«دیوانه کیست؟ هر کس که در دنیای خودش زندگی میکند دیوانه است، یعنی اشخاصی که با دیگران فرق دارند.» پائولو کوئلیو
کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد، بمیرد Veronika Decides To Die توسط پائولو کوئلیو نوشته شدهاست. این کتاب در سال 1998 به زبان پرتغالی در بزریل به چاپ رسیده و منتشر شد. این کتاب داستان خود را در بیست و دو فصل روایت میکند. کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد، بمیرد روایتگر داستانی در مورد خودکشی است. این کتاب در قالب داستان به بررسی ذهنیت یکی از افرادی که به پوچی رسیده و میخواهد به زندگی خود پایان دهد، میپردازد. باید گفت، این کتاب تنها یک داستان تخیلی نیست، بلکه یک حقیقت اجتماعی است. خودکشی میتواند دلایل بسیار زیادی از جمله رسیدن به پوچی، بیمارهای شدید روانی، مشکلات بسیار زیاد زندگی و ... را داشته باشد. کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد، بمیرد در مورد مشکلات موجود در بیمارستانهای روانی نیز صحبت میکند. نویسنده کتاب معتقد است که بیمارستانهای روانی شرایط خوبی نداشته و کمک مناسبی به بیماران نمیکند. زیرا نگاه و رفتار کارکنان و شرایط محیطی این بیمارستانها خوب نیست. کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد، بمیرد در واقع حاصل تجربیات نویسنده کتاب یعنی پائولو کوئیلو است. به علاوه او از پروندههایی که در موسسات روان درمانی وجود دارد، هم استفاده کردهاست. پیام و نتیجه داستان این کتاب تنها یک جمله «جنون جمعی، عقلانیت نامیده میشود» است.
داستان رمان ورونیکا تصمیم میگیرد، بمیرد در مورد تصمیم یک دختر 24 ساله به نام ورونیکا است. ورونیکا زاده و اهل اسلوانی است. به نظر میرسد او زندگی خوب و کاملی دارد. اما ناگهان در روز 11 نوامبر سال 1997 با مصرف بیش از حد قرص خواب آور، خودکشی میکند. قبل از اقدام به خودکشی او مقالهای را در مجله میخواند. این مقاله از مردم پرسیده است که به نظر آنها «اسلوونی کجاست؟» ورونیکا نامهای برای سردبیر مجله مینویسنده و در آن به توجیه خودکشی خودش میپردازد. او بیان میکند که دلیل خودکشیاش این است که حتی مردم نمیدانند که اسلوونی کجاست. اقدام به خودکشی ورونیکا به شکست مواجه میشود. زیرا با انتقال به موقع او به بیمارستان، زنده میماند. ورونیکا چند روزی در حالت کما میماند. پس از بیرون آمدن از کما، او به بیماری قلبی مبتلا شده و پزشکان به و میگوینده که مدت زمان کوتاهی زنده است. دولت اسلوانی، ورونیکا را برای درمان بیماری روحیاش به بیمارستان روانی ویلت Villette منتقل میکند. پزشکان از وی در مورد علت خودکشیاش میپرسند. زیرا خودشی باید یک دلیل محکم داشته باشد. ورونیکا به آنها توضیح میدهد که از کودکی تا به حال زندگی خوبی داشتهاست. او در خانهای صمیمی و با شرایط رفاهی بسیار خوبی بزرگ شدهاست. تنها دلیل او برای خودکشی تکراری شدن زندگی است. ورونیکا توضیح میدهد که همه چیز در زندگی دارد. هروز با دوستانش به گردش و تفریح رفته، شبها شام را در بهترین رستورانها سرو کرده و رابطههای عاطفی بسیار خوبی نیز داشته است. اما در زندگیاش «شادی درونی» وجود ندارد. درون این انسان به ظاهر شاد، دختری غمگین و از زندگی خسته زندگی میکند.
ورونیکا در بیمارستان روانی ویلت با بیماران بسیاری از جمله زدکا، ماری و ادوارد آشنا میشود. زدکا از افسردگی بالینی رنج میبرد. ماری، دچار حملات وحشتناک عصبی میشود و ادوارد به اسکیزوفرنی مبتلا است. اسکیزوفرنی یا روان گسیختگی، بیماری است که باعث اختلال در تواناییهای حرکتی، اختلال در عواطف، در اندیشیدن و تصمیم گیری و در نهایت شنیدن و دیدن صداها و تصاویر غیر واقعی میشود. ورونیکا عاشق ادروارد میشود. او در دورهای که در این بیمارستان بود متوجه شد که چیزی برای از دست دادن ندارد. به همین دلیل با آزادی تمام زندگی میکرد. بیمهابا عشق میورزید، میخندید و شاد بود. ورونیکا تمام مواردی که هرگز به خودش اجازه تجربه نمیداد را تجربه کرد.
تمام پزشکان به ورونیکا میگویند که مدت کوتاهی زنده است. اما این فقط یک محرکه برای ورونیکا است. دکتر ایگور رئیس بیمارستان روانی ویلت، از این خبر به عنوان یک محرکه استفاده میکند. او از طریق این آزامایش میخواهد ثابت کند که آیا میتوان با متقاعد کردن شخص به اینکه مرگش نزدیک است، او را به زندگی برگرداند؟ او این روش را مانند استفاده از دفیبریلاتور برای یک بیمار که قربانی حمله قلبی شدهاست، میداند. دفیبریلاتور دستگاه شوک قلبی است.
با اقتباس از رمان ورونیکا تصمیم میگیرد، بمیرد تاکنون دو فیلم سینمایی در سال 2005 در ژاپن و 2009 ساخته شدهاست. به علاوه یک گروه موسیقی کانادایی به نام Billy Talent بیلی تلنت، آهنگی با نام Saint Veronika با اشاره به این رمان ساختند. آهنگ «ورونیکا تصمیم میگیرد، بمیرد» از گروه اسک پانک انگلیسی اشاره مستقیمی به این کتاب دارد. در سال 2006، یک گروه گروه موسیقی به نام ملودیک، آلبومی را با الهام از داستان این رمان منتشر کرد.
کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد، بمیرد، برای اولین بار در سال 1386 توسط آرش حجازی ترجمه شدهاست. این کتاب یک دهه بعد یعنی در سال 1398 توسط دلآرا قهرمان، بهناز سلیمانیه و شیرین لارودی ترجمه شد. در سال 1399 نیز کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد، بمیرد توسط چکامه چاوشی، ایلیا حریری و حسین نعیمی ترجمه شده و به چاپ رسید.
کتاب پیشرو توسط دکتر آرش حجازی ترجمه شدهاست. نسخه چاپی این کتاب در سال 1386 توسط انتشارات کاروان به چاپ رسید. نسخه صوتی آن هم در سال 1395 توسط انتشارات نوین کتاب منتشر شد. گوینده کتاب پیشرو، نیکی کریمی است.
شما میتوانید کتاب صوتی ورونیکا تصمیم میگیرد، بمیرد به قلم پائولو کوئلیو، ترجمه دکتر آرش حجازی و انتشارات نوین کتاب را از همین صفحه در فیدیبو دانلود و تهیه نمایید.
آرش حجازی در 28 بهمن سال 1349 چشم به جهان گشود. او پسر یکی از برجستهترین استادان دانشگاه علم و صنعت یعنی جلال حجازی است. آقای حجازی پس از اتمام دوران مدرسه، وارد دانشگاه علوم پزشکی ایران شد. او دانش آموخته رشتهی پزشکی از دانشکده پزشکی است. آرش حجازی علاقه بسیاری نیز به نویسندگی داشت. او در سال 1373 اقدام به ترجمه کتاب «اندوه ماه» کرد. اما استقبالی از این کتاب نشد. آقای حجازی علاقه خود را در این زمینه رها نکرد.
او موسس انتشارات کاروان است. به علاوه، دکتر آرش حجازی، مترجم رسمی پائولو کوئلیو در ایران محسوب میشود. او این نویسنده بزریلی را یکبار به ایران دعوت کردهاست. اما این مترجم و پزشک ایرانی هم اکنون در ایران زندگی نمیکند. وی در جنبش سبز سال 1388 کسی بود که در صحنه کشته شدن ندا آقا سلطان حضور داشت. بعد از این اتفاق او با شبکه بیبیسی در مورد وقابع آن روز و چگونگی مرگ آقا سلطان مصاحبه کرد. به همین دلیل دیگر هرگز بازنگشت. از آثار ترجمه شده توسط او میتوان به کیمیاگر، بریدا، مکتوب، جهالت و ... اشاره کرد.
نیکی کریمی در 19 آبان سال 1350 در تهران چشم به جهان گشود. او فارغ التحصیل رشته تئاتر است. خانم کریمی از دوران مدرسه علاقه بسیاری به اجرای نمایش داشت. اولین حضور او رد عرصه هنر مربوط به فیلم سینمایی «وسوسه» در سال 1368 است. این بانوی هنرمند یکی از پرافتخارترین هنرمندان ایرانی است. او تاکنون داوری چندین جشنواره بین المللی را برعهده داشتهاست. از کارهای نیکی کریمی میتوان به دو خواهر، زنها فرشتهاند، استیگمات، سریال سرزمین کهن، سریال آقا زاده و ... اشاره کرد. او تهیه کننده و کارگردان بسیاری از فیلمها از جمله آتابای، آذر و شیف شب بودهاست. به علاوه تاکنون چندین بار برنده جایزه سیمرغ بلورین، جایزه امیل گوئیمت، جایزه عصای سفید و ... شدهاست.
پائولو کوئلیو در 24 ماه اوت سال 1947 در شهر ریو دو ژانیرو، برزیل چشم به جهان گشود. او از کودکی علاقه زیادی به نویسندگی داشت. اما پدر و مادرش مخالف سر سخت او بودند. عقاید و طرز فکر متفاوت پائولو باعث شد تا پدر و مادرش او را به یک موسسه روانی بفرستند. اما کوئیلو هیچ مشکلی نداشت و فقط از نظر عقاید و دیدگاهها با خانوادهاش متفاوت بود. او در طی چهار سال حضور در این موسسه، سه بار از آنجا فرار کرد. اما در نهایت مجبور به تسلیم در برابر خواسته پدر و مادرش شد. کوئلیو وارد مدرسه حقوق شد. اما این انتخاب اجباری سرانجامی نداشت و یک سال بعد از مدرسه فرار کرد. کوئلیو از شهر خود رفت. او مدت زیادی مانند یک مسافر در کشورهای مختلف زندگی میکرد. در همین سفرها به ترانه سرایی روی آورد. سرانجام او اولین رمان خود را در سال 1982 با نام «جهنم» منتشر کرد. از دیگر آثار این نویسنده میتوان به نامههای عاشقانه یک پیامبر، شیطان و دوشیزه پریم، هستی، جن و گلهای رز و ... اشاره کرد. ژانر داستانهای این نویسنده روانشناسی، درام و خودیاری است.
چشمهایش را که باز کرد پیش خودش نگفت:«اینجا باید بهشت باشد.» در بهشت هیچگاه برای روشن کردن اتاق لامپ فلورسنت استفاده نمیکردند و آن درد که دقیقا یک ثانیه بعد از بهوش آمدنش شروع شد از نوع دنیوی بود. آه آن درد زمینی منحصر به فرد بود وشبیه هیچ چیز دیگری نبود. سعی کرد تکان بخورد، اما دردش بیشتر میشد. یک ردیف لکه درخشان در جلوی چشمانش ظاهر شد.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 342.۸۵ مگابایت |
مدت زمان | ۰۶:۰۷:۲۳ |
نویسنده | پائولو کوئیلو |
مترجم | آرش حجازی |
راوی | نیکی کریمی |
ناشر | نوین کتاب |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۳/۰۹ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
شاید، دور از ذهن نباشد اگر بگوییم، زنان و حتی بعضی مردانِ امروزِ ایران، نسخه های تکثیر شده از نقشِ ورونیکا، در کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد باشند. جامعه ی امروزِ ما پر از افرادیست که دغدغه های اجتماعی، فشارهای ناشی از یکنواختی، روزمرگی های تکراریِ زندگی و تفاوت سیستم اندیشه شان با خانواده، اطرافیان و نزدیکان، در تنهایی و انزوا فرو رفته اند. افرادی که تحت تاثیرِ باید ها و نباید های بیش از اندازه ی جامعه ی مذهبی، عرف های غلط، خود سانسوری ها و انکار نیازهای حقیقیشان به خاطر عادت ها و سنت های جامعه، از حض و نشاط زندگی فارغ شده اند و انگیزه ای برای ادامه ی آن ندارند. بعضی به پایان دادن به زندگی خود فکر می کنند و برخی حتی به آن عمل می کنند. بعید نیست آمارِ بالای افسردگی و تنش های روانیِ جامعه ی امروزِ ما ناشی از همین موضوع باشند. با همه ی این احوال، مطالعه ی این کتاب و کتاب هایی از این دست، در پابان، پیام هایی مشابه به ما می دهند و آن ترغیب به زنده ماندن، زندگی کردن، شاد بودن و دوست داشتنِ تمام آنچه در اطرافمان هست علیرغم تفاوت ها و اختلاف هاست. حالِ ورونیکا، نگرانی هایش، اضطراب هایش، غم و بی انگیزگی هایش، برای من کاملا ملموس و آشنا بود، هرچند همه ی این احوالات منجر به بروز حس خودکشی و پایان دادن به زندگی در وجودم نشد، اما حالا که در آخر، ورونیکا از آن حالِ غریب و بی علاقگی به زندگی، به اوج خواستن رسید، شاید بهتر باشد من هم زندگی را بیشتر دوست داشته باشم.
من از خوندنش لذت بردم. به نظرم کتاب ارزشمندیه و الزامیه که هر فردی تو زندگی اون رو یکبار یا بیشتر بخونه. کتاب درباره دختریه که بدلیل زندگی تکراری و روزمره تصمیم به خودکشی میگیره اما به هر دلیلی از مرگ نجات پیدا میکنه و به تیمارستان منتقل میشه و اونجا متوجه میشه که به دلیل اقدام به خودکشی قلبش بسیار ضعیف شده و نهایت تا یک هفته زنده میمونه و زندگی در تیمارستان به اون لذت هایی رو میده که قبلا تجربه نکرده مثل انجام دادن هر کاری که تو جامعه هنجار شکنی به حساب میاد اما اونجا چون تیمارستانه نیازی به رعایت هنجار ها نیست و.... بخشی از کتاب ((و میرسیم سر بیماری تو ببین هر آدمی ویژگی های منحصر به فردی داره. با این حال جامعه همواره یک روش جمعی رفتار رو به ما تحمیل میکند و تعجب انسان ها از اینکه چرا باید این رفتارو کنند و این شگفتی ها هیچوقت تموم نمیشه. فقط اون رو قبول میکنند همانطوری که تایپیست ها این حقیقت رو قبول کردند که "کِوِرتی" بهترین صفحه کلید ممکن است. تو زندگیت با کسی برخوردی که بپرسه چرا عقربه های ساعت در این جهت خاص و نه در جهت مخالف حرکت میکنند؟؟؟؟ خوندن این کتابو واقعا به همه پیشنهاد میکنم برای اینکه قدر زندگی و فرصتی که داریم رو بدونیم,برای اینکه ناامید نشیم, برای اینکه همونطوری که دوست داریم زندگی کنیم و از چیزی که هستیم اصلا خجالت نکشیم. ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد دومین کتابی بود که از پائولو کوئیلو خوندم,اولیش کیمیاگر بود.اون هم زیبا بود قصد دارم همه کتاب هاشو بخونم بنظرم ارزشش رو داره.
