
معمولا در زندگی روزمره مان با ملال و افسردگی روبرو میشویم و سوالهای عجیبی به سراغمان میآیند. ممکن است از زندگی مایوس شویم و حس و حال خوبی نداشته باشیم. بسیاری از افرادی که در شهرهای بزرگ و دنیای مدرن زندگی میکنند، چنین حسی برایشان آشنایی دارد. کتاب اعتراف نیز در چنین فضایی نوشته شده است، نویسنده لئو تولستوی دورهای از نا امیدی و حیرت را در زندگی خود سپری کرد. او در این کتاب تلاش میکند تا به سوالها و پرسشهای مهمی که ذهنش را درگیر کرده است پاسخ بدهد. البته این پرسشها پاسخهای بسیار زیادی دارند و شاید مشکل همین زیاد بودن پاسخها باشد و نه بدون جواب بودن آنها.
خلاصه کتاب اعتراف را میتوان تلاش تولستوی برای دانستن معنای زندگی دانست. تولستوی پیش از آنکه شروع به نوشتن این کتاب کند دورهای از یاس و سرشکستگی عمیق روحی را تجربه کرده بود. تولستوی در زمانی که این کتاب را نوشت از شهرت و ثروت زیادی بهرهمند بود ولی سوالات مهم و بنیادینی به ذهنش آمد. او از کودکی خود تحت تاثیر آموزههای دینی کلیسای ارتودکس روسیه بزرگ شده بود اما احساس کرد امکان پذیر نیست که کلیسای ارتودکس بتواند به نیازهای معنوی او پاسخ دهد. در کتاب اعتراف، نویسنده به این نکته اشاره میکند که دین تزریق شده نمیتواند به او کمک کند و با اندکی دقت نیز متوجه میشود که بسیاری از اعمال دینیای که انجام میداده به صورت کورکورانه بود و هر آنچیزی که به او آموخته بودند تکرار میکرد.
پرسشهایی که در ذهن تولستوی بودند و در این کتاب میتوان رد پای آنها را دید سوالهایی ساده و معمولی به نظر میآمدند. سوالهایی که خود ما در هنگام نوجوانی یا کودکی از پدر و مادر یا معلممان میپرسیدیم، نظیر اینکه دلیل زندگی ما چیست؟ برای چه چیزی باید زندگی کنیم و اینکه آیا میتوانیم زندگی را چیزی دارای معنا و مفهوم بدانیم؟ این پرسشهای به ظاهر ساده میتوانند انسانها را بسیار درگیر کنند و آنها در تردید وافسردگی قرار دهند. ممکن است برخی به ما بگویند که لازم نیست معنای زندگی را پیدا کنید، سعی کنید آن را بگذرانید، اما از یک جایی به بعد و با شروع دوران میانسالی، این پاسخ برای ما قابل قبول نیست. چون متوجه میشویم که دیگر جوان نیستیم و روز به روز به مرگ نزدیکتر میشویم. این وضعیت باتلاقی به شکلی است که با هر دست و پایی که میزنیم بیشتر در آن فرو میرویم. کتاب اعتراف، اثری پر از دغدغههای فلسفی است اما به نظر میآید که فلسفه نمیتواند به آن دغدغهها پاسخ مناسبی بدهد و بیشتر بر پیچیدگی سوالها میافزاید، اما راه رهایی در کجاست؟ چگونه میتوان به جواب این سوالها رسید وقتی نه در اجرای مناسک دینی و نه در فلسفه جوابی برایشان پیدا نمیشود؟ تولستوی پاسخ را در جایی پیدا میکند که بسیار باورنکردنی است. او انسانهایی ساده و مومن را میبیند که ایمان واقعی در قلبشان است که در روستاهای اوکراین زندگی میکنند و پیروی مسیحیت اولیه هستند. باورهای آنها میتواند کمکشان کند تا ترس از مرگ را کنار بگذراند و رنجهایشان در دوره حیات را تاب بیاورند. در عین حال دنیا را زیبا و دوست داشتنی ببینند، بدون آنکه به آن وابستگی پیدا کنند.
