برای قرنها، جنبشهای آرمانشهری سعی در ایجاد یک جامعه عادلانه داشتند. هاروی تاریخ این سِیر را مرور میکند تا دریابد که چرا آنان پیروز نشدند، و چه ایدههای هنوز معتبری در پشت این جنبشها وجود دارد. توصیف ویرانگر او از محیط زیست موجود شهری (بالتیمور مطالعۀ موردی او است)، این گفتار او را غنا میبخشد که: ما می توانیم و باید از نیروی تخیل آرمانشهری در برابر همه کسانی که میگویند برای سرمایهداری «جایگزینی وجود ندارد» استفاده کنیم. او یک نوع جدید از تفکر آرمانشهری را به تصویر می کشد که او «دیالکتیکی»اش میخواند، و توجه ما را بر طرح های احتمالی برای دنیایی کارآمدتر و زندگیای سازگارتر با طبیعت متمرکز میکند. او اظهار میدارد که اگر ایدئولوژی یا برنامه ای برای کار باشد، باید ویژگیها و کیفیات زندگی انسانی را در مرکز توجه خود قرار دهد. در نهایت، هاروی جرأت میکند چشم انداز بسیار شخصی آرمانشهری را در ضمیمۀ پایانی کتاب طرح کند، و این چیزی است که در مورد جغرافیای امید او شکی باقی نمیگذارد.