کتاب پیشرو از پیش باور دارد که سینما همواره یک پایش در هنرهای دیگر است. از این جهت همچنان به تعریف کمابیش دِمُده از سینما، در مقام هنر هفتم، وفادار است، یعنی به همان بنیاد هستیشناسانه سینما، همان امکان حرکت از یک هنر به هنرهای دیگر، همان قدرت ساماندهی حرکت ناممکن، اما به یمن سینما ممکنِ میان هنرهای دیگر یا همان خصلت «به علاوهیِ یک هنر دیگر» بودن. هنرهای دیگر از شأن هستیشناسانه مستقل و فروبستهای برخوردارند. یک نقاشی نمیتواند موسیقی باشد، یک بنایِ معماری نمیتواند یک تئاتر باشد و برعکس. همان خصلتی که تمامی این هنرها را واجد ذات و بنیانی مستقل میکند. همان کیفیتی که «ناب بودن» را به ارزشی خدشهناپذیر و اساسی در باب آنها بدل میکند.
براساس همین پیشفرض، پیوند سینما با معماری در بخش نخست این کتاب بررسی شده است؛ و در بخش دوم نیز پیوند اجتماعی و زیباشناسانه سینما با فضای شهری. گفتارها مکتوب شدند بیآنکه تلاشی شود برای تحمیل نوعی قالبِ نوشتاری بر آن، تا حفظ کنند آن گفتگوی خاموشی را که در سرتاسر این درس گفتارها میان من و شرکت کنندگان جاری بود؛ آن گفتگوی ذهنی که یادآوری میکند هرآنچه من از این حضور و مشارکت آموختم: همان ایده در حالِ گذر بودنِ تفکر، ایده غلبه گازها بر جامدات، سایهها بر بدنها و اشباح بر آدمها. ایده اولویت تخریب بر ساخت؛ ایده آستانهها.