پاسخ یافتن برای معنای زندگی کار آسودهای نیست، این پرسش مهم میتواند عقل، احساس و آموزههای عمیق و ریشه دار ما را درگیر کند. کتاب اعتراف را میتوان اثری دانست که در آن جدال میان عقل و ایمان اتفاق میافتد، البته این جدال چندلایه و پیجیده است. نویسنده تلاش میکند تا با اتکا به آرای فیلسوفان مختلف نیز به پاسخی برای دانستن معنای طزندگی دست یابد. در این مسیر گاهی به نتایجی میرسد و برخی اوقات پوچی را تجربه میکندو اما به طور کلی بر حیرتش افزوده میشود و احساس میکند وضعیت پیچیدهتر شده است، او به جای آنکه به جوابها نزدیک شود از آن فاصله میگیرد.
نقد دیگری که در این کتاب وجود دارد به سوی کلیسای ارتودکس روسیه بازمیگردد، شمایلپرستی، آیینهای بیسر و ته و فساد حاکم بر این کلیسا نمیتواند پاسخگوی پرسشهای افراد آگاه باشد و آنها را از دین زده میکند. کلیسای ارتودکس روسیه تعبدی کورکورانه از پیروانش میخواهد.
بخش دیگری از کتاب اعتراف به این نکته تاکید دارد که برای دستیابی به رهایی و فهم معنای زندگی لازم است تا از طبقه اجتماعی خودمان مقداری فاصله بگیریم. این فاصله سبب میشود تا چیزهایی که برایمان بدیهی و عادی به نظر میرسیدند دیگر اینگونه نباشند.
روسیه در هنگام نوشته شدن کتاب اعتراف از فقر و تبعیض طبقاتی فراوانی رنج میبرد و سلطه کلیسای ارتودکس بر سیاست و زیست اجتماعی مردم آن بلامنازع بود. روسیه به شکلی استبدادی اداره میشد و طبقهای زمیندار بخش اعظمی از جامعه کشاورزی روسیه را در استثمار خود قرار گرفته بودند. این وضعیت در حالی اتفاق میافتاد که اروپا با سرعت تمام پیشرفت میکرد. تولستوی بازنویسی و تکمیل این اثر را به یک اتوبیوگرافی شباهت داشت در سال 1879 به پایان رساند. کتاب قرار بود در یک مجله روسی چاپ شود اما ناشر تحت تاثیر فشارهای اداره سانسور نتوانست این کتاب را چاپ کند. به همین خاطر کتاب اعتراف در سال 1884 و در شهر ژنو روسیه به چاپ رسید.
لئون تولستوی در 9 سپتامبر سال 1828 در استان تولای روسیه دیده به جهان گشود. او به خانوادهای کهن و شناهته شده تعلق داشت ولی در کودکی پدر و مادرش را از دست داد. در سن 18 سالگی برای تحصیل در رشته ادبیات به دانشگاه قازان رفت ، 5 سال بعد وقتیکه 23 ساله بود به ارتش میپیوندد و اولین اثر خود را که کودکی نام داشت، منتشر میکند. بودن در ارتش به او انگیزه زیادی برای نوشتن داستان و رمان میدهد. یکی دیگر از کتابهای این نویسنده به نام حکایتهای سواستوپل نیز در هنگام خدمتش در ارتش نوشته میشود. در سال 1856 تولستوی اسفری به کشورهای اروپای مرکزی و غربی را آغاز میکند تا با آداب و باورهای مردمان آن سرزمینها آشنا شود.
به تدریج تولستوی شهرتی جهانی پیدا میکند و چاپ کتابهایش او را به ثروت و رفاهی عظیم میرساند. اما حکومت تزاری نیز به خاطر باورهای آزادی خواهانه تولستوی او را تحت فشار میگذارد. نهایتا کلیسای ارتودکس او را به علت انتشار رمان رستاخیز به ارتداد متهم میکند. یک دهه پایانی عمر تولستوی در انزوا و آرامش میگذرد و او نهایتا در 20 نوامبر سال 1910 در سن 82 سالگی فوت میکند.
