شرلوک هلمز، کارآگاه پوآرو، کارآگاه مگره و خانم مارپل اسمهای آشنایی هستند که تمام علاقهمندان به داستانهای پلیسی به آنها علاقهمندند. هرکدام از آنها شیوهی خاص خود را دارند و تواناییهای جذابشان مخاطب را به وجد میآورد. آگاتا کریستی نویسندهی مشهور بریتانیایی خالق پوآرو و خانم مارپل است. کتاب دست پنهان یکی از داستانهای اوست که نقش اصلیاش را خانم مارپل بازی میکند. اگر خواندن این کتاب هیجانانگیز را آغاز کنید به این سادگی آن را زمین نخواهید گذاشت.
کتاب دست پنهان اولین بار سال ۱۹۴۲ با عنوان «the moving finger» در امریکا و انگلستان منتشر شد. مترجم کتاب دست پنهان دربارهی ترجمهی عنوان کتاب توضیحاتی آورده است. این اصطلاح در انگلیسی به مفهومی تحت عنوان «قلم سرنوشت» اشاره دارد. مجتبی عبداللهنژاد با توجه به مفهوم عنوان کتاب آن را به «دست پنهان» برگردانده است.
کتاب دست پنهان از مجموعه کتابهای خانم مارپل است و این خانم کارآگاه جذاب باید معمای کریستی را در این کتاب حل کند. دست پنهان یکی از پرفروشترین کتابهای کریستی است که مخاطبان زیادی را به خود جلب کرده و خوانندگان واکنشهای مختلفی به آن نشان دادهاند. یکی از خوانندگان گفته است:«تمام رمان صحنه چینی خانم مارپل برای ملاقات با قاتل است.»
برتونها خواهر و برادری هستند که برای رسیدن به آرامش و دور شدن از هیاهوی لندن به یک روستای کوچک میروند. آنها هنوز آرامش روستا را تجربه نکردهاند که فردی ناشناس اقدام به فرستادن نامههای عجیب و تهدیدآمیز برای اهالی روستا میکند و آنها را تهدید میکند که رازهای شخصیشان را افشا خواهد کرد. ماجرا وقتی پیچیده میشود که یکی از اهالی روستا براثر این نامهها دست به خودکشی میزند...
آگاتا مری کلاریسا میلر که او را با نام پس از ازدواجش آگاتا کریستی میشناسیم بهترین جنایینویس قرن بیستم است. او خالق شخصیتهایی مانند خانم مارپل و کارآگاه پوآرو است و داستانهایش پس از انجیل و آثار شکسپیر پرفروشترین کتابهای جهاناند.
آگاتا کریستی متولد سال ۱۸۹۰ در انگلستان است. او از ۵ سالگی خواندن و نوشتن را یادگرفت و از همان زمان به خواندن کتابهای کتابخانهی پدرش روی آورد. هرچند آگاتا هرگز به دانشگاه نرفت اما مطالعات گستردهاش و همچنین تجربهی داروسازی و پرستاری در دوران جنگ جهانی باعث شده بود دانستههای زیادی داشته باشد که در نگارش داستانهایش کمک زیادی به او کرد.
آگاتا کریستی آثار بسیار زیادی در کارنامه دارد که بسیاری از آنها در سراسر جهان بسیار مشهورند. از میان مشهورترین آثار او که در ایران نیز ترجمه و منتشرشدهاند میتوان به کتابهای «قتل در رودخانهی نیل»، «چهار قدرت بزرگ»، «تلهموش»، «شرکای جرم»، «سپس هیچکدام باقی نماندند»، «معمای کارائیب» و «قطار سریعالسیر شرق» را نام برد.
آگاتا کریستی برای آثارش جوایز مختلفی هم دریافت کرده است. انجمن معمایی نویسان آمریکا به کریستی لقب استاد اعظم داد و دربار انگلیس نیز به او لقب «بانو» اعطا کرد. این بانوی بزرگ ادبیات در ۸۵ سالگی به مرگ طبیعی درگذشت.
