مکان داستان کیوتوست؛ شهر هنرهای عالی و روحِ فرهنگی ژاپن، که بیش از هزار و صد سال پیش پایتخت ژاپن شده بود. آنجا شغل هر کسی یا بافتن کمربند بود یا طراحی کیمونو یا استادی مراسم چای. این شهر قدیمی، پایهگذار هنر خوشنویسی بوده، هنری که در طول قرون منسوخ شده است. کار آنها تنها بر پایهی حساسیت ظریف و خاص خودِ هنرمند نبود، بلکه براساس عشق معنوی اجدادشان بود که در رگهایشان جاری بود.
اکثر ژاپنیها، کاواباتا را نویسندهای مدرن میدانند که آثارش بیشتر شامل سنتهای ژاپن است. شاید بتوان او را ژاپنیترین نویسنده در میان نویسندههای مدرن ژاپن دانست. بااینحال، بسیاری از تکنیکها و تصاویر او آنقدر آوانگارد بود که حتا به خوانندههای ژاپنی دوران خودش هم شوک وارد میکرد. کاواباتا بعد از شکست ژاپن در جنگ اعلام کرد که دیگر چیزی نخواهد نوشت و باقیماندهی عمرش را به مرثیهسرایی خواهد پرداخت. کیوتو (پایتخت قدیم) بیانگر تأسف او از انحطاط کیوتوِ قدیمی است و از شدت سوگ، نوایی غمگین دارد. داستان، بحران درونی یک هنرمند سنتی قبل از جنگ را نشان میدهد که دلسرد است. شخصیتهای داستانش با مسائلی نامتجانس روبهرو میشوند که در حقیقت تغییراتی فریبنده هستند. این شخصیتها، هم از تغییرات استقبال میکنند و هم دلشان میسوزد.
این کتاب با اینکه داستان خاصی نداشت ولی من رو جذب می کرد که ادامه بدم . و فضایی که ترسیم کرده بود اونقدر خوب بود که خودتو توی اون فضا حس می کردی . خیییلی دوست داشتم ارزش خوندن و وقت گذاشتن داره
5
کتاب جالبیه! با این که داستان خیلی خاص و پیچیده ای نداره ولی به قدری شهر کیوتو و جشن های مرسوم در اون خوب توصیف شده که بعد از تمام شدن کتاب احساس می کنید به این شهر سفر کوتاهی داشتید
4
من نتونستم با اون فضا ارتباط بگیرم. دوست نداشتم. خیلی فضای ژاپن قدیم رو داره
1
نمیدونم مشکل از ترجمه بود یا داستان،من که نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم