اگر از پنجره اتاقتان به بیرون نگاهی بیندازید صلح تقریبا نسبی را مشاهده میکنید، اما این آرامش در این دنیای پر از خشم دائمی نیست. هیچکس نمیداند در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد. اگر جنگ یا انفجاری رخ بدهد تنها ویرانهای از کشورها به جا میماند. بازماندگان چنین اتفاقهایی باید در شرایط جدیدی تلاش کنند تا نسل انسان را ادامه دهند.
کورمک مککارتی در داستان جاده، چنین سرزمینی را تخیل میکند. کورمک خودش و پسرش را در کشوری که در شرایط بحرانی پس از جنگ و انفجار هستند، تصور میکند. آنها جزو معدود بازماندگانی هستند که برای زنده ماندن تلاش میکنند.
کتاب جاده با نام اصلی The Road روایت داستانی دربارهی آخرالزمان است. در جایی از تاریخ که تعداد کمی از انسانها باقی ماندهاند و هیچ چیز شبیه دنیای حال نیست، پدر و پسری بازماندهاند. پدر و پسر پس از انفجار اتمی در آمریکا جزو معدود افرادی هستند که زنده ماندهاند. آنها باید تلاش خود را انجام دهند تا نشانی از حیات پیدا کنند. اطراف پدر در داستان اینگونه توصیف شده است :«نگاهی به درهی پایین انداخت. همه چیز غرق ظلمت بود. بر فراز خاک تیره، خاکستر نرم، چرخان و رها میورزید.قسمتهایی از جاده که آن پایین از لابهلای درختان مرده دیده میشود. در جستجوجوی چیزی بود که رنگی داشته باشد؛ ردی از دود پایدار.»
تنها دارایی پدر یک تفنگ و یک چرخدستی است، او به همراه پسرش به سمت جنوب حرکت میکند تا از انسانهایی دیگری که باقی ماندهاند، در امان بمانند. انسانهای دیگر در این داستان ویژگیهای انسانی را فراموش کردهاند و تنها پسر بچه در این داستان، نمادی از انسان پاک و نیک سرشت است. شخصیتهای داستان در کتاب جاده اسم ندارند و آنها با اسم مرد، پسر بچه، مادر، دزد، مرد غریبه و پیرمرد معرفیمیشوند.
در سال 2006 جایزه یادبود جیمز تیت بلاک (James Tait Black Memorial Prize) که از مهمترین جوایز بریتانیا است، به رمان جاده تعلق گرفت. همچنین کورمک مککارتی برای کتاب جاده موفق به دریافت جایزهی پولیتزر (Pulitzer Prize) در سال 2007 شد، این جایزه معتبرترین جایزه روزنامهنگاری در آمریکا است که سبب شد کورمک شناختهتر شود.
کورمک یا چارلز مککارتی Cormac McCarthy نویسنده و پژوهشگر آمریکایی است که در سال 1933 در ایالت رودآیلند به دنیا آمد. اسم اصلی او چارلز بود که برخلاف نظر پدرش آن را به کورمک تغییر داد. زیرا چارلز مککارتی یادآور عروسک «ادگار برگن»، هنرپیشه آمریکایی بود که کورمک به آن علاقه نداشت.
کورمک تحصیلاتش را در دانشگاه تِنسی ادامه داد و به عنوان یک روشنفکر رشد کرد. او در جوانی در نیروی هوایی آمریکا مشغول به کار شد و همزمان به نوشتن اولین آثارش مشغول شد. در آن زمان داستانهای کورمک در نشریهی دانشگاهش منتشر میشدند و او موفق به دریافت جایزهی اينگرام – مريل شد. کورمک بعد از دریافت این جایزه تحصیلاتش را رها کرد و به طور جدی به نوشتن روی آورد.
او اولین رماناش را به نام «نگهبان باغ» در سال 1965 نوشت. «انتشارات رندم هاوس» کتاب «نگهبان باغ» را از او منتشر کرد. این انتشارات پیشتر، کتابهای «ویلیام فاکنر» را منتشر میکرد و یکی از معتبرترین نشرهای آمریکا شناخته میشود.
کورمک مککارتی با دریافت جایزه بورس تحقیقاتی و کمک هزینه موسسه راکفلر به ایرلند، انگلیس و جنوب اروپا سفر کرد و نوشتن خود را ادامه داد. او در انتهای سفرش رمان «تاریکی بیرون» را نوشت و زمانی که به آمریکا بازگشت، آن را منتشر کرد. کتاب «فرزند خدا» و «ساتری» از کتابهای دیگر کورمک بودند که پس از بازگشتش به تِنسی آنها را نوشت. او در سال 1981 بورس تحقیقاتی مک آرتور را دریافت کرد و به دنبال آن بهترین اثرش به نام «نيمروز خونين» يا «سرخي غروب در غرب» را منتشر کرد.
