دوره سلوکیان را نباید حکومتی ایرانی دانست و چون ما آن را حکومتی ایرانی نمیدانیم، در این کتاب زیاد به آن نمیپردازیم؛ قرار ما این بود که در باره حکومتهای خودمان غرغر کنیم، نه در باره غریبهها. اگر به خودمان بود، این دوره را ندیده میگرفتیم و از رویش میپریدیم، اما در زنجیره حوادثی که در سرزمین ایران رخ داده، آگاهی از اتفاقات این دوره مهم است. در واقع ما دوره سلوکیان را مرور میکنیم تا ارتباط و انسجام میان حوادث حفظ شود. با این همه، پذیرش شخصی بیگانه در مقام حاکم ایران هم جای غرغرهای مفصل دارد. به عبارت دیگر میتوانیم بپرسیم که چگونه مردم ایران تسلط شخص و حکومتی بیگانه را بر خود پذیرفتند؟
اینکه در دوره سلوکیان چه کسانی بر ایران حکومت کردند و هر یک چه شخصیتی داشتند، شاید آنقدرها برای ما مهم نباشد. همینقدر کافی است بدانیم در این دوره شاهان از پی شاهان میآمدند، بدون اینکه تفاوت چندانی در برخورد با مردم داشته باشند. هر شاهی که بر تخت مینشست، رقبایش شورش میکردند و جنگی در میگرفت. در نهایت آنکه زور شمشیرش بیشتر بود، بر تخت شاهی میماند یا مینشست.
در این دوره برای دستیابی به قدرت، هم پسر علیه پدر شورش میکرد و هم پدر دستور قتل پسر را میداد. از کسی که پدر یا پسر خود را به خاطر قدرت میکشد، دیگر چه انتظاری میتوان داشت؟