

کتاب جسدی در کتابخانه
نسخه الکترونیک کتاب جسدی در کتابخانه به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
نقد و بررسی کتاب جسدی در کتابخانه
درباره کتاب جسدی در کتابخانه
کتاب «جسدی در کتابخانه» The Body in the Library نوشتهی «آگاتا کریستی» در سال 1942 منتشر شد. داستان این کتاب با اتفاقی عجیب در یک صبح پاییزی آغاز میشود. خانم بانتری همراه همسرش دالی داخل عمارت گوسینگتون هال زندگی میکنند و پیشخدمتهای زیادی دارند. یک روز ساعت هفت صبح یکی از پیشخدمتهای این خانواده به نام «مری» این زوج را از خواب بیدار میکند و به آنها اطلاع میدهد در کتابخانهی طبقهی پایین جنازهی دختری قرار دارد. دالی با شنیدن این خواب ابتدا گیج میشود و فکر میکند خواب میبیند سپس سراسیمه از اتاق خواب بیرون میآید. او به کتابخانه میرود و در کمال تعجب جنازهی دختری بور و زیبا را میبیند. خانم بانتری و همسرش دالی برای پی بردن به حقیقت با پلیس تماس میگیرند و پس از آن به دوستشان خانم مارپل اطلاع میدهند. خانم مارپل پس از شنیدن این خبر سریعاً خودش را به عمارت گوسینگتون هال میرساند و قدم در ماجرایی مرموز میگذارد.
کتاب جسدی در کتابخانه از داستانهای خانم مارپل
کتاب «جسدی در کتابخانه» از مجموعه داستانهای خانم مارپل نوشتهی «آگاتا کریستی» است. این اثر تحت عنوان کتابهای کارآگاه از سوی انتشارات هرمس در ایران راهی بازار شده است. این کتاب ابتدا در فوریه سال 1942 در آمریکا با قیمت دو دلار به چاپ رسید و پس از آن در ماه مه همان سال با قیمت ۷ شیلینگ و ۶ پنی در بریتانیا منتشر شد.
«آگاتا کریستی» Agatha Christie معروف به ملکهی جنایت در این اثر هم سرنخهای مختلف را در کنار هم قرار میدهد و معمایی عجیب را حل میکند. این نویسنده نبوغی خاص و مثالزدنی در نوشتن داشته و با پرورش آن توانسته دهها اثر جنایی خواندنی نظیر کتاب «جسدی در کتابخانه» از خودش به یادگار بگذارند. او تحصیلات دانشگاهی را دنبال نکرده ولی تجاربی خاص نظیر فعالیت در بیمارستان در دورهی جنگ جهانی اول و سفر به خاورمیانه را داشته است. او با خلق دو شخصیت جذاب و خیالی خانم مارپل و هرکول پوآرو ادبیات جنایی و سینما را تحت تأثیر خود قرار داد به گونهای که تاکنون چندین سریال و فیلم سینمایی براساس داستانهای او ساخته شدهاند.
«آگاتا کریستی» نویسندهای برجسته در ادبیات جنایی پلیسی است. او با انتشار داستانهای خاص در قرن بیستم توانست چندین رکورد را از آن خودش کند. آثار او تا به امروز بیشترین ترجمه به زبانهای مختلف دنیا را داشته است. همچنین آثار او در کتاب رکوردهای گینس مقام اول در میان پرفروشترین نویسندگان کتاب تاکنون را از آن خودش کرده است.
ترجمه کتاب جسدی در کتابخانه به زبان فارسی
کتاب «جسدی در کتابخانه» نوشتهی «آگاتا کریستی» با ترجمهی «مجتبی عبداللّه نژاد» از سوی انتشارات هرمس در سال 1388 منتشر شد که نسخهی الکترونیک آن در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «مجتبی عبداللّه نژاد» محقق و مترجم ایرانی سال 1345 در کاشمر به دنیا آمد. او در جوانی تحصیل در رشتهی ریاضی را آغاز کرد ولی پس از مدتی آن را ناتمام گذاشت و از اواخر دههی شصت به ترجمه آثار انگلیسی مشغول شد. او علاوهبر ترجمه مدتی را در زمینهی ادبیات کلاسیک فارسی و نقد ادبی پژوهش و تحقیق کرد و چندین اثر از خودش به جا گذاشت. «مقصد نامعلوم»، «در هتل برترام» و «ورقها روی میز» از دیگر آثار ترجمه شدهی «مجتبی عبداللّه نژاد» هستند که نسخهی الکترونیک آنها هم در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
در بخشهایی از کتاب جسدی در کتابخانه میخوانیم
نگهبان شیفت شب و مسئول بار هیچ کدام اطلاعات به درد بخوری نداشتند. نگهبان شیفت شب یادش بود که بعد از نیمهشب به اتاق خانم کین تلفن زدهاند و جوابی نیامده. متوجه ورود و خروج آقای بارتلت نشده بود. گفت هوای بیرون خوب بوده و خیلیها میرفتهاند و برمیگشتهاند. تازه غیر از در اصلی، درهای راهرو هم باز بوده و افراد میتوانستهاند از آنجا رفتوآمد کنند. مطمئن بود که خانم کین از در اصلی خارج نشده. اتاقش در طبقه اول بود و کنار راهپله. در انتهای راهرو دری بود که مستقیم به تراس بیرون باز میشد. راحت میتوانسته از آن در بیرون برود بدون اینکه کسی او را ببیند. تا ساعت دو که رقص تمام میشد، در راهرو را قفل نمیکردند.
مسئول بار یادش بود که شب قبل خانم کین را توی بار دیده، ولی یادش نبود چه ساعتی. حدس میزد اواسط شب بوده. آقای بارتلت کنار دیوار نشسته بوده و انگار توی عالم خودش بوده. نمیدانست چه مدت آنجا بوده. کلی مهمان در رفتوآمد بودهاند. آقای بارتلت را دیده بود، ولی نمیدانست چه ساعتی بوده.
از بار که بیرون آمدند، با پسربچه حدوداً نه سالهای روبرو شدند که با دیدن آنها هیجانزده شروع به صحبت کرد:
شما کارآگاه هستید؟ من پیتر کارمودی هستم، نوه آقای جفرسون. پدر بزرگ من بود که به پلیس زنگ زده و گفت خانم روبی کین گم شده. شما از اسکاتلندیارد آمدهاید؟ لابد حوصله حرفهایم را ندارید، نه؟
کلنل ملت میخواست جواب کوتاهی بدهد، ولی سرگرد هارپر دخالت کرد و با مهربانی و خوشقلبی گفت:
اشکالی ندارد، پسرم. گوش میکنیم. تو هم لابد کنجکاو هستی.
آره بابا، خیلی به این جور چیزها علاقه دارم. شما داستان پلیسی هم میخوانید؟ من که همه را میخوانم. امضای دوروتی سایرز و آگاتا کریستی و دیکسون کار و اچ. سی. بایلی را دارم. گزارش قتل توی روزنامهها منتشر میشود؟
سرگرد هارپر با لحنی جدی گفت: بله. حتماً توی روزنامهها چاپ میشود.
میدانید، من هفته دیگر باید برگردم مدرسه. توی مدرسه برای بچهها تعریف میکنم که مقتول را میشناختهام. واقعاً از نزدیک او را میشناختم.
نظرت در موردش چیه؟ پیتر کمی فکر کرد و بعد گفت: - راستش زیاد ازش خوشم نمیآمد. فکر میکردم خنگ است. مامان و شوهرعمهام هم از او خوششان نمیآمد. فقط بابابزرگ. بابابزرگ خیلی دوستش داشت. ضمناً میخواست شما را ببیند. ادواردز منتظرتان است.
سرگرد هارپر ترغیبش کرد و گفت: پس مامان و شوهرعمه زیاد روبی کین را دوست نداشتند. علتش چی بود؟
نمیدانم. شاید چون فضول بود. از این هم که بابابزرگ خیلی تحویلش میگرفت، خوششان نمیآمد. فکر کنم خوشحال شدهاند که مرده.
سرگرد هارپر با حالتی فکورانه نگاهش کرد و گفت: خودشان گفتند خوشحال شدهاند؟
نظرات کاربران درباره کتاب جسدی در کتابخانه