کتاب اعتراف تولستوی به علت اهمیت خود به زبانهای مختلفی ترجمه شده است. ترجمه فارسی این کتاب نسرین محیدی و به همت انتشارات روزگار نو صورت گرفته است. البته این کتاب توسط آبتین گلکار و به وسیله نشر گمان نیز ترجمه شده است.
اگر به کتابهای تولستوی و ادبیات روسیه علاقهمند هستید، خواندن کتاب اعتراف را یه شما توصیه میکنیم. این کتاب مفاهیم پیجیده و جذاب فلسفیای دارد و به شما کمک میکند تا نگاهی جدید به زندگی خود پیدا کنید. علاوه بر این با ابعاد تازهای از زندگی لئو تولستوی نیز آشنا میشوید. اگر نیم ساعت از وقت روزانه خود را به خواندن این کتاب اختصاص دهید، مطالعه آن پس از 6 روز به پایان خواهد رسید.
پس از خواندن کتاب اعتراف تولستوی به شما توصیه میکنیم تا کتاب اعترافات ژان ژاک روسو را بخوانید. روسو به عنوان یک فیلسوف و ادیب فرانسوی قرن هجدمی تاثیرات مهمی بر اندیشه سیاسی اروپا گذاشته است و این کتابش باورهای او به هستی و انسان را نشان میدهد.
هنگامی که در جستجوی پاسخی برای مسئله ی زندگی بودم و حال و روز ره گم کرده ای سرگردان در میان جنگل را داشتم. هرجا به فضای باز می رسیدم. از درخت بالا می رفتم و به دوردست ها می نگریستم. اما خانه ای در آن جا نیز نبود به سمت بیشه زار می رفتم و جز تاریکی و سیاهی نمی دیدم. آن جا هم سرپناهی نبود.
درمیان جنگل دانش بشری نیز سرگردان بودم. در میان انوار روشن ریاضیات و علوم تجربی افق های روشن به رویم باز می شد اما باز هم سرپناهی نیافتم و در تاریکی علوم نظری در سیاهی بیش تری فرو رفتم. دیگر به این باور رسیده بودم که هیچ راه گریزی برایم نمانده است.
وقتی به سمت روشن علم پیش می رفتم درمی یافتم که فقط از سوال اصلی خود دور می شوم. به هرحال افق های روشن و جذاب پیش چشمم نمودارمی شد. اما سرانجام خود را غرق در بیکران دانش می دیدم. می فهمیدم که هرچه آن دانش روشن تر باشد کمتر به آن نیاز دارم و کمتر به پاسخ خود می رسم. با خود گفتم:« بسیار خوب. من خوب می دانم که دانش و علم مصرانه در جستجوی آگاهی است اما در مسیر آن هیچ پاسخی به سوّال من در مورد معنای زندگی وجود ندارد در بررسی علوم نظری به این حقیقت رسیدم که هدف اولیه این علم دست یابی به پاسخی برای پرسش من است. پاسخ همان بود که خود نیز می دانستم. معنای زندگی چیست؟ بی معناست. يا حاصل زیستنم چیست؟ هیچ. هستی چیزها و هستی خود من چیست؟ هستی تو.
| فرمت محتوا | epub |
| حجم | 537.۲۶ کیلوبایت |
| تعداد صفحات | 104 صفحه |
| زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ |
| نویسنده | لئو تولستوی |
| مترجم | نسرین مجیدی |
| ناشر | نشر روزگار نو |
| زبان | فارسی |
| تاریخ انتشار | ۱۳۹۴/۰۸/۰۶ |
| قیمت ارزی | 4 دلار |
| قیمت چاپی | 9,000 تومان |
| مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |