داستان کوتاه بخش مهمی از ادبیات ایران است و در طی سالیان گذشته ما داستاننویسهای بسیاری داشتهایم که با روایتهایی کوتاه و عمیق تلاش کردهاند جامعه و مشکلات آن را به تصویر بکشند و البته فرهنگسازی کرده و راهی برای ریشهیابی معضلات جامعه پیدا کنند. از صادق هدایت که از اولین نویسندگان داستانهای کوتاه در ایران بود که شروع کنیم تا امروز افراد زیادی به میدان آمدهاند و آثار ارزشمندی را از خود بهجای گذاشتهاند. محمد محمدعلی یکی از همین نویسندگان ارزشمند است که تعدادی از مهمترین داستانهای کوتاه پس از انقلاب ایران را نوشته است. کتاب بازنشستگی یکی از مهمترین آثار اوست که توجه منتقدان و مخاطبان زیادی را جلب کرده است و توانسته جوایز مختلفی را از آن خود کند.
کتاب بازنشستگی مجموعه داستانهای محمد محمدعلی نویسندهی بزرگ کشورمان است که در طول سالهای فعالیتش نوشته شده و در این کتاب جمع آوری شدهاند. کتاب بازنشستگی در قالب دو کتاب در یک جلد منتشر شده است که کتاب اول دو داستان کوتاهِ بلند بازنشستگی نام دارد و شامل داستانهای بازنشستگی و مرغدانی است و کتاب دوم که داستانهای دیگر نام گرفته، داستانهای کوتاهی است که محمد محمدعلی آنها را بین سالهای ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۷ نوشته است. از میان داستانهای کتاب دوم میتوان به داستانهای زیر اشاره کرد:
محمد محمدعلی در این داستانها نیز مانند تمام سالهای فعالیتش روایتهایی زنده از داستان زندگی روزمرهی مردم گفته است و طبقات ضعیفتر جامعه همواره در آثار او مورد توجه هستند. او واقعیتهای اجتماعی را بهسادگی در داستانهایش به تصویر میکشد و سعی میکند از ریشههای معضلاتی که مردم با آن درگیر هستند حرف بزند. او در داستان بازنشستگی دربارهی گذر انسان از یک مرحله از زندگی خود به مرحلهای دیگر حرف میزند و البته فضای کار در ادارات دولتی را توصیف کرده و توانسته است با بیان واقعیات و در کنار آن کمی سورئال کردن داستان فضای متفاوتی برای مخاطب ایجاد کند.
کتاب بازنشستگی و داستانهای دیگر سال ۱۳۷۷ برندهی جایزهی بیست سال داستاننویسی در سال ۱۳۷۷شد. این کتاب خواندنی را انتشارات آگاه سال ۶۶ منتشر کرده بود و از سال ۸۹ تاکنون کتابسرای تندیس روانهی بازار کتاب ایران کرده است.
محمد محمد علی متولد سال ۱۳۲۷ در تهران است. او در دبیرستان مروی درس خواند و از همان دوران بود که به نویسندگی روی آورد او در سال ۱۳۴۷ لوح افتخار روزنامهنگاری دبیرستانها را از وزیر آموزشوپرورش وقت دریافت کرد. او در دانشکدهی علوم سیاسی و اجتماعی درس خواند و سالها در سازمان بازنشستگی کشوری مشغول به کار بود.
از سال ۱۳۵۶ محمد محمدعلی به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد و در طی سالهای فعالیتش سردبیری رسانههای مختلفی از جمله فصلنامه برج، داستانهای ویژهنامههای ادبی مجله آدینه و ... را بر عهده داشت.
او سال ۱۳۷۷ دیپلم افتخار بیست سال داستاننویسی را دریافت کرد و سال ۸۱ نیز موفق به اخذ جایزهی یلدا به خاطر رمانهای برهنه در باد و بازنشستگی شد. در سال ۱۳۸۷ بزرگداشتی برای او در نشر ثالث برگزار شد و در آن از این استاد داستاننویسی معاصر ایران تجلیل شد.
از میان آثار به جا مانده از محمد محمدعلی میتوان به مجموعه داستانهای «از ما بهتران»، «چشم دوم» و «دریغ از روبهرو» و همچنین رمانهای «رعدوبرق بیباران»، «نقش پنهان»، «باورهای خیس یک مرده»، «جمشید و جمک» و «مشی و مشیانه» اشاره کرد.
کتاب بازنشستگی یکی از داستانهای خوب ادبیات معاصر است. نویسندهی توانمند این کتاب در قالب چند داستان کوتاه بسیاری از حرفهایی که با جامعه داشته را بیان کرده و در داستان بازنشستگی تصویری جالب از کار در ادارات، روند بازنشستگی و برخورد افراد با گذر از این مرحلهی زندگی رسم کرده است. کتاب بازنشستگی لحنی ساده و روان دارد و داستانهایش کاملاً ملموساند و البته تلخی آنها هرچند کام خواننده را اندکی تلخ میکند اما بسیاری از واقعیتها را به رخ میکشد. این کتاب برای بزرگسالان مناسب است و ازآنجاییکه صفحات زیادی ندارد میتوانید آن را در زمانهای بیکاری و وقتی در اتاق انتظار مطب پزشک یا در اتوبوس و تاکسی نشستهاید بخوانید. نسخه الکترونیکی کتاب بازنشستگی را میتوانید از فیدیبو تهیه کنید. سایر آثار محمد محمد علی نیز در فیدیبو در دسترس است.
ماه از پشت درخت بیرون میآمد. قرص کاملش، برفِ نشسته به روی شاخهی درخت گیلاس را برق میانداخت. زمزمه کرد: بازخرید و بازنشستگی یعنی چه؟ به مدیر قول میدهم روزی بیست ساعت کار کنم. به شرط اینکه ماهی یکبار بروم مأموریت.
حافظهاش ناخودآگاه رفت سوی اختلافی که سالها قبل با پدرش داشت. پدری که دلش میخواست پسرش یک دامدار باسواد شود و با ماندن در شهرستان پشتیبانش باشد و شغل میراثی را ادامه دهد...
به صدای خودش گوش میداد. به پدرش میگفت: من از شغل تو بدم نمیآید، ولی این چند سال گذشته، خیلی برای درش خواندن زحمت کشیدهام. زمستان و تابستان شبانه به آموزشگاهها رفتم. دوست دارم در شهرهای بزرگ از راه خدمت به مردم، موقعیت اجتماعی خوبی پیدا کنم. اگر نتوانستم در مرکز مقام بالایی دست و پا کنم، برمیگردم و دامداری را توسعه میدهم...
از این یادآوری نفسش بند آمد: خدا بیامرز تا آخر عمرش میگفت که در مرکز با وجود کثرت آدمهای باسواد اهل زد و بند که عکسشان هر روز و هر هفته در روزنامهها و مجلهها چاپ میشود و مصدر کارهای مهم هستند، تو یک آدم فکل کراواتی و بیبو و بیخاصیت خواهی شد... از دست خودش عصبانی بود که چرا قبلاً معنی حرفهای حکیمانهی پدرش را نفهمیده بود...
ماه به پشت خرپشتهی ساختمان روبهرویی میرفت. منتظر ماند تا دوباره پیدایش شد: با این کمبود گوشت قرمز چه خوب بود پدرم زنده بود. میآمد حوالی تهران دامداری میکرد. یک کشتارگاه کوچک هم میخرید. اصلاً خودم راهاندازی میکردم با نیروی تبلیغ همهی خامخوارها را گوشتخوار میکردیم...
با یادآوری قیمت پوست و روده صادراتی که نسبت به گذشته خیلی ترقی کرده بود، آه بلندی کشید. گزارش را از روی تخت برداشت که پاکنویس کند. کنار مدیریت معظم چند تعارف دیگر اضافه کرد با این استدلال که: هرکس از راهی به هدفش میرسد و ادارهجاتیها باید هوای مدیرشان را داشته باشند...
ماه را که در آسمان پیدا نکرد، شانهاش را بالا انداخت و زیر پتو دراز کشید. هنوز خستگی راه در تنش بود. ساق پاهایش از سوزی که در اتوبوس نفوذ کرده بود سرما زده شده بود. ته سیگار را پرت کرد تو سطل فلزی کنار تختش و پتو را تا زیر گلو کشید. هرچه کرد نتوانست از زیر پتو بیرون بیاید و چراغ را خاموش کد. ناخن پایش را که زق زق میکرد گرفت و مالش داد: بگذار اهل بیت فکر کنند ازبسکه از شغلم بیزارم فکر و خیال برم داشته و تا صبح بیدار ماندهام.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 604.۶۰ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 95 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۱۰:۰۰ |
نویسنده | محمد محمدعلی |
ناشر | انتشارات کتابسرای تندیس |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۴/۰۱/۰۹ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 9,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |