دﯾﻮاري ﻣﺘﺸﮑﻞ از 4213 ﺗﻪ ﺳﯿﮕﺎر ﺗﺎرﯾﺦ زده ﺷﺪه، ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﭼﯿﺰي اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ورود ﺑﻪ ﻣﻮزه ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﺖ ﺧﻮاﻫﯿﺪ دید. تلفیق دانش یک معمار با توانایی نویسندگی بالاست که موزه معصومیت را به شاهکاری مثالزدنی تبدیل کرده است.
رﻣﺎن ﻣﻮزه ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﺖ، ﺷﺎﯾﺪ واﻗﻌﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ در ﺗﻤﺎم ﻋﻤﺮﺗﺎن ﺧﻮاﻫﯿﺪ ﺧﻮاﻧﺪ. اورﻫﺎن ﭘﺎﻣﻮك، ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﺗﺮك، ﭼﻨﺎن داﺳﺘﺎن واﻗﻌﯽ ﻋﺸﻖ و ﻧﺎﮐﺎﻣﯽ ﮐﻤﺎل ﺑﺎﺳﻤﺎﭼﯽ و ﻓﻮزون (افسون) را زﯾﺒﺎ ﻧﮕﺎﺷﺘﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮان روزﻫﺎ از ﻟﻄﺎﻓﺖ و ﻇﺮاﻓﺖ ﺟﻤﻼت اﯾﻦ ﮐﺘﺎب ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺖ.
موزه معصومیت (The Museum of Innocence) اساسیترین رمان پاموک در ده سال اخیر شناخته میشود. موزه معصومیت کتابی است که پاموک بعد از دریافت جایزه نوبل ادبیات به نوشتن آن مشغول شد و برای نوشتن آن چهار سال زمان گذاشت. موزه معصومیت هم عنوان کتاب پاموک است و هم نام موزهای در شهر استانبول که براساس داستان این کتاب ساخته شده است.
موزه معصومیت روایت عشق کمال و فوزون است که اورهان پاموک این عشق وسواسگونه را به بهترین شکل ممکن روایت کرده است. روایت پاموک در واقعا شبیه به یک تحقیق گسترده دربارهی میل و شیقتگی است. او در این کتاب تقابل دیدگاه سنتی شرق با فرهنگ غرب را نشان میدهد.
پاموک دربارهی رمان موزه معصومیت میگوید:« هنگامی که میگوییم «رمان عاشقانه»؛ همه فکر میکنند با رمانی طرفند که میگوید: آه چه داستان شیرینی، چه شیرین به دام عشق افتاد، چه رمانتیک... اما نه! از رمانتیک بازی در کتاب من خبری نیست. من از عشق بت نساختهام. قهرمان داستان من در ابتدای داستان بی رحم و حتی خیلی جاها خودخواه است. در آنجا است که خوانندگان انتقاد شدید مرا از قشر مرفه ترک میبینند.»
سبک خودبازگردانی (Reflective Writing) درنوشتن رمان موزه معصومیت به کار رفته است. خودبازگردانی به این معنا که اورهان پاموک،نویسنده، هم در کتاب نقش دارد و خواننده در طول خوانش داستان به این امر آگاه است.
اﯾﻦ داﺳﺘﺎن از زﺑﺎن ﮐﻤﺎل، ﻓﺮزﻧﺪ ﺳﯽ ﺳﺎﻟﻪی ﺧﺎﻧﺪان ﺑﺎ اﺻﻞ و ﻧﺴﺐ ﺑﺎﺳﻤﺎﭼﯽ رواﯾﺖ ﻣﯽﺷﻮد. کمال در ابتدای رمان با دختری اشراف زاده به نام سیبل نامزد کرده است. کتاب قصهی ﮐﻤﺎل را در ﻓﺮاز و ﻧﺸﯿﺐ ﻫﺎي رواﺑﻂ ﺧﺎﻧﻮادﮔﯽ و ﻋﺎﻃﻔﯽاش دﻧﺒﺎل ﻣﯽکند.
ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻣﻼﻗﺎت اورﻫﺎن ﭘﺎﻣﻮك و ﮐﻤﺎل ﺑﺎﺳﻤﺎﭼﯽ در ﮐﺎﻓﻪاي واﻗﻊ در ﻣﺤﻠﻪ ﺑﯿﻮﮔﻠﻮ، اﺳﺘﺎﻧﺒﻮل اﺗﻔﺎق ﻣﯽاﻓﺘﺎد، ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﻤﺎل ﺑﺮاي ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺎر ﺷﺮح زﻧﺪﮔﯽاش را ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺧﻼﺻﻪ ﺑﺮاي ﭘﺎﻣﻮك ﺑﺎزﮔﻮ ﻣﯽﮐﻨﺪ. اﻣﺎ دوﺳﺘﯽ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه و ﺷﺨﺼﯿﺖ اﺻﻠﯽ داﺳﺘﺎن زﻣﺎﻧﯽ ﻣﺤﮑﻢ ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ ﭘﺎﻣﻮك ﻣﺼﻤﻢ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ اﯾﻦ اﺛﺮ ﻣﯽشود، ﻃﻮري ﮐﻪ پاموک عصرهای زیادی را ﮐﻨﺎر ﺗﺨﺖ ﮐﻤﺎل ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻣﯽﭘﺮداﺧﺖ.
اورﻫﺎن ﭘﺎﻣﻮك ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺑﻪ ﮐﻤﺎل در ساختن ﻣﻮزه ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﺖ ﮐﻤﮏ ﮐﺮد. ﮐﻤﺎل ﺑﺎﺳﻤﺎﭼﯽ، ﻣﺤﻞ زﻧﺪﮔﯽ ﻋﺸﻖ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽاش، ﻓﻮزون، را ﭘﺲ از ﻣﺮگ او ﺧﺮﯾﺪاري ﮐﺮد، و آن را ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﻣﻮزهاي دﯾﺪﻧﯽ و ﺳﺮﺷﺎر از ﯾﺎدﮔﺎري ﻫﺎي ﻋﺸﻘﺶ ﮐﺮد. ﮐﻤﺎل ﺑﺎ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ درآوردن اﺷﯿﺎﯾﯽ ﮐﻪ روزي ﺑﻪ دﺳﺖ ﻓﻮزون ﻟﻤﺲ شدهاند، اﻣﯿﺪوار ﺑﻮد ﺧﻠﻮص ﻋﺸﻘﺶ را ﺑﻪ همهی خوانندگان و بازدیدکنندگان موزه ﻧﺸﺎن دﻫﺪ.
شما میتوانید برای دانلود پی دی اف کتاب موزه معصومیت از همین صفحهی فیدیبو اقدام کنید.
اورهان پاموک، اولین نویسندهی متولد استانبول است که موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شده است. به دنیا آمدن در استانبول، باعث شده است که محل وقوع بیشتر داستانهای پاموک شهر استانبول باشد. پاموک، برخلاف علاقهاش، تحصیلاتش را در رشتهی معماری کامل کرد. دانش معماری پاموک باعث شده است، در وصف مکانها در داستانهایش بی نظیر باشد.
او در کتاب موزه معصومیت، آپارتمان مادرش را این طور توصیف میکند: « مادر این آپارتمان را حدود بیست سال پیش هم برای پسانداز کردن پولش و هم به خاطر داشتن جایی برای استراحت خریده بود. اما در مدت کمی به این نتیجه رسید که این آپارتمان از مد افتاده و در نهایت جایی شد برای قرار دادن وسایل به درد نخور و به قول خودش قدیمی.
بچهتر که بودم آرامش این آپارتمان و بازی در سایهی درختان حیاطش را خیلی دوست داشتم. نام این آپارتمان هم در نوع خودش خاص بود. حوالی سال 1934 بود که به دستور آتاتورک همهی ملت ترکیه میبایست نامخانوادگی داشته باشند، و از همان موقع بود که ساختمانهای زیادی با نامهای خانوادگی ساخته شدند.»
نثر ساده و لطیف پاموک، داستانهایش را بسیار جذاب میکند. او تا امروز هفده رمان نوشته است، و از این هفده رمان، رمان «استانبول» او اتوبیوگرافی است. لیلی گلستان، در سخنرانیاش هنگام برگزاری مراسم بزرگداشت پاموک میگوید: « من استانبول را با پاموک شناختم.» او میگوید:« تا قبل از خواندن کتاب «استانبول» پاموک، چندین سفر به شهر استانبول کرده بودم اما شهر استانبول را بعد از خواندن کتاب «استانبول» با پوست و استخوان احساس کردم.»
رمانهای پاموک تاکنون به بیش از 50 زبان دنیا ترجمه شدهاند. نثر پاموک آنقدر عمیق و تاثیرگذار است که عدهای از خوانندگان نثر او را مشابه نثر «گابریل گارسیا مارکز» میدانند. پاموک چنان اثر مهمی در ادبیات ترکیه داشته است، که خوانندگان معتقدند اگر «جویس» نویسندهی دوبلین است و «بورخس» آرژانتین را به تصویر کشیده است، پاموک بیتردید با رمانهایش استانبول را جاودانه ساخته است.
به همان اندازه که نثر موزهی معصومیت لطیف است، ترجمهی آن کاریست دشوار. «علی شاهری»، «گلی غبرائی» و «مریم طباطباییها» کتاب موزه معصومیت را به فارسی ترجمه کردهاند. انتخاب بهترین ترجمه از بین این ترجمهها کار سختی است اما ما در فیدیبو ترجمهی «مریم طباطباییها» را بررسی میکنیم.
«مریم طباطباییها» از مترجمهای جوان و پرکار کشور است. او که به توصیهی یکی از استادانش وارد کار ترجمهی ادبی شد. انتشارات پوینده نسخهی فیزیکی کتاب موزه معصومیت را منتشر کرده است. شما میتوانید برای خرید اینترنتی نسخهی الکترونیکی کتاب موزه معصومیت با قیمت مناسب از همین صفحهی فیدیبو اقدام کنید.
«طباطباییها» به زبان انگلیسی و ترکی استانبولی مسلط است و تاکنون حدود دهتا رمان از او منتشر شده است. موزه معصومیت و «خانه سکوت» کتابهایی از اورهان پاموک هستند که او ترجمه کرده است. جدیدترین کتابی که از او منتشر شده؛ «سه دختر حوا» نوشتهی الیف شافاک است.
«مریم طباطباییها» دربارهی ترجمه میگوید:« به نظر من ترجمه هر شخصي منحصر به خودش است. البته منظورم مفاهيم كلي و ساختار و بدنه و لحن يك كتاب و نويسنده نيست. خير. چون ساختار و بدنه هر كتابي تنها و تنها به پديدآورنده آن بر ميگردد و بس. منظورم من سبك استفاده از كلمات، انتخاب بهترين گزينه از ميان معاني موجود براي يك كلمه يا يك جمله و طرز استفاده از آرايهها و فنون زيبايي كلام است. اصولا ترجمه كاري نيست كه شما بخواهيد آن را از روي دست كسي الگوبرداري كنيد. اما نميشود كتمان كرد كه روشهاي خوبي هم براي دستيابي به تجربيات لازم وجود دارد كه بزرگان در آنها پيشكسوت هستند و ميشود آنها را ياد گرفت.»
«مریم طباطباییها» تمرکزش را روی ادبیات ترکیه گذاشته است. او علت این انتخاب را شباهت ادبیات ترکیه با ادبیات فارسی میداند. «طباطباییها» در مصاحبهای میگوید:« راستش ادبیات ترکیه شباهتهای فرهنگی و ساختاری زیادی با ادبیات ما دارد. بهواسطهی دین مشترک ما از لحاظ عقیدتی هم تا حدودی به هم نزدیک هستیم، و این نزدیک بودنها باعث میشود که ادبیات ترکیه برای خوانندهی ایرانی ملموس تر باشد و همذات پنداری بیشتری بتواند با آن برقرار کند.»
سعی میکردم به جاهای سرسبز و خیابانهایی که خط قرمز بودند پا نگذارم.
خیلی جاها را برای خودم خط قرمز کشیده بودم. جاده تشویقی، مغازه علاالدین، بوتیک شانزلیزه، آپارتمان مرحمت و خیلی جاهای دیگر برایم حکم زندان داشت. تمام خیابانهایی که به خیابان محل زندگی افسون نزدیک میشد، برایم ممنوع بود، مثل همان جداهای که بعدها نام جلال سالک به خود گرفت. از بعضی از خیابانها تقریبا با حالت دو میگذشتم و عبور میکردم. فضای خانه و حتی پنجرهای که رو به مسجد تشویقیه باز میشد هم برایم عذابآور بود.
خیابانهای دیگر را که در آنها خاطرهای نداشتم باید با دقت طی میکردم. همان مسیری که هر روز برای ملاقات او از شرکت تا آپارتمان مرحمت طی میکردم و آن مسیری که افسون از بوتیک شانزلیزه به سمت خانه میرفت هم جزو همان جاهایی بودند که با توجه به سفید بودن وضعیتش مرا در خود فرو میبرد.
میتوانستک در آن جادهها قدم بگذارم اما باید دقت میکردم. درست است که با افسون رابطهی کوتاه مدتی داشتم، اما خیلی جاها که در کودکیمان در آنها خاطره داشتیم هم مرا از درون ویران میکرد؛ مثلا همان عید قربانی را که باهم گذرانده بودیم و یا حتی همان مراسم تشیع جنازهای که او را از دور دیده بودم. سعی میکردم اصلا به فضاهای ممنوعه حتی نگاه هم نکنم. باورم بر این بود که بیحالی و غم حاصل از نبود افسون، تنها با رعایت کردن همین مسائل بهبود پیدا خواهد کرد.
درست است که خیلی از خیابانها و خیلی از اشیایی را که مرا به یاد افسوز میانداختند از زندگیام حذف کرده بودم، اما متاسفانه هیچکدام باعث نمیشد که افسون را فراموش کنم. چون مثل مجنونها در میان جمعیت و در خیلی از میهمانیها افسون را مثل سایهای میدیدم.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۴۹ مگابایت |
تعداد صفحات | 501 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۶:۴۲:۰۰ |
نویسنده | اورهان پاموک |
مترجم |