کرد و تا امروز نیز بیشتر به عنوان یک روزنامه نگار شناخته میشود. روزنامههای فتح، همشهری، اعتماد، کارگزاران وهفتهنامههایی مانند ایراندخت، هفته نامهی صدا و شهروند امروز، بخشی از رسانههاییاند که یزدانی خرم تا کنون با آنها همکاری داشته است.
مهدی یزدانی خرم عضو شورای سردبیری مجلهی «تجربه» است. مطالب این مجله حوزههای ادبیات، سینما و هنر را در بر میگیرد.
مهدی یزدانی خرم آشنایی خوبی با فرهنگ و زبان ترکی دارد و کتابهای «اورهان پاموک» نویسندهی برجستهی ترک را در ایران ویراستاری میکند. بعضی از آثار یزدانی خرم نیز به ترکی برگردانده شدهاند.
مهدی یزدانی خرم بعد از کتاب به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشید لعنتی...، سه کتاب دیگر هم نوشته است که از انها به عنوان یک سه گانه یاد میشود. سه گانهای که با «من منچستریونایتد را دوست دارم» آغاز شده، با «سرخِ سفید» ادامه پیدا کرده و در «خون خورده» به پایان رسیده است.
«من منچستر یونایتد را دوست دارم»، «سرخ سفید» و «خون خورده» در فیدیبو قابل دانلودند. همچنین کتاب صوتی من منچستر یونایتد را دوست دارم و سرخِ سفید نیز در فیدیبو در دسترس است. خرید و دانلود کتاب به گزارش ادارهی هواشناسی: فردا این خورشید لعنتی... که نشر ققنوس آن را منتشر کرده است در همین صفحه ممکن است.
مهدی یزدانی خرم سبک منحصر به فرد خود را در نگارش دارد. این نویسنده رمانهای بحث برانگیزی نوشته است.خود او در جلسهی نقد رمان «من منچستر یونایتد» را دوست دارم گفته است: «متاسفانه در فضای ادبی ما اگر بخواهی کمی متفاوتتر از دیگران کار کنی، در همین فضا شدیدا با تو برخورد میکنند. اما فکر میکنم باید چند رمان نویس با پررویی روی حرف خود بایستند و با رمان نویسی الگوهای ادبی ما را بشکنند.»
او دربارهی روش رمان نویسی خود نیز میگوید: «بنده یک نویسندهی فرمالیست هستم. یعنی در ابتدا فرم داستان را مشخص کرده و در مراحل بعد قصهها را به هم متصل خواهم کرد؛ در واقع از آن دسته نویسندگانی نیستم که در ابتدا موضوع داشته باشم و شروع به نوشتن کنم و این شیوهی فرم نویسی را مدیون ابراهیم گلستان هستم که این توصیه را به بنده کرد و در دو رمان اخیر خود از این شیوه استفاده کردهام.»
همه میدانستند که برف میبارد، آسمان گرفته بود و رگههای سفید برف به سر دانشگاه میکوبید. ضحاک آن روز بیحوصله نشان میداد و کاوه محبوس در جرز رنگ پسرانش را میدید که هنوز زندهاند... باد قل خورد داخل موهای سیاه، در هم ریخت، کاوه خط خطی شد وضحاک زیر انبوهی از رعشه خارش دفن.
-سلام، شیخنا. احوالات، اتاق شورا کسی هست؟
+سیگار میکشد و تخم چشمانم را نشانه میرود. نفرت بوی عجیبی دارد مثل زنده به گور کردن من.
+هوار میشود روی سرم، سیاهی هم میدود میرود و من... اَه.
-نه کلید و تحویل دادم، باید طبقه چهارم اتاق بگیریم، سیگار میخوای؟
-نه، این آشغالها رو من نمیکشم، با این همه پول بازم pine میکشی، خیلی خسیسی باب. از خودتم نمیگذری بدبخت.
+به تو چه، برو بمیر!
-من که رفتم کلاس. بچه ها را دیدی بگو ساعت پنج جلو مجسمه فردوسی یا نه اگه بیرون سرد بود، زیر همین نقاشی رو سکو. یادت نره!
-یا حق!
+پلهها را میدود. عرق تنم را سنگین کرده. دخترها چپ چپ نگاهش میکنند. امان از روشنفکری!
نگاهم میدود میرود مینشین روی سیاهی سه ردیف جلوتر. دختر قدبلند، باور نمیکنی؟ به درک. چاقی هم عجب بلایی است، از کفر ابلیس هم بدتر. زیر شکمش درد میگیرد، میخارد شاید. استاد پیر میخواند شبی گیسو فروهشته به دامن- پلاسین معجر قرینه گرزن. منوچهری جام را سر میکشد، دانشجوی چاق با پیراهنی که بوی شاش میدهد، عرق میکند، و استاد بازهم خواند. بویی هوا را پر میکند. دیگر نمیفهمد استاد چه پ
میخواند. باد بوره میکشد و بوی دندانهای کبره بسته را میچپاند لای درز کنار چشم دختر قد بلند. 1. دختر سرش را بر میگرداند؟ 2. پسر بیرون میدود؟ 3. استاد چه فکری میکند؟ 4.دختر...؟ 5...؟ قطرات چسبناک منوچهری را قلقلک میدهند. صدای هن هن از ردیف آخر بلند میشود؛ دانشجوی چاق. دختر چشمانش را میبندد و به بویی فکر میکند که گاهی خوابش را دیده است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۱۷ مگابایت |
تعداد صفحات | 176 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۵۲:۰۰ |
نویسنده | مهدی یزدانی خرم |
ناشر |