کتاب «جایی برای پیرمردها نیست» اثر دیگری از کورمک است که سال 2005 منتشر شد. «برادران کوئن»، که از فیلمسازان موفق اهل آمریکا هستند براساس این کتاب در سال 2007 فیلم سینمایی ساختند. این فیلم سینمایی که با نام اصلی No Country for Old Men اکران شد، بسیار مورد توجه منتقدان گرفت و موفق به دریافت چهار جایزهی اسکار در شاخههای بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد.
کورمک زمانی که به تگزاس سفر کرده بود با الهام از پسرش یادداشتهایی برمیدارد که به هنگام بازگشتش از سفر تصمیم میگیرد آنها را جمعآوری کند که نتیجهی آن انتشار کتاب «جاده» در سال 2006 شد.
از آثار کورمک مککارتی که به فارسی ترجمه شدهاند میتوان به کتاب «جایی برای پیرمردها نیست» با ترجمهی «امیر احمدی آریان»، کتابهای «همهی اسبهای زیبا» و «گذرگاه کاوه» با ترجمهی «کاوه میرعباسی» اشاره کرد.
کتابها و فیلمنامههای منتشر شده از کورمک مککارتی بازتابی از دنیای پر از خشم و جنایت انسانهاست. با توجه به درونمایهی آثار او، گروهی به او لقب شاعر خشونت های انسانی را دادهاند. کورمک مککارتی به تاثیر از ژانر جنایی داستانهایش سال 2013 فیلمنامهای نوشت که «ریدلی اسکات» براساس آن فیلمی با نام «مشاور» The Counsellor ساخت. «برد پیت» Brad Pitt و «پنهلوپه کروز» Penélope Cruz از جمله بازیگران مشهوری هستند که در این فیلم ایفای نقش کردهاند.
کورمک مککارتی شخصیت درونگرایی دارد و با خانوادهاش به دور از حواشی دنیای مطبوعات زندگی میکند. او علاقهای به مصاحبه ندارد و پس از سالها فعالیت در نوشتن، اولین مصاحبه تلویزیونیاش را در سال 2006 انجام داد. او برخلاف حرفهی نویسندگیاش، بیشتر با پژوهشگرها و دانشمندان در ارتباط است و بیشتر زمانش را در انجمن دانشگاهي سانتافي میگذراند.
کورمک غرق در دنیای ادبیات نیست و آثار زیادی از نویسندگان دیگر را نخوانده است ولی در یکی از معدود مصاحبههایش از علاقهاش به رمان «موبیدیک» نوشتهی «هرمان ملویل» سخن میگوید. او در یکی از معدود مصاحبههایش عنوان میکند به نويسندگاني كه با مسائل زندگي و مرگ در ارتباط نيستند، علاقه اي ندارد. شما میتوانید نسخهی الکترونیکی رمان «موبی دیگ» را در فیدیبو بخوانید.
داستان کتاب جاده مورد توجه «جان هیلکات»، کارگردان ایتالیایی قرار گرفت. او براساس این داستان فیلمی با همان نام کتاب در سال 2009 ساخت. «ویگو مورتنسن» و «چارلیز ترون» از جمله بازیگرانی بودند که در این فیلم ایفای نقش کردند.
کتاب جاده با ترجمهی «صنوبر رضاخانی» را «انتشارات قطره» در سال 1390 منتشر کرده است. ترجمهی «صنوبر رضاخانی» از ترجمههای جدید کتاب جاده است که برای دریافت آن میتوانید به فیدیبو مراجعه کنید. نسخهی صوتی کتاب جاده با روایت «مهبد قناعت پیشه» با همان ترجمهی «صنوبر رضاخانی» نیز در فیدیبو موجود هست. «چگونه شغل دلخواهمان را پیدا کنیم» از «رومن کرزناریک» ترجمهی دیگری از «رضاخانی» است.
کتاب جاده ترجمههای دیگری نیز دارد. «نشر علم» سال 1388 کتاب جاده را با ترجمهی «محمدرضا قلیچ خانی» منتشر کرد که در این نسخه نام نویسنده «کرمک مکارتی» به فارسی ترجمه شده است. پس از این ترجمه دو ناشر دیگر نیز کتاب جاده را منتشر کردند، «انتشارات مروارید» با ترجمهی «حسین نوش آذر» و «انتشارات در دانش بهمن» با ترجمهی «ایرج مثال آذر» کتاب را راهی بازار کردند.
«امیر عشیری» از مترجمین و نویسندگان بهنام ایرانی است که کتاب «جاده خاکستر» را دو جلد ترجمه کرده است که این کتاب تشابه اسمی با کتاب جاده از کورمک مککارتی دارد.