خیلی بامزهین که کتابو سانسور کردین. فک نکنم نوجوون یا کودکی این کتابو گوش بده که براش مضر باشه. چقد ما بدبختیم
خیلی خوب بود داستانش ک جالب و یه جورایی واسه اونایی ک مشکل روحی و روانی دارن آموزنده یا اون هایی ک نا امیدن و قصد خودکشی دارن خیلی خوبه ب نظرم اولش ک گوش کردم گفتم نه نیکی بازیگریش عالی تره اما هر چی پیش رفت بیشتر جذبه صدای خانم نیکی کریمی شدم گویش عالی ایشون انگار در همه کاری میدرخشن و اینکه ب این نتیجه رسیدم ک پائولو کوئیلو کتاباش حرف نداره این دومی بود ولی بقیه کاراشم حتما میگیرم در کل شدیدا پیشنهاد میشه و ارزش داره البته فک کنم خیلی سانسور شده فقط
متاسفانه اصلا نتونستم با صدا و شیوه گوینده (خانم نیکی کریم) ارتباط برقرار کنم فوق العاده یکنواخت و بنظرم صدای همه شخصیتها یکجور خونده میشه که باعث میشه اصلا نشه با متن ارتباط گرفت با اینکه ۵۰ درصد رو گو ش کردم تصمیم دارم کتاب متنیش رو بخونم چون از کتابهای دیگه این نویسنده خیلی لذت بردم و میدونم این کتاب هم خیلی رتبه خوبی توی کتابهاش داره ، ولی اینقدر بد خونده شده که اصلا تو همین ۵۰ درصد که گوش کردم چیزی متوجه نشدم
خواهشا دو کتاب دیگه ی. این سه گانه ی پائلو کوئیلو را هم بزارید(کنار رودخانه ی پیترا نشستم وگریستم + شیطان و دوشیزه پریم +ورنیکاتصمیم میگیرد ک بمیرد) من خوندم ب خاطر همین میگم چون واقعا این سه تا رو پشت سر هم ک میخونی تمامیت افکارات نویسنده رو متوج میشی در کل ممنون بابت نرم افزار خوبتون
صدای راوی اصلا چنگی به دل نمیزنه و حس خوب کتاب به این خوبی رو کم کرده
صدای خانم کریمی اصلا به درد گویندگی و خوانش کتاب نمیخوره. اصلا آدم دغبت پیدا نمیکته ب گوش دادن. صدای بسیار نتراشیده و نخراشیده دارن. بازیگر بهتری هستن
خوانش کتاب خیلی خوبه. خود کتاب هم فوقالعاده جذاب هستش. بخش دوازدهم مشکل داره کلا و این خیلی بده. رسیدگی کنید. من با پشتیبانی هم تماس گرفتم اما کسی نبود که رسیدگی کنه و میبایست پیغام میگذاشتم که فکر میکنم حرفه ای نیست این کار اصلا
کتاب و مغز کتاب غنیه، به نظرم این کتاب باید با حوصله و دقت خونده بشه تا تاثیری که باید رو، رو ذهنمون بزاره، و فقط شنیدنش شاید کافی نباشه. و به نظرم اتفاقا راوی کارش رو خوب انجام داده بود و سعی نکرده بود اغراقی به وجود بیاره که این مسئله به فهمیدن موضوع ها کمک کرد. در کل این کتاب اگر درست خونده و فهمیده بشه توانایی ایجاد تغییر تو روند ذهنی رو داره.