کتابهای آگاتا کریستی در ایران نیز مانند سایر نقاط جهان با استقبال خوبی از سوی مخاطبان مواجه شده است. انتشارات هرمس کتابهای این نویسنده را در مجموعهی کتاب کارآگاه منتشر کرده است. دست پنهان یکی از همین کتابهاست که انتشارات هرمس آن را با ترجمهی مجتبی عبدالله نژاد عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قرار داده است.
آثار کریستی از آن دست آثاری است که هرکس به خواندن علاقه داشته باشد احتمالا یکی دو جلد از آنها خوانده است. کتابهای او گزینههای بسیار مناسبی برای علاقهمند کردن کودکان و نوجوانان به خواندن است. معماهای جالبی که او در داستانهایش مطرح کرده باعث میشود خواننده علاوه بر خواندن یک داستان جذاب مجبور باشد برای حدس زدن پاسخ معما از ذهنش استفاده کند. کتاب «دست پنهان» یکی از داستانهای جذاب اوست که معمایی جالب و درعینحال پیچیده پیش روی مخاطب گذاشته است. این کتاب را بخوانید و از سفر به دنیای پیچیدهی آثار کریستی لذت ببرند.
کتاب دست پنهان در دستهی کتابهای داستان پلیسی قرار دارد.
کتاب دست پنهان مناسب برای گروه سنی نوجوانان و علاقهمندان به داستانهای پلیسی است.
تعداد صفحات نسخهی چاپی کتاب 216 صفحه است که با مطالعهی روزانه 20 دقیقه میتوانید این کتاب را در 10 روز بخوانید.
کتاب دست پنهان جزو کتابهای حجیم و بلند با موضوع داستان پلیسی است. این کتاب برای افرادی که وقت بیشتری برای مطالعه دارند و میخواهند در زمینهی داستان پلیسی زمان بیشتری را به مطالعه اختصاص دهند انتخاب مناسبی است.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب دست پنهان اثر آگاتا کریستی بود. خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی داستان پلیسی میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
یک هفته بعد بود که برگشتم خانه و دیدم مگان روی پلههای ایوان نشسته و دستهایش را زیر چانه زده و منتظر است.
مثل همیشه بدون تعارفات معمول رو به من کرد و گفت:
-سلام. میتوانم بیایم تو؟
گفتم: حتماً.
داشتم میرفتم به پارتریج خبر بدهم که برای ناهار سه نفر هستیم که مگان صدا زد:
-اگر مشکلی هست و غذا به همه نمیرسد، بگویید. تعارف نکنید.
احساس کردم پارتریج زیاد راضی نیست. در واقع بدون اینکه حرفی بزند، به من فهماند که از دوشیزه مگان خوشش نمیآید.
برگشتم به ایوان. مگان با نگرانی پرسید:
-مشکلی نیست؟
-نه مشکلی نیست. تاس کباب داریم.
-خوب است. از این غذاهای قاطی پاتی. فقط سیبزمینی و یکم مخلفات.
گفتم:
-دقیقاً
چند دقیقه ساکت بودیم و من پیپ میکشیدم. سکوت دلپذیری بود.
ناگهان مگان سکوت را شکست و بیرودربایستی گفت:
-به نظر شما هم مثل بقیه فکر میکنید من آدم مسخرهای هستم.
آنقدر جا خوردم که پیپم از دستم افتاد. از این پیپهای کاسه گلی بود که فقط رنگآمیزی خوبی داشت. بلافاصله شکست.
با اوقاتتلخی گفتم:
-ببین چهکار کردی!
مگان که دختر خیلی عجیبی بود، عوض اینکه ناراحت شود، نیشخندی زد و گفت: از شما خوشم میآید.
حرف خیلی دلگرمکنندهای بود. مثل حرفی که آدم شاید بهغلط انتظار دارد سگ اگر زبان داشته باشد، به صاحبش بزند. به نظرم رسید مگان بااینکه قیافهاش شبیه اسب است، طبع سگ دارد. بههرحال خیلی شبیه آدمیزاد نبود.