از میان گل و لای گذشتند و به جاده برگشتند. بوی خاک و خاکستر نمناک توی باران شناور بود. آب سیاه توی گودال کنار جاده جریان داشت؛ آبی که از درون آب گذری فلزی به داخل یک گودال مکیده میشود. گوزنی پلاستیکی وسط یک حیاط افتاده بود. اواخر روز بعد وارد شهر کوچکی شدند. سه مرد از پشت کامیونی بیرون آمدند و توی جاده مقابلشان ایستادند. مردانی لاغر که لباسهایی مندرس به تن داشتند و لولهای در دست، از آنها پرسیدند: توی چرخ چی دارین؟ مرد تپانچهاش را به سوی آنها گرفت. ایستادند. پسرک گوشهی کتش را چسبید. هیچکسی حرفی نزد. چرخدستی را جلو انداخت و با هم کنار جاده رفتند. چرخ را دست پسرک داد. عقب عقب میرفت و تپانچه را هم چنان به سمت مردان نگاه داشته بود. میکوشید همچون قاتلی حرفهای به نظر برسد اما قبلش به شدت میتپید و میدانست که سرفهاش خواهد گرفت. دوباره وسط جاده آمدند و ایستادند و آنها را نظاره کردند. مرد تپانچه را توی کمرش گذاشت و برگشت و چرخدستی را گرفت. بالای بلندی که رسیدند، مرد برگشت و دید که آنها هنوز همان جا ایستادهاند. از پسرک خواست تا چرخ را هل بدهد. از حیاطی گذشت و از مکانی مسلط به جاده، پایین را پایید. مردان رفته بودند. پسرک به شدت ترسیده بود. مرد تپانچه را روی برزنت روی چرخ گذاشت و چرخدستی را گرفت و به راهشان ادامه دادند. توی دشتی روی زمین دراز کشیدند و جاده را پاییدند تا تاریک شد. اما کسی نیامد. هوا بسیار سرد بود. وقتی هوا کاملا تاریک شد، طوری که دیگر نمیشد جایی را دید، افتان و خیزان به جاده برگشتند. مرد پتوها را بیرون آورد. خودشان را خوب پیچیدند و دوباره به راه افتادند. آسفالت را زیر پایشان دنبال میکردند. یکی از چرخهای چرخدستی هر چند وقت یکبار به جیرجیر میافتاد اما کاری نمیشد کرد...باز هم پیش رفتند. وقتی رعد و برق دیگری ساحل را روشن کرد، پسرک را دید که خم شده بود و با خودش زمزمه میکرد. کوشید رد پاهایشان را دوباره ببیند، اما نتوانست. سرعت باد بیشتر شده بود. مرد منتظر اولین قطرههای باران بود. اگر توی ساحل وسط باد و باران گرفتار میشدند، حسابی به زحمت میافتادند.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۱۰ مگابایت |
تعداد صفحات | 224 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۷:۲۸:۰۰ |
نویسنده | کورمک مک کارتی |
مترجم | صنوبر رضاخانی |
ناشر | نشر قطره |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | The Road |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۵/۲۰ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
در ایران دو نشر اینو ترجمه کردن این ترجمه و یکی هم نشر مروارید .من ترجمه حسین نوش آذر رو خوندم از نشر مروارید . و اون واقعا افتضاح بود . چند صفحه اول این نشر رو خوندم و عالی بود واقعا
اینکه گفتگوها بصورت محاوره ترجمه شده ولی بعضی جاها یهو حالت کتابی میگیره واقعا رو اعصابه!! انگار ویراستار خیلی حوصله دقت کردن به لحن و ... رو نداشته
البته نویسنده نگفنه بعد از انفجار اتمی است، ۲ تا احتمال هست که یکی انفجار اتمی است و دیگری برخورد شهاب سنگ که برخورد شهاب سنگ احتمال بیشتری داره
فضاسازی بسیار عالی و دارکی داره. ترجمه اش هم عالی بود واسه کسایی که به موضوعات آخرالزمانی علاقه دارن عالیه.
نتونستم تا آخر بخونمش،پیشنهاد میکنم کتاب قلعه مالویل رو بخونید، با همین موضوع ولی فوق العاده
خوشحالم با ترجمه حرفهای و صداگذاری و موسیقی متن اثرگذار این اثر رو دریافت کردم.
ببخشید کدوم نشریه بهتر کار کرده من میخوام شروع کنم کتابو موندم کدوم بگیرم
خوب بود.. همراهی با پدری که عالیه.
یکی از زیباترین اقتباس ها سینمایی ، متعلق به اینفیلم هست
یکم برای من گنگ بود یهو میپرید روی یه فضاسازی